آماده باش خستگی از هر تلاطمیم
سال هزار و چهارصد و یک رفته ای عزیز از شهر و خانه و از جان و کوی ما سالی که در نفسش شورشی خزید در سایه های شب از شمع خوی ما بیداد هر چه که جان داشت رو نمود دیگر نمی وزد طیرانش به سوی ما دست زمانه...
سال هزار و چهارصد و یک رفته ای عزیز
از شهر و خانه و از جان و کوی ما
سالی که در نفسش شورشی خزید
در سایه های شب از شمع خوی ما
بیداد هر چه که جان داشت رو نمود
دیگر نمی وزد طیرانش به سوی ما
دست زمانه شعله بگیرد به هر دلیل
بر خنده های بی دلیل عدوی ما
سال غریب دیگری پیش رو بود
در سینه آتش و خون در سبوی ما
آماده باش خستگی از هر تلاطمیم
دست سعید باشد و زنجیر و موی ما
د آریا 29 اسفند 401
از شهر و خانه و از جان و کوی ما
سالی که در نفسش شورشی خزید
در سایه های شب از شمع خوی ما
بیداد هر چه که جان داشت رو نمود
دیگر نمی وزد طیرانش به سوی ما
دست زمانه شعله بگیرد به هر دلیل
بر خنده های بی دلیل عدوی ما
سال غریب دیگری پیش رو بود
در سینه آتش و خون در سبوی ما
آماده باش خستگی از هر تلاطمیم
دست سعید باشد و زنجیر و موی ما
د آریا 29 اسفند 401