سیاوش
امروز هم که قایقِ دل ریز ریز شد چون تخته پاره ای به میانِ وِنیز شد ناگاه خم شدی کمرم, استخوان شکست وقتی که خاکِ کوچه یِ ما خیس وُ لیز شد فانوسِ روشنی هدفِ صد گلوله گشت هنگِ بگو مگو بمُرادِ ستیز...
امروز هم که قایقِ دل ریز ریز شد
چون تخته پاره ای به میانِ وِنیز شد
ناگاه خم شدی کمرم, استخوان شکست
وقتی که خاکِ کوچه یِ ما خیس وُ لیز شد
فانوسِ روشنی هدفِ صد گلوله گشت
هنگِ بگو مگو بمُرادِ ستیز شد
گفتم بیا که سیبِ تو داده شکوفه ها
چشمم سفید شد کفنِ مرگِ میز شد
پروینِ من به حرمتِ دیوانِ حافظت
برگرد بیتِ مخملِ من چون پشیز شد
الان بیا که هُرمِ نفس سرد میشود
قدری شتاب کن که تنِ من فریز شد
با تیغِ چشمِ شور گُسستیم بی صدا
زنجیرِ عشقِ ما هدفِ برقِ تیز شد
کوته کنم سخن که سیاوش شوم مگر
آتش بلایِ فتنه یِ پر اُفت و خیز شد
صد رو گرفت واژه یِ یکرنگِ ما یِ تو
این دل سیاهِ چشمِ سیاهِ عزیز شد
میثم علی یزدی
رفسنجان
تقدیم به استادم مهرداد عزیزیان
چون تخته پاره ای به میانِ وِنیز شد
ناگاه خم شدی کمرم, استخوان شکست
وقتی که خاکِ کوچه یِ ما خیس وُ لیز شد
فانوسِ روشنی هدفِ صد گلوله گشت
هنگِ بگو مگو بمُرادِ ستیز شد
گفتم بیا که سیبِ تو داده شکوفه ها
چشمم سفید شد کفنِ مرگِ میز شد
پروینِ من به حرمتِ دیوانِ حافظت
برگرد بیتِ مخملِ من چون پشیز شد
الان بیا که هُرمِ نفس سرد میشود
قدری شتاب کن که تنِ من فریز شد
با تیغِ چشمِ شور گُسستیم بی صدا
زنجیرِ عشقِ ما هدفِ برقِ تیز شد
کوته کنم سخن که سیاوش شوم مگر
آتش بلایِ فتنه یِ پر اُفت و خیز شد
صد رو گرفت واژه یِ یکرنگِ ما یِ تو
این دل سیاهِ چشمِ سیاهِ عزیز شد
میثم علی یزدی
رفسنجان
تقدیم به استادم مهرداد عزیزیان