دو بیتی های سعدی مومیوند , سوم


دو بیتی های سعدی مومیوند , سوم

نشسته ام به مناجات که شاید از تو بیاید رمق به حال دلم نیست خبر ز کوی تو آید صدای گرم موذن به گوشم آید و هربار دعای من به ره دوست که یارم از سفر آید از من چه میخواهی؟ ببین رنگم به زردی می‌زند دست از...

نشسته ام به مناجات که شاید از تو بیاید
رمق به حال دلم نیست خبر ز کوی تو آید
صدای گرم موذن به گوشم آید و هربار
دعای من به ره دوست که یارم از سفر آید


از من چه میخواهی؟ ببین رنگم به زردی می‌زند
دست از سرم بردار یادت لاف مردی می‌زند
گفتی که تا پایان عمر هستی کنارم تا ابد
رفتی و فکرت بر دلم باران سردی می‌زند


یار بلند آوازه ام شهری شده مشغول تو
تا کی نشینم بر رهی که می‌رسد بر کوی تو
زیباییت افسانه‌ی هر کوی و هر برزن شده
جمعی چو من دیوانه‌ی همچون کمان ابروی تو


یا جان بگیر از این تنم یا سر بنه بر دامنم
غوغای این دل عاقبت تیغی کشد بر گردنم
می‌بینی و می‌خندی و رسوای شهرم می‌کنی
شهدی ز لبهایت رسان مرحم کنم بر ماتمم


دست از سرم بردار ای تشویش هر روز و شبم
او در خیال عشوه و من غرق در تاب و تبم
افسار این دل را گرفته‌ست و به هر سو می‌کشد
شرح حدیث و وصل او ذکر مداوم بر لبم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

خیانت همسر “ناتالی پورتمن” با دختر 25 ساله لو رفت!