عشقم پرنده zwnj; شد, قلبم قفس zwnj;نشین!

پدر چشمانتظارِ خورشید طولانی به مدّتِ مدید مَرد مُرد و من با کولهبارِ کودکی بارها هنگامِ شمارش ده انگشتم در مُشتِ خواب شب دهانم از تلخقرصِ ماه پُر وَ روز سوارِ دوچرخهٔ آفتاب کوچه را تا...
پدر چشمانتظارِ خورشید
طولانی
به مدّتِ مدید
مَرد مُرد
و من با کولهبارِ کودکی
بارها
هنگامِ شمارش ده انگشتم
در مُشتِ خواب
شب دهانم از تلخقرصِ ماه پُر
وَ روز
سوارِ دوچرخهٔ آفتاب
کوچه را تا تهِ جیغِ کلاغ دویدم!
تاریکی نزدیک آمد
روشنی فردا و پس فردا شد
فصلفصل
_ مُفَصَّل فاصله
وَ بابا از هیچکجا
اقامهٔ نیآمدن را ادامه داد!
فهمیدم
برادرم چڱونه لبخندش پرواز
دیگر موشکِ کاغذی نمیسازد
خواهرم از کی
اشک قی
بُردارِ چشمانش وقتِ اذان
اذن داده بغل کند دریا را
چرخِ خیّاطیِ مادر چرا
بی ویارِ صدایِ کار
_ هار
چینِ دامانِ خصوصی
رختِ عروسی میدوزد!
فهمیدم مرگ
خیابانی یکطرفه
برایِ همیشه چیزِ بی خودیست
بله خداحافظی
چیزِ بی خودیست برایِ همیشه!
آه لعنت بر کلیشه
رحمت بر او که...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
سیّدمحمّدرضا لاهیجی
ساکوتی. هند. دهلینو
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:
برایِ دخترم شعر که دیگر بابا ندارد!
طولانی
به مدّتِ مدید
مَرد مُرد
و من با کولهبارِ کودکی
بارها
هنگامِ شمارش ده انگشتم
در مُشتِ خواب
شب دهانم از تلخقرصِ ماه پُر
وَ روز
سوارِ دوچرخهٔ آفتاب
کوچه را تا تهِ جیغِ کلاغ دویدم!
تاریکی نزدیک آمد
روشنی فردا و پس فردا شد
فصلفصل
_ مُفَصَّل فاصله
وَ بابا از هیچکجا
اقامهٔ نیآمدن را ادامه داد!
فهمیدم
برادرم چڱونه لبخندش پرواز
دیگر موشکِ کاغذی نمیسازد
خواهرم از کی
اشک قی
بُردارِ چشمانش وقتِ اذان
اذن داده بغل کند دریا را
چرخِ خیّاطیِ مادر چرا
بی ویارِ صدایِ کار
_ هار
چینِ دامانِ خصوصی
رختِ عروسی میدوزد!
فهمیدم مرگ
خیابانی یکطرفه
برایِ همیشه چیزِ بی خودیست
بله خداحافظی
چیزِ بی خودیست برایِ همیشه!
آه لعنت بر کلیشه
رحمت بر او که...
ـــــــــــــــــــــــــــــ
سیّدمحمّدرضا لاهیجی
ساکوتی. هند. دهلینو
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پ ن:
برایِ دخترم شعر که دیگر بابا ندارد!