سیمرغ


سیمرغ

بعد یک عمر پرستیدن سال ها طول کشید که فهمیدم شرک پرستیدنم را سال ها به حماقتم خندیدم تمام دردها را سنجیدم و فهمیدم کرم از خود درخته که تصویر زیبایی که از انسان ها در ذهنمان ساختیم پرستیدیم. آن...

بعد یک عمر پرستیدن
سال ها طول کشید که فهمیدم شرک پرستیدنم را
سال ها به حماقتم خندیدم
تمام دردها را سنجیدم
و فهمیدم
کرم از خود درخته
که تصویر زیبایی که از انسان ها در ذهنمان ساختیم پرستیدیم.
آن ها بت نبودن ما بت ساختیم
سخت بود قلعه عظیمی که ساخته بودم هر چند پوچ بشکنم
اما وقتی فهمیدم شکسته , تنها و خلع سلاح شده سرتا پا درد شدم آتش گرفتم اما سیمرغ دیگری از من بال گشود.
پس از آن نشستم آرام
و در ظرف شناخت هیچکس هیچ نریختم
همه را به خودشان شناختم
هر چه بودند
نمی‌رفتم که اعتماد کنم
اعتماد که می آمد میرفتم
و من زندگی را آموختم
قضاوت نکردم
هیچ انسانی را ارزشگذاری نکردم
من به خود آمده , خدا را پرستیدم!

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

اعتراف عجیب جورجینا درباره پیشنهاد ازدواج رونالدو/ راز تلخ زوج جنجالی