امید
امید دلت هاشور است, می دانم پازل غمِ شادی جور است, می دانی همگی شاد و یکی غم دارد, می دانند چه کسی می فهمد؟ غم خاکستری روحت را,روحم را هیچ کس...! توخودت می مانی,من خودم می مانم پس می نویسم...
امید دلت هاشور است,
می دانم
پازل غمِ شادی جور است,
می دانی
همگی شاد و یکی غم دارد,
می دانند
چه کسی می فهمد؟
غم خاکستری روحت را,روحم را
هیچ کس ...!
توخودت می مانی,من خودم می مانم
پس می نویسم بخوان
امید بماند درخفا دیجور است
چون که جنسش نور است
خانه ی امیدهامان آباد ...
می دانم
پازل غمِ شادی جور است,
می دانی
همگی شاد و یکی غم دارد,
می دانند
چه کسی می فهمد؟
غم خاکستری روحت را,روحم را
هیچ کس ...!
توخودت می مانی,من خودم می مانم
پس می نویسم بخوان
امید بماند درخفا دیجور است
چون که جنسش نور است
خانه ی امیدهامان آباد ...