سراب کویر


سراب کویر

آه ای ابر سیه, از سرابِ کویرِ تشنه ی من کی می گذری؟ که در این کویر خشکیده ی تَفت سالهاست رد پایِ خیسی نیست نه مسافری هست نه رهگذری, نه راه گم کرده ای تنها یک چیز اینجا هست درّه ای ژرف, به جا...


آه ای ابر سیه,
از سرابِ کویرِ تشنه ی من کی می گذری؟
که در این کویر خشکیده ی تَفت
سالهاست رد پایِ خیسی نیست
نه مسافری هست
نه رهگذری,
نه راه گم کرده ای
تنها یک چیز اینجا هست
درّه ای ژرف, به جا مانده از آن سیل بلا خیز
که از گوشه ی چشمانِ غم آلوده ی من,
هر سحر بر دلِ خشکیده ی این دشت فرو می ریزد
و در این سینه ی سوزانِ درون
خواهشی نیست بجز, نَمِ باران وجود
رویده بدین اشک در این خاک کویر
دیده ی بی رمق و خشکیده ی من ,
وَ شده خیره به آن سوی سراب
خیره بر بام فلق , ماتِ آن سرخِ شفق,
سرخیِ بومِ فلک نقش بسته در آن دورِ حزین
خونِ دل ریخته با قطره ی اشک
مشتِ خاکی است در این پرده ی چشم
که هراسان شده در دست کویر
نیست جز گرد و غباری به دل عاشق زار
و صدایی که در این نزدیکی,
ناله از تشنه لبی, گِله از باران دارد
گِرد بادی است در این دشت که آویخته از سقف بلند
دست برده در این دامن خاک
وَ پراکنده به هر گردش خود,
ذره ذره غم شبهای سکوت
آه آری...
ره چه بینم؟ من بدین دیده ی تنگ
جز غبار دل و اندوه افق
پیک فریاد رسی نیست به شب
که برد نامه ی فردای سحر
شب, رود غرق سکوت
دل بیدادگرش پُرِ از ناله و درد
کاش بودی تو در این محنتِ داغ
که از این دشتِ کویر, تا سرابِ پُرِ از سوسن تو
می زدم بال که یک شب برسم سوی آغوش تو باز

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


انواع فونت و متن بسم الله الرحمن الرحیم برای بیو اینستا