جادوگر احساس
چشمان تو پرشور ترین قاب خیال است حتی به مَثَل فرضیه ی فوق محال است معشوقه ی من , ماه شب چارده است او گویا که چو مژگان خطش ماه هلال است چون خنده زند بر رخ مستانه ی دلدار لبخنده ی تو گونهای از سرخ...
چشمان تو پرشور ترین قاب خیال است
حتی به مَثَل فرضیه ی فوق محال است
معشوقه ی من , ماه شب چارده است او
گویا که چو مژگان خطش ماه هلال است
چون خنده زند بر رخ مستانه ی دلدار
لبخنده ی تو گونهای از سرخ دوچال است
خورشید, نگهبان نگاه نگرانت شده انگار
افسانه ی سیمای تو در حد کمال است
مبهوت به سیمای مَهَت , گونه ی الماس
جذاب ترین مثنوی جاه و جلال است
روشنگر شبهای غمینم شده رویَت
منظوم ترین شعر به هنگام وصال است
بی تاب شرر بار نگاهت شده ام باز
معجون عسل خنده ی تو ختم مجال است
جادوگر احساس شبم , ساعت دیدار
در دلهره ی غارت تو , سِحر جمال است
با وسوسه ات , مرهم تبدار طبیبی
مستانگی ات شاه غزل را چه غزال است!
حتی به مَثَل فرضیه ی فوق محال است
معشوقه ی من , ماه شب چارده است او
گویا که چو مژگان خطش ماه هلال است
چون خنده زند بر رخ مستانه ی دلدار
لبخنده ی تو گونهای از سرخ دوچال است
خورشید, نگهبان نگاه نگرانت شده انگار
افسانه ی سیمای تو در حد کمال است
مبهوت به سیمای مَهَت , گونه ی الماس
جذاب ترین مثنوی جاه و جلال است
روشنگر شبهای غمینم شده رویَت
منظوم ترین شعر به هنگام وصال است
بی تاب شرر بار نگاهت شده ام باز
معجون عسل خنده ی تو ختم مجال است
جادوگر احساس شبم , ساعت دیدار
در دلهره ی غارت تو , سِحر جمال است
با وسوسه ات , مرهم تبدار طبیبی
مستانگی ات شاه غزل را چه غزال است!