سکوت
سالهاست از تو و برای تو هیچ ننوشتهام... من زبانِ سرخِ واژهها را بُریدهام و آنها را به سکوتی در امتدادِ فریاد, محکوم کردهام تا دوستت دارمی گُنگ قاصر از گفتن ذره ذره جان سپارد و تو در...
سالهاست از تو
و برای تو
هیچ ننوشتهام...
من زبانِ سرخِ واژهها را بُریدهام
و آنها را به سکوتی
در امتدادِ فریاد, محکوم کردهام
تا دوستت دارمی گُنگ
قاصر از گفتن
ذره ذره جان سپارد
و تو
در سکوتِ الکن واژهها
ادامه میدهی خود را...
و برای تو
هیچ ننوشتهام...
من زبانِ سرخِ واژهها را بُریدهام
و آنها را به سکوتی
در امتدادِ فریاد, محکوم کردهام
تا دوستت دارمی گُنگ
قاصر از گفتن
ذره ذره جان سپارد
و تو
در سکوتِ الکن واژهها
ادامه میدهی خود را...