پرنده zwnj;ی آتشین


پرنده zwnj;ی آتشین

تبسم تو در آن دور همه‌چیز را به آتش همانند می‌سازد حتی پوست همیشه آرامِ شب و رویاهای رو به خاموشی نه چشم را تاب دیدن توست نه دست را توان گرفتن. گندم تو اعجازِ نان و طلای تو نظمِ سیاره‌ها را در هم...

تبسم تو در آن دور
همه‌چیز را به آتش همانند می‌سازد
حتی پوست همیشه آرامِ شب
و رویاهای رو به خاموشی

نه چشم را تاب دیدن توست
نه دست را توان گرفتن.
گندم تو اعجازِ نان
و طلای تو
نظمِ سیاره‌ها را
در هم ریخته است

چشمی دیگر بایدم جُست
در تلاطم این روشنی
دستی دیگر
اگر که بخواهم شب
بر نماز من با تو
خاکستر نریزد

باید نزدیک شد
بویید و لمس کرد
و دید دهان به چه کار می‌آید

باید دوست داشت تو را
دوست داشتنی
که برف را به زانو در آوَرَد
و به آغوشت گرفت
چندان که درخت
چکاوک را آشیان می‌دهد

حتی اگر که این پرنده‌ی آتشین
درخت را به خاکستر بنشاند
باید که نزدیک شد!
نزدیک!


حسین صداقتی
(بهشهر) 10 خردادماه 1402

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


آخرین فرصت استفاده از یارانه جدید و مرحله دوم فجرانه کالابرگ در فروردین 1403