تلنگر گذشت عُمــــر


تلنگر گذشت عُمــــر

عمر بگذشت و من اندر طـــلب جاه و جلال وقت شد تنگ و ندارم من از آن هیچ ملال ای دل بی خبر این وقت عزیزی که توراست مده از دست که دنیا نـــــدهد بر تو مجال چند روزی که به طرف چمنت باری هست باش در خدمت...

عمر بگذشت و من اندر طـــلب جاه و جلال
وقت شد تنگ و ندارم من از آن هیچ ملال

ای دل بی خبر این وقت عزیزی که توراست
مده از دست که دنیا نـــــدهد بر تو مجال

چند روزی که به طرف چمنت باری هست
باش در خدمت یاری و از او خواه وصال

خدمت ماه رُخان هست غنیمت به جهان
ورنه ‌ گه ماه شود بدر و گهی هست حلال

گر به طرف چمنی با ســــــمنی ساده شدی
به یقین دان که بُود بخت تو در حد کمال

باش پروانه صفت در طلـــــب شمع مُقیم
جان به کف دارو سراندر قدم دوست بمال

چند روزی که در این مرحله فرصــــت بودت
بر در دوست به صدق آی و به اخلاص بنال

نیست در دوره ایّام به جز رنـــــــــــــج و اَلَم
بعد هر نوش بود نیش و پس از عیش ملال

دیگران خاک تو را خشت و گِل و خانه کنند
بطلب گنج ســـــعادت چه ثمر ثروت و مال

غیر خلق خوش و لبخند نباشـــــــد سودت
در کرم خانه دنیــا بُود این شـــــــرط وصال

صرف در بندگی غیر مکن عُـــــــــــــمر عزیز
همچو( مهدی) به در دوست طلب کن آمال

1402 03 20درتهران سروده شد. تقدیم به مادر مهربانم

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


خودروساز معروف موبایل می‌سازد!/ عکس