یگانه یارِ بی کسی

کسی مرا صدا نکرد، دراین دیارِ بی کسی عشق مرا رها نکرد، دراین حصارِبی کسی منجیِ جاوید توئی،خدای مهربانِ من عشقِ من اِی پناهم اِی،دارو ندارِبی کسی تمام عمر بی هدف، پر زده ام به هرطرف خم شده است...
کسی مرا صدا نکرد، دراین دیارِ بی کسی
عشق مرا رها نکرد، دراین حصارِبی کسی
منجیِ جاوید توئی،خدای مهربانِ من
عشقِ من اِی پناهم اِی،دارو ندارِبی کسی
تمام عمر بی هدف، پر زده ام به هرطرف
خم شده است قامتم،به زیرِ بارِ بی کسی
همدمِ لحظه هایِ من،حامیِ روزهایِ سخت
توئی چراغ آرزو، به شامِ تارِ بی کسی
آنکه مرا رها نکرد، در این هیاهویِ جهان
تو بودی ای خدای عشق، یگانه یارِ بی کسی
فاصله ی غربتِ من، تا حرمِ رحمتِ تو
یه جاده ی بی انتهاست، در این غبارِ بی کسی
سایه ی رحمتِ تو تا، بر سرِ خسته ام رسید
خم شد و در گلو شکست، دگر شعارِ بی کسی
دگر نگویم از غم وغربت و تلخیِ سکوت
دگر نمیشود دلم، خسته و زارِ بی کسی
بال گشوده قلبِ من، به سوی قبلگاه تو
که بشکند حصار و برکنَد، جدارِ بی کسی
ببین که عبدِ زارِ تو، عاشقِ بی قرارِ تو
بی تو شده لبالب از، ایل وتبارِ بی کسی
م یزدی
عشق مرا رها نکرد، دراین حصارِبی کسی
منجیِ جاوید توئی،خدای مهربانِ من
عشقِ من اِی پناهم اِی،دارو ندارِبی کسی
تمام عمر بی هدف، پر زده ام به هرطرف
خم شده است قامتم،به زیرِ بارِ بی کسی
همدمِ لحظه هایِ من،حامیِ روزهایِ سخت
توئی چراغ آرزو، به شامِ تارِ بی کسی
آنکه مرا رها نکرد، در این هیاهویِ جهان
تو بودی ای خدای عشق، یگانه یارِ بی کسی
فاصله ی غربتِ من، تا حرمِ رحمتِ تو
یه جاده ی بی انتهاست، در این غبارِ بی کسی
سایه ی رحمتِ تو تا، بر سرِ خسته ام رسید
خم شد و در گلو شکست، دگر شعارِ بی کسی
دگر نگویم از غم وغربت و تلخیِ سکوت
دگر نمیشود دلم، خسته و زارِ بی کسی
بال گشوده قلبِ من، به سوی قبلگاه تو
که بشکند حصار و برکنَد، جدارِ بی کسی
ببین که عبدِ زارِ تو، عاشقِ بی قرارِ تو
بی تو شده لبالب از، ایل وتبارِ بی کسی
م یزدی