پَر

ادعا کرد، اول ایستاد و سینه سپر؛ که گفت: نیستم؛ یعنی گفت: کمتر نباشم از یک لایه پر که فوت کنی. جهانِ آن بالا وسعت بیشتری داشت و دوران و سرگیجه به چرخش بادها آرایی که به یک گل، به یک ایدۀ عکاس دست می...
ادعا کرد، اول ایستاد و سینه سپر؛
که گفت: نیستم؛ یعنی گفت: کمتر نباشم از یک لایه پر که فوت کنی.
جهانِ آن بالا وسعت بیشتری داشت و دوران و سرگیجه به چرخش بادها
آرایی که به یک گل، به یک ایدۀ عکاس دست می زنی.
بعد تازه شیر شد و گفت:
تاختم بر چهار فصل و چندین نفر آدم از آن بالا؛
یعنی گلوی آب پیچاندم.
هوسش را از لای نورها دزدید، جایی که پایینتر بود و دستگیر برای دوستی، قد بلند
نه زیاد کمتر از افرا
یک لحظه انگار، افتادن یادش رفته بود، چنان خیره شد به یک رگ بزرگ
که ماند، از شباهتش به رودها و شاخههای آشنا.
شاخه، ابتدای آشنایی بود.
بعدتر بود یا همان دم که از اتفاقِ بد در نیفتادن
بِرکه زیر پایش آینه شد وَ ای داد که من چگونه پَرم؟
زیاد بگیریش قلقلکی باشی؛
از تپش ماهیچهها نه، هیچ خبری نیست.
زیاد که بگیری مثل مِه، نه برای دیدن که برای نوازش
گَر شوی هم که کارت ساخته: سگِ گَر یا مرغِ بیپر.
که گفت: نیستم؛ یعنی گفت: کمتر نباشم از یک لایه پر که فوت کنی.
جهانِ آن بالا وسعت بیشتری داشت و دوران و سرگیجه به چرخش بادها
آرایی که به یک گل، به یک ایدۀ عکاس دست می زنی.
بعد تازه شیر شد و گفت:
تاختم بر چهار فصل و چندین نفر آدم از آن بالا؛
یعنی گلوی آب پیچاندم.
هوسش را از لای نورها دزدید، جایی که پایینتر بود و دستگیر برای دوستی، قد بلند
نه زیاد کمتر از افرا
یک لحظه انگار، افتادن یادش رفته بود، چنان خیره شد به یک رگ بزرگ
که ماند، از شباهتش به رودها و شاخههای آشنا.
شاخه، ابتدای آشنایی بود.
بعدتر بود یا همان دم که از اتفاقِ بد در نیفتادن
بِرکه زیر پایش آینه شد وَ ای داد که من چگونه پَرم؟
زیاد بگیریش قلقلکی باشی؛
از تپش ماهیچهها نه، هیچ خبری نیست.
زیاد که بگیری مثل مِه، نه برای دیدن که برای نوازش
گَر شوی هم که کارت ساخته: سگِ گَر یا مرغِ بیپر.