صبح شد و باز مامان جونم
بدو بدو رفت سر کار
با خنده گفت غصه نخور
می آم پیشت وقت نهار
کاش مامانم کانگورو بود
روی دلش یه کیسه داشت
وقتی می خواست بیرون بره
منو تو اون کیسه می ذاشت
طیبه رضوانی
صبح شد و باز مامان جونم بدو بدو رفت سر کار با خنده گفت غصه نخور می آم پیشت وقت نهار کاش مامانم کانگورو بود روی دلش یه کیسه داشت وقتی می خواست بیرون بره منو تو اون کیسه می ذاشت طیبه رضوانی
صبح شد و باز مامان جونم
بدو بدو رفت سر کار
با خنده گفت غصه نخور
می آم پیشت وقت نهار
کاش مامانم کانگورو بود
روی دلش یه کیسه داشت
وقتی می خواست بیرون بره
منو تو اون کیسه می ذاشت
طیبه رضوانی