نسبت زبان، معنا و واقعیت در نظریه مطابقت صدق از دیدگاه ابن سینا و ویتگنشتاین (متقدم)


نسبت بین زبان،معنا و واقعیت همواره یکی از مسایل مهم در فلسفه بوده است . این موضوع در بین فلاسفه زبان و تحلیلی بیشتر محل مداقه و کنکاش قرار گرفته است . اینکه وقتی انسان از زبان خود کمک می گیرد تا ما فی الضمیر خود را به دیگران انتقال دهد و جریان تفهیم و تفاهم تحقق یابد ، بحثهایی را در منطق و فلسفه زبان به دنبال داشته است که موضوع پر چالشی را تحت...

نسبت زبان، معنا و واقعیت در نظریه مطابقت صدق از دیدگاه ابن سینا و ویتگنشتاین (متقدم)دکتر حسین کلباسی اشتری
استاد راهنمای ر ساله دکترای نویسنده مقاله ( مقاله اخذ از رساله دکترا )

عصمت اله عربان
دانشجوی دکترای فلسفه تطبیقی واحد علوم تحقیقات تهران

چکیده:

نسبت بین زبان،معنا و واقعیت همواره یکی از مسایل مهم در فلسفه بوده است . این موضوع در بین فلاسفه زبان و تحلیلی بیشتر محل مداقه و کنکاش قرار گرفته است . اینکه وقتی انسان از زبان خود کمک می گیرد تا ما فی الضمیر خود را به دیگران انتقال دهد و جریان تفهیم و تفاهم تحقق یابد ، بحثهایی را در منطق و فلسفه زبان به دنبال داشته است که موضوع پر چالشی را تحت عنوان جریان “صدق گفتار” یکی از آنها بوده است . یکی از نظریات مهم این جریان که صابقه طولانی در بین فلاسفه باستان تا کنون داشته است ، نظریه ی” مطابقت صدق ” می باشد . در این راستا از فلاسفه عالم اسلام شیخ الرییس ابن سینا را بعنوان طرفدار این نظریه ودر عالم غرب ویتگنشتاین متقدم نیز از جمله طرفدارن آن می باشد که ابن سینا مقدم برویتگنشتاین و جریان فلسفه تحلیلی قرن بیستم در این مورد نظرات مهمی را مطرح نموده است . نگارنده تلاش نموده است تا نگاه این دو فیلسوف بزرگ را بصورت تطبیقی مورد کنکاش قرار دهد ، چون به نظر می رسد که در این راستا این دو متفکر دارای وجه اشتراک قابل توجهی باشند از جمله : نسبت بین گزاره و واقعیت خارجی ، نظریه مطابقت صدق ، نگاه خاص ویتگنشتاین به حضوری بودن نسبت لفظ و معنا، که بحث علم حضوری یکی از مسایل مهم در فلسفه اسلامی است که میتواتد مقایسه بجایی با نگاه ویتگنشتاین به این موضوع باشد. گرچه در برخی جهات دارای افتراق دیدگاههایی هم می باشند.

مقدمه

یکی از مباحث مهم در فلسفه زبان و بحث الفاظ و بویژه بخش معنا شناسی ((semantics مبحث دلالت (reference ) است . از مهمترین اقسام دلالت که دلالت حقیقی هم نامیده می شود دلالت مطابقت Correspondence))می باشد.

در این خصوص گفته شده که :

“دلالت وضعی( Conventional) که دلالت مطابقت مهمترین قسم آن محسوب می شود ، در مقام مقایسه با دلالت طبعی و دلالت عقلی که دو قسم دیگراز اقسام دلالت هستند ، از اهمیت خاصی برخوردار است ، زیرا در دلالت وضعی است که سخن به منصه ی بروز و ظهور می رسد و کلام نقش عمده و بنیادی را ایفا می کند “(۱)

و همچنین :

” اللفظ المفید اما ان یعتبر بالنسبه الی التمام المسماه کالانسان بالنسبه الحیوان الناطق و هو دلاله المطابقه او الی جزء المسماه من حیث هو جزوه کالانسان بالنسبه الی مجرد الحیوان او الناطق و هو دلاله التضمن او الی الخارج اللازم الذی ینتقل الذهن المسمی الیه کالاسد الی الشجاع … و هو دلاله الالتزام و دلاله المطابقه هو الحقیقه و هما و الآخران هما المجازان ” (۲ سر و کار عقل همواره با مفاهیم است و هر جا فکر و اندیشه تحقق یابد یا تعقل و استدلالی انجام می گیرد مفاهیم ذهنی نقش ابزارهای ضروری و جانشین ناپذیر را ایفاء می کنند. این مساله هم در علوم حضوری صدق می کند و هم هنگامی که به ” وجود عینی و خارجی ” اشاره می کنیم ، مفاهیمی که نقش آینه و مرآت یا سمبول و علامت را برای حقایق عینی بازی می کنند . (۳)

ابزار اصلی و مهم اندیشیدن و استدلال کردن ، مفاهیم و معقولات هستند اما ” بیان ” و انتقال اندیشه ها و تفهیم و تفهم ، همواره به کمک الفاظ و زبان صورت می گیرد ، همان گونه که مفاهیم ، نقش آینه را برای امور خارجی ، ایفاء می کنند ، الفاظ نیز همین نقش را نسبت به مفاهیم بازی می کنند ( ۳). به عبارت دیگر می توان گفت مفاهیم نشان از استدلال و اندیشیدن اند و الفاظ وکلام ( زبان) نشان از مفاهیم می باشند . پس میان الفاظ و مفاهیم آنچنان رابطه ی محکمی برقرار است که غالبا هنگام فکر کردن ، الفاظ حاکی از مفاهیم به ذهن می آیند و براین اساس ، الفاظ را ” وجود لفظی ” اشیاء می نامند و مفاهیم را ” وجود ذهنی ” آنها تلقی کرده اند . حتی فکر کردن نوعی سخن گفتن ( حدیث نفس ) است . (۴) و از دیدگاه جان لاک دستیابی به آسایش و اعتلای یک جامعه بدون ابلاغ افکار ممکن نیست(۵ و کافکا می گوید : ” تنها زبان است که می تواند به صورت ضمنی به امور بیرون از جهان مادی بپردازد.”(۶)

در فرآیند علم ، و در نگاه ابزاری۱ به زبان ، انسان به اشیای بیرون از خود آگاهی می یابد و از طریق زبان دانسته های خود را به دیگران منتقل می کند و از آگاهیهای دیگران بهره می برد و بدین سان انسان با سه عالم مواجه است : عالم خارج که اشیاء و وقایع در آن قرار دارند ، عالم ذهن که مشتمل بر مفاهیم و صور بر گرفته از عالم خارج است و عالم زبان که متشکل از الفاظ و کلمات است . این الفاظ وظیفه انتقال مفاهیم و دانش را از ذهنی به ذهن دیگر بر عهده دارند.

رابطه ی این سه عالم و تاثیر و تاثر بین آنها ، از مسائل مهم فلسفی و زبان شناختی است . بنابر یک دیدگاه ، رابطه عالم خارج ، عالم ذهن و عالم زبان یک رابطه خطی است که به صورت ذیل نشان داده می شود :

عالم زبان عالم ذهن عالم خارج
بر اساس این مدل ، واقعیات هستی به وسیله معانی در ذهن حاضر می شوند و این معانی و صور ذهنی ، حاکی از آن واقعیت می باشند و الفاظ وظیفه انتقال این معانی را به دیگران برعهده دارند.

رابطه بین پدیده های عالم خارج و صور ذهنی آنها ، حقیقی است ۱ ، یعنی نمی توانیم این صور را به دلبخواه تغییر دهیم چون دلالت صور بر پدیده های خارجی امری اعتباری و قرار دادی نیست ، اما رابطه بین صور و واژه های دال بر آنها رابطه قرار دادی است که بر اساس توافق ایجاد شده اند.(۷)

درنگاه فلاسفه زبان از جمله ویتگنشتاین به سه عالم فوق ، ارتباط بین عالم خارج با عالم زبان برقرار می شود و ذهن جایگاه میانجی خود را از دست می دهد و نمودار ذیل جای نمودار بالا را می گیرد:

زبان واقعیت ( امور واقع)
در باره مطابقت یا عدم مطابقت و همبستگی ذهن با آنچه نفس الامر، واقعیت و خارج خوانده می شود سخن های بسیاری گفته شده است و در طول تاریخ اندیشه بشری نظریات مختلفی برای صدق ارائه شده است اما این «نظریه مطابقت» است که به عنوان یکی از معروف‌ترین نظریه‌ها در باب تعریف صدق و حقیقت و از قدیمی‌ترین نظریه‌ها در باب تبیین ماهیت صدق محسوب می‌شود. این نظریه به عنوان نظریه کلاسیک و مقبول بسیاری از متفکران معرفت‌شناس و فیلسوفان مغرب و مشرق زمین قرار گرفته است.

میان زبان و واقعیت رابطه مداوم است یعنی مبنای زبان و علت وجودی آن واقعیت بیرونی است که قوه ی شعور و ادراک آدمی آن را منعکس می کند بنابراین ارتباط بشر بر اساس واقعیت صورت می گیرد نه چیز دیگر. هرچند نظریه‌های دیگری نیز هم‌چون سازگاری۱ (خصوصاً در فلسفه معاصر) در خصوص صدق مطرح شده و طرفدارانی دارد اما مهمّ‌ترین نظریه در مورد صدق مطابقت است که از جهان باستان تاکنون مطرح است.

اینکه آیا نظریه مطابقت صرفا در باب گزار ه ها و قضایا محل بحث است یا در مورد تصورات هم صدق می کند محل تامل و مداقه است .(۸) آنچه متعلق) Object) ( به فتح لام ) مطابقت واقع می شود یکسان و یکنواخت نیست و می تواند موارد مختلفی داشته باشد از جمله :

مطابقت یک صورت با آنچه صاحب صورت خوانده می شود مطابقت ادراک با آنچه واقع و نفس الامر است . مطابقت صورت با آنچه غرض و مقصود گوینده می باشد ( همان ، ص ۳۲۵)

در این خصوص گفته شده :

” تحقیق المقام علی وجه ینکشف عنه المرام ان المطابقه مفهوم واحد یختلف باختلاف المتعلق ، فقد یقال المطابقه الصوره مع ذی الصوره ، و قد یقال لمطابقه مع نفس الامر و والواقع ، و قد یقال لمطابقه صوره مع ما قصد تصوره کمطابقه الحیوان الناطق للانسان(۹)

آنچه در مساله مطابقت اهمیت دارد و بعنوان سه کلید واژه باید مورد بررسی قرار گیرد” نسبت بین زبان ، معنا و واقعیت “ است که نقش مهمی در مطابقت گزاره ای ایفاء می کنند . در این مقاله نگارنده سعی می نماید دلالت مطابقت صدق گزاره ای، عطف به دو دیدگاه و از منظر دو فیلسوف یکی در حوزه شرق و عالم اسلام ، ابن سینا ، و دیگری در حوزه غرب و از تاثیر گذارترین در فلسفه تحلیلی و فلسفه زبان ، ویتگنشتاین ( متقدم)۲ را مورد کنکاش و مداقه قرار دهد.

زاویه نگاه نگارنده به تطبیق و مقایسه ابن سینا با ویتگنشتاین اولا با عطف به زندگی اول۱ فلسفی ویتگنشتاین و ثانیا به وجود به معنای حقیقی و یا حقیقت به معنای صدق گزاره ای می باشد که همان مطابقت کلام و گفتار (زبان) با واقع و نفس الامر و امور خارجی است که عبارت است از : سه فرایند اصلی فکر یعنی مفهوم سازی ، حکم کردن (احکام گزاره ای) و در نهایت استنتاج کردن که مربوط به علم منطق است که منجر به فرآورده های مفهوم ، تصدیق و استنتاج می گردد ،. نه آن قسم از وجود که به معنای جوهر است که ربطی به وجود خارجی ندارد و موضوع برای فلسفه و مابعد الطبیعه محسوب می شود.

صدق (Varity ) و حقیقتTruth) )

نظریه ی مطابقت و چیستی صدق و تبین آن در طول تاریخ فلسفه یکی از مسائل مهم فلاسفه و اندیشمندان بوده است و تاریخچه ای بس کهن دارد و تا عصر حاضر همه ی اندیشمندان به آن هم نظر اند ، حتی شکاکان نیز در باره حقیقت صدق و تعریف آن چون و چرایی ندارند ودر نهایت ، نظریه مزبور را پذیرفته اند . آنچه برخی در باره اش شک و تردید دارند مسئله معیار صدق است نه اصل صدق، که بشر را در دست یابی به ملاکی برای تشخیص صدق از کذب یا صادق از کاذب و تمییز حقیقت از خطا ، ناتوان میدانند و از این رو به ورطه ی شکاکیت ا فتاده اند(۱۰)

درنظریه مطابقت صدق یک قضیه عبارت است از رابطه ی آن با جهان خارج ، یعنی مطابقت آن با واقعیت ها

نکته مهم و قابل توجه اینکه درست بودن و نادرست بودن (راستی و دروغ / صدق و کذب) ویژگی انحصاری گزاره‌های منفرد یا عبارت‌های گزاره‌ای است، حال‌آنکه، معتبر بودن و نامعتبر بودن ویژگی استدلال‌‌ها است.۱

با مراجعه به آثار افلاطون و ارسطو می توان سابقه این موضوع و نقش زبان و حقیقت را پیگیری کرد . درگفتگوی بین سقراط با هرموگنس این مسئله به وضوح قابل مشاهده است (۱۲)

ارسطو نیز در باره صدق و کذب می گوید :

نخست مشخص کنیم که صدق چیست و کذب چیست . کذب این است که درباره آنچه هست بگوییم نیست یا در باره آنچه نیست بگوییم هست(۱۳)

نظریه صدق و حقیقت۱ عبارت است از سازگاری اندیشه و گفتار ( زبان ) و مطابقت آن با واقعیت، و عقیده و باور زمانی راست ، صحیح و حقیقی است که این دو با امر واقع سازگار درآیند و با واقعیت و اعیان خارجی مطابق باشند.

این نوع از مطابقت دارای سه جزء است : الف – واقع و نفس الامر که محکی واقعی محسوب می شود ب- اندیشه و فکر و صورت ذهنی که حاکی واقعی هست ج- نسبت و ارتباط میان حاکی و محکی که تطابق و مطابقت می باشد . در این میان ” قول ” و ” بیان ” و گفتار ( زبان ) یکی از ابزارمهم این فرایند است.

به نظر نگارنده معنا دار بودن یگ گزاره زمانی محقق می شود که این فرایند یعنی ارتباط بین زبان ، اندیشه و امر واقع یا نفس الامر در یگ گزاره تعین پیدا کند و معنا داری یک گزاره نتیجه ی ارتباط بین سه مسئله اندیشه ، زبان و واقعیت است .

اصولا صدق را مطابقت ” کلام ” و زبان با واقع بر حسب اعتقاد گوینده می دانند(۱۴)

بر اساس نکته فوق صدق یک خبر مشروط به دو شرط است : یکی مطابقت آن با واقع و دیگر مطابقت آن با اعتقاد گوینده . پس اگر مطابق واقع باشد و مطابق اعتقاد گوینده نباشد یا مطابق اعتقاد گوینده باشد و مطابق واقع نباشد صدق آن تمام نخواهد بود

در اندیشه ی برخی از فیلسوفان تحلیلی از جمله حلقه وین یک گزاره قبل از اینکه صدق و کذبش معین بشود باید معنارداریش محقق بشود و بدون اینکه گزاره ای معنا دار باشد نمی توان از ارزش آن ( صدق و کذب ) سخن به میان آورد لذا صدق و کذب فرع معناداری یک گزاره است۱ .(۱۵)

آنچه مد نظر نگارنده است صدق منطقی است نه صدق اخلاقی . مشخصه اصلی صدق منطقی این است که این نوع صدق پیوندی اساسی و مهم با واقع و نفس الامر دارد یعنی این نوع صدق در گرو اعتقاد یا عدم اعتقاد فردی نیست بلکه با مفاد قضیه و واقع نفس الامری سرو کار دارد . بنابر این بین صدق خبری که همان صدق منطقی است با صدق مخبری که صدق اخلاقی می باشد تفاوت جوهری وجود دارد. و آنچه در معرفت شناسی مورد بحث قرار می گیرد و در حوزه ی معرفت و اندیشه مطرح است همان صدق خبری یا منطقی است و صدق اخلاقی گونه ای از صدق است که در حوزه اخلاق و حقوق کاربرد دارد و فقها نیز در حوزه فقه از آثار فقهی آن بحث می کنند.

حق ( truth /right )

کلمه حق در مفاهیم و موارد مختلفی به کار می رود از جمله اینکه گاهی منظور از حق چیزی است که در خارج از ذهن یعنی عالم عین وجود دارد مثلا می گوییم کوهها حق اند ، درختان حق اند یعنی وجودشان فرضی و ذهنی نیست بلکه در عالم اعیان موجود اند ، گاهی منظور از حق دوام و ثبات است مثلا می گوییم خدا حق است یعنی دائم الوجود است ، گاهی از کلمه حق وجوب ذاتی را می خواهند مثلا ذات باری تعالی حق است یعنی واجب الوجود است ، گاهی معنای برازنده بودن را می رساند مثلا می گوییم تصدی این مسئولیت حق فلانی است یعنی برازنده ی اوست و گاهی منظور از حق قول و اعتقادی است که مطابق نفس الامر است مثلا می گوییم این گفته حق است یا این عقیده حق است یعنی با واقعیت منطبق است.(۱۶)

۲- نسبت حق با صدق

سید شریف جرجانی در تعریف حق و تفاوت آن با صدق گفته است :

” الحق فی اللغه هو الثابت الذی لا یسوغ انکاره و فی اصطلاح اهل المعانی هو الحکم المطابق للواقع علی الاقوال و العقاید و الادیان و المذاهب باعتبار اشتمالها علی ذلک و یقابله الباطل .

و اما صدق فقد شاع فی الاقوال خاصه و یقابله الکذب و قد یفرق بینهما بان المطابقه تعتبر فی الحق من جانب الواقع و فی الصدق من جانب الحکم فمعنی صدق الحکم مطابقه للواقع و معنی حقیقه مطابقه الواقع ایاه ۱

در باره حقیقت و معانی مختلف آن چنین آمده است :

۱-حقیقت به معنای اسمی که برای شی که هنگام ثبوت آن ، اراده شده است و حرف ” ت” در آخر آن برای این است که از حالت وصفی به حالت اسمی در آمده است.

۲-حقیقت به معنی مطابقت شیء با صورت نوعی خود حقیقت به این معنی یعنی چیزی که حق و وجوب شی ء رو به سوی آن دارد.

۳-حقیقت به معنای شیئیت شیء یا ذاتیات شیء مانند حیوان ناطق برای انسان و حیوان ناحق برای حمار

۴-حقیقت به معنای مطابقت حکم با مبادی عقلی (۱۷)

حق ، حقیقت و صدق از دیدگاه ابن سینا

ابن‌سینا به تبع از معلّم ثانی، برای مفهوم «حقّ» به معانی ذیل اشاره کرده است: ۱. مطلق وجود خارجی؛ ۲. وجود دائم؛ ۳. قول و اعتقاد مطابق واقع؛ یعنی قول و اعتقاد از آن جهت که واقع و نفس‌الأمر با آن مطابَق است، را «حقّ» می داند. درست برعکس معنای صدق که مطابقت از جهت قضیه با نفس الأمر در نظر گرفته می‌شود.(۱۸)

نزد ابن‌سینا مهمّ‌ترین وجه از وجوه سه گانه حقّ به معنای صدق است و در منطق صوری ملاک صدق مطابقت گزاره با واقع یا نفس‌الأمر است

گرچه برخی لغویان معتقدند حقّ اعم از صدق است؛ چون «حقّ» در اقوال، عقاید، ادیان و مذاهب استعمال می‌شود، اما «صدق» مختصّ اقوال است. تفاوتی را که اینان بین صدق و حقّ ذکر کرده‌اند صحیح به نظر نمی‌رسد. اما با مراجعه به کتب فلسفی ابن سینا چون «شفاء» و یا «الاشارات و التنبیهات» به‌دست می‌آید، این نظر کاملاً مردود است و در کتب ابن‌سینا هیچ تفاوتی از این لحاظ میان «حقّ» و «صدق» ذکر نشده است. ( همان ، ص۶۳)

ابن سینا حق را به مطلق وجود در عین و واقعیت تعریف می کند. هرچه در واقع امر وجود داشته باشد ،حق است. وی قول و اعتقاد را زمانی حق می داند که دلالت بر حال شیء در خارج کند و مطابق آن باشد . بنابراین از نظر شیخ الرییس چون حق به معنای وجود داشتن در علام واقعیت است لذا اقوال و عقاید وقتی حق اند که دلالت بر واقعیت کنند و با آن مطابق باشند . ایشان سپس در رابطه ی میان حق و صدق می گوید : حق از جهت مطابقت با صدق هم معناست ، البته با دو لحاظ متفاوت ، یک چیز صادق است به اعتبار نسبتش با واقعیت و حق است به اعتبار نسبت واقعیت با آن ۱(همان ،ص ۴۸)

در طول تاریخ اندیشه بشری نظریات مختلفی برای صدق ارائه شده است۲ اما این «نظریه مطابقت» است که به عنوان یکی از معروف‌ترین نظریه‌ها در باب تعریف صدق و حقیقت و از قدیمی‌ترین نظریه‌ها در باب تبیین ماهیت صدق محسوب می‌شود. این نظریه به عنوان نظریه کلاسیک و مقبول بسیاری از متفکران معرفت‌شناس و فیلسوفان مغرب و مشرق زمین قرار گرفته است. هرچند نظریه‌های دیگری نیز هم‌چون سازگاری (خصوصاً در فلسفه معاصر) در خصوص صدق مطرح شده و طرفدارانی دارد اما مهمّ‌ترین نظریه در مورد صدق مطابقت است که از جهان باستان تاکنون مطرح است.

همان‌گونه که گفته شد ، نزد ابن‌سینا مهمّ‌ترین وجه از وجوه سه گانه حقّ ؛ حق به معنای صدق است و در منطق صوری ملاک صدق مطابقت گزاره با واقع یا نفس‌الأمر است.

نظریه مطابقت صدق از دیدگاه ابن سینا

هایدگر معتقد است هرچند اصل و اساس نظریه‌ی مطابقت به افلاطون و سپس ارسطو برمی‌گردد، اما این واژه توسط این دو فیلسوف استفاده نشده و برای اولین بار آکوئیناس صدق را در معنای تلائم اشیاء و عقل به کار برد(۱۹)

هایدگر از توماس آکوینی نقل می‌کند که او این تعریف را از ابن سینا اخذ کرده است ibid: 25) ( و ابن سینا نیز به نوبه خود آن را از شرح اسحاق اسرائیلی قرن دهمی بر کتاب «تعریفات» گرفته است.

در این خصوص با رجوع به نوشته‌های شیخ صحت سخن منقول توماس آکوینی روشن می‌شود. زیرا بوعلی و همچنین فارابی نظریه مطابقت را قبل از آکوئیناس ارائه داده بوده‌اند.(۲۰)

مطابقت بین دو شى‏ء عبارت است از قرار گرفتن جزء به جزء آن‌ها در مقابل یکدیگر. بنابراین نظریه، صدق و حقیقت عبارت از سازگاری، موافقت و یا به بیان دقیق‌تر مطابقت اندیشه با واقعیت است. عقیده و باور زمانی راست، صحیح و حقیقی است که با امر واقع سازگار درآید و با واقعیت‌ها و اعیان خارجی مطابق باشد. در این دیدگاه قضیه صادق، قضیه‌ای است که با نفس الأمر و واقع مطابقت داشته باشد و قضیه کاذب قضیه‌ای است که با نفس الأمر خود مخالفت کند. (۲۱)

نظریه مطابقت صدق به معناى کاشفیت از واقع و حکایت از مصداق و محکى یا معلوم بالعرض است. بنابراین هر تصدیقى دربردارنده دو گونه مطابقت است: ۱ -مطابقت مفهومى؛ ۲- مطابقت تصدیقى. مطابقت مفهومى به معناى حکایت از معلوم بالذات است و مطابقت تصدیقى به معناى حکایت از معلوم بالعرض یا مصداق . بنابراین تحقق مطابقت تصدیقى متوقف بر وجود مطابقت مفهومى قضیه است و تحقق مطابقت مفهومى قضیه مبتنى بر تحقق مطابقت مفهومى هریک از اجزاى آن است. تصورات یا مفاهیم از محکى بالذات خود حکایت مى کنند و حکایتشان از این دیدگاه ذاتى است؛ در آنها هیچ حکمى نیست و نسبت به تحقق محکى خود در خارج یا عدم تحقق آن ساکت اند و در این باره حکمى ندارند. حکم صرفا براى تصدیق است. بنابراین تصورات همواره صادق اند و تنها تصدیقات اند که به لحاظ حکم، به خطا یا صدق متصف مى شوند.

باید توجه داشت که قضایا در منطق یکسان نیستند و به همین جهت ملاک صدق در آن‌ها یکسان نیست. زیرا قضایای مختلف امور متفاوتی را حکایت می‌کنند و از این رو ملاک صدق هر قسم از قضایا نیز با هم فرق دارند. بطور نمونه قضیه موجبه بر اساس وجود موضوعش به ذهنیّه، خارجیّه و حقیقیّه تقسیم شده است. در این مرحله است که در محکی یک گزاره یا اعتقاد صادق موضوع نفس الأمر به جای وجود خارجی مطرح شده است. زیرا قضایای مختلف با امور کاملاٌ متفاوتی مطابقت یا عدم مطابقت دارند و با آن‌ها سنجیده می‌شوند. بطور نمونه انطباق و مطابقت در امور ذهنی همان مطابقت قضایا با واقعیّات و نفس الأمر آنهاست. پس انطباق و عدم انطباق تنها به امور خارجی اختصاص ندارد بلکه ادراکات ذهنی را هم شامل می‌شود.(۲۲)

برای تشخیص صدق و کذب قضایای خارجی باید مفاد آن‌ها را با خارج (از ذهن) سنجید. ثبوت یا نفس الأمر در این قضایا، همان تحقّق و واقعیت خارجی است. هرگاه موضوع تحقّق خارجی داشته باشد و «محکوم به» یا محمول هم در خارج، برای موضوع تحقّق یابد، قضیه صادق و در غیر این صورت کاذب خواهد بود. برای تشخیص صدق و کذب قضایای ذهنی نیز باید مرتبه‌ای از ذهن را با مرتبه دیگری از آن مقایسه کرد و به تطابق یا عدم آن داوری کرد. پس در این نوع قضایا واقعیت ذهنی موضوع و محمول نفس الأمر است که اگر قضیه با این واقعیت مطابقت داشته باشد، صادق وگرنه کاذب خواهد بود. امّا برای ملاک صدق و کذب قضایای حقیقیّه دو تفسیر از نفس الأمر ارائه شده است: بر طبق یک تفسیر نفس الأمر، تحقّق حکم برای موضوع در ظرف «وجود موضوع» (خواه تحقّق خارجی داشته باشد یا نداشته باشد) است و بر طبق تفسیر دیگر نفس الأمر، «طبیعت موضوع» یعنی تحقّق حکم برای طبیعت و ذات موضوع تعبیر شده است

ابن‌سینا در کتاب «التعلیقات» به تبیین معرفت بشری با عطف توجه به متعلّق آن می‌پردازد و حقیقت أشیاء را از اعراض آن‌ها تفکیک می‌کند و قائل است که ادراک حقیقت أشیاء در توان معرفتی انسان نمی‌گنجد.( ابن سینا ، ص ۳۴) معرفت انسان فقط به خواصّ، لوازم و اعراض أشیاء تعلّق می‌یابد. مطابق بیان او ادراک ما فقط به ظواهر أشیاء دسترسی دارد؛ یعنی دقیقاً همان جایی که همگان در مورد آن اتّفاق نظر دارند، به عنوان مثال ما حقیقت جسم را نمی‌شناسیم و نمی‌دانیم که چیست؛ بلکه از جسم آن‌چه ظاهر می‌شود و برای همگان قابل ادرک است یعنی ابعاد سه گانه و خواص را می‌شناسیم. اگر بخواهیم در حوزه معرفت حقیقت جسم یعنی فصل حقیقی آن قدم بگذاریم و بخواهیم ماهیت آن را بشناسیم، در واقع خطر کرده‌ایم و در فضایی مضطرب و شناور وارد شده‌ایم که فضای اختلاف و تفاوت نظر است، زیرا هر کس لازمه‌ای از شیء را ادراک می‌کند غیر از آن‌چه دیگری ادراک کرده است و در نتیجه به مقتضای همان لازمه حکم می‌کند. ( همان) بدین ترتیب ابن‌سینا بر اساس تفکیک میان حقیقت و اعراض شیء، به تبیین معرفت بشری می‌پردازد.

هر چند در تفسیر سینوی از علم حضوری و نسبت آن با علم حصولی ، پایه و اساس علم حصولی علم حضوری است اما با این بیان نمی‌توان منکر اهمیت علم حصولی در حکمت مشّائی ابن‌سینا شد. در علم حصولی شخص بواسطه صورت ذهنی به آن چه مطابق آن صورت است دست می‌یابد، پس در علم حصولی واقعاً صورت ذهنی برای ما معلوم است و واقعیت خارجی، به تبع آن مورد شناسایی قرار می‌گیرد. از این جهت حکماء صورت ذهنی را معلوم بالذات و مَحکی آن را معلوم بالعرض نامیده‌اند. ابن سینا معلوم حقیقی را همان صورتی می‌داند که در ذهن انسان نقش می‌بندد؛ ولی آن موجودی که این صورت می‌خواهد از آن حکایت کند و صورت آن محسوب می‌شود معلوم بالعرض نام می‌گیرد. هرچند قصد انسان آگاهی مستقیم از موجودات خارجی است امّا آن‌چه در عمل اتّفاق می‌افتد یک واسطه و فاصله‌ای است که دست ما را برای همیشه از علم مستقیم به معلومات مدّ نظر خود قطع می‌کند؛ و ما مستقیماً با صورت‌هایی سر و کار داریم که برای ذهن ما حضور دارند.

مطابقت بین دو شى‏ء عبارت است از سازگاری، موافقت و به بیان دقیق‌تر مطابقت یک‌به‌یک اندیشه با واقعیت. قول، عقیده و باور زمانی راست، صحیح و حقیقی است که با نفس‌الأمر و واقع مطابقت داشته باشد. در مقابل قضیه‌ای کاذب است که با نفس‌الأمر خود مخالفت داشته باشد. از آنجا که مطابقت نوعی مقایسه محسوب می‌شود و هر مقایسه و نسبتی بر سه جزء یا رکن استوار است؛ لذا می‌توان نتیجه گرفت در نظریه مطابقت با سه رکن مواجهیم

واقع یا نفس‌الأمر: واقعیتی فراسوی ذهن آدمی یافت می‌شود که مشتملِ بر چیزهایی است که به گونه‌هایی مختلف با هم نسبت‌هایی دارند. چیزی که گزاره از آن حکایت می‌کند و به بیان دیگر همان مَحکی واقعی قول (یا اندیشه) است. البته فلاسفه در مورد چیستی این واقعیتِ مطابَق یک نظر ندارند. مثلاً ملاصدرا به جای واقع از اصطلاح نفس‌الأمر یعنی آنچه این گزاره درباره آن است استفاده کرده‌است.

نکته قابل توجه در بین فلاسفه اسلامی از جمله ابن سینا اینکه در بحث مطابقت گزاره با واقعیت ، مساله نفس الامر است . از دیدگاه ابن سینا و ( نیز سایر فلاسفه مسلمان) برای بعضی گزاره ها که مطابقی ( به فتح باء ) در خارج نیست می توان فضای دیگری را به نام ” نفس الامر ” را در نظر گرفت که آن همان جایی است که این نوع گزاره ها را با آن می توان تطبیق نمود . گزاره هایی که موضوعشان عدمی اند همچون: شریک باری ممتنع است، اجتماع نقیضین محال است و….

قول یا گزاره: رکن دوم مطابقت، وجود گزاره­هایی‌ هستند که حاکی واقع محسوب شده و به گونه‌ای درباره همین واقعیت‌ها سخن می‌گویند. به این رکن، حاملِ صدق می‌گوییم؛ یعنی همان چیزی که متّصف به صدق می‌شود.

نسبت مطابقت؛ یعنی نسبت ویژه‌ای که باید در کار باشد تا بر اساس آن بتوان گفت گزاره صادق است. به بیان دیگر نسبت و ارتباط میان حاکی و مَحکی که به تطابق و مطابقت شناخته می‌شود.(۲۳)

شیخ با تأکید بر ابعاد مختلف معانی حق، در پی ایجاد ارتباط میان دو بُعد وجودی و معرفتی است. به بیان دیگر با قائل شدن به معانی وجودی برای حق سعی دارد بر گسست معرفتی مذکور فائق آید. در واقع او با عطف توجه به این معانی هم‌چون عرفاء، منکر فاصله وجودی میان معرفت و عالم عین شده‌است. یعنی به جای آنکه ابتدا میان عالم و معلوم (سوژه و ابژه) فاصله بیندازد و سپس به فکر ارتباط میان آنها باشد؛ از ابتدا سنخ معرفت را وجودی دانسته‌است. می­توان گفت توجه ویژه ابن‌سینا به مفهوم حق و بیان معانی آن در ابتدای بحث الهیات کتاب شفا نوعی ایجاد فضا برای فرارفتن از بحث‌های منطقیِ صدق و ایجاد اتصال وجودی میان معرفت و هستی بوده‌است(۲۴)

هرچند باورها در وجود با واقعیت‌های یاد شده یکی نیستند و بین آنها غیریت برقرار است اما غیریت باورها از واقعیت‌ها، مانع نمی‌شود که باورها نسبتی با واقعیت‌ها نداشته باشند. این نسبت همان نسبت مطابقت است که بر اساسِ آن، اگر باورها مطابقِ با واقعیت‌ها باشند، صادق‌اند، وگرنه کاذب‌اند.

ویتگنشتاین و نظریه مطابقت صدق­­

دو فیسوف تحلیلی قرن بیستم که نظریه مطابقت را دنبال کرده و آن را بازسازی نمودند یکی برتراند راسل و دیگری شاگردش ویتگنشتاین بود۱ . این باز سازی در نهایت منجر به همان چیزی شد که تحت عنوان ” نظریه تصویری معنا ” ۲ در فلسفه ویتگنشتاین متقدم معروف گردید۳ .(۲۵)

از دیدگاه ویتگنشتاین گزاره و تصویر قابل مقایسه اند و همانطوریکه یک تصویر وضعی از امور عینی و خارجی را نشان می دهد ، گزاره نیز بیانگر وضع امور عینی است . لازمه این سخن می تواند این باشد که به همان شکلی که یک تصویر مدل یک واقعیت است ، گزاره هم نیز مدل و الگوی یک واقعیت می باشد (۲۶)[۱]

رابطه میان جهان و زبان و چگونگی تکون سخن گفتن معنا دار دلمشغولی اصلی ویتگنشتاین در رساله است . او می گوید :

” فقط گزاره ها معنا دارند ، فقط در بستر گزاره است که نام مدلول دارد ” [۲]( رساله: ۳.۳)

از نظر ویتگنشتاین صدق یک قضیه زمانی قابل بحث است که اول قضیه معنا داشته باشد و صدق گزاره ها فرع بر معناداری آنهاست . بنابراین مطابقت قول یا سخن با عالم واقع یا به عبارت دیگر سخن از صدق یا کذب قضایا زمانی مطرح می شود که یک گزاره معنا دار باشد . از نظر ویتگنشتاین تصویر یا گزاره به دو قسم تصویر یا گزاره ی پیشینی و پسینی تقسیم می گردد . آنچه که در نظریه مطابقت صدق برای وی قابل تطبیق با عالم واقع یا واقعیت است گزاره های پسینی و امکانی هستند و گزاره ی پیشینی را از صدق و کذب خارج می داند .

” تصویری که به نحو پیشینی صادق باشد یافت نمی شود ” ( همان: ۲.۲۲۵)

ویتگنشتاین به مانند ابن سینا ملاک صدق و کذب را مراجعه با عالم خارج دانسته و معتقد است صدق و کذب تصاویر( گزاره ها) پس از مراجعه به جهان خارج به دست می آید .

” تصویر مانند یک پیمانه روی واقعیت قرار می گیرد ( همان : ۲.۱۵۱۱) و همچنین :

” گزاره تنها در پرتو تصویر از واقعیت بودن است که می تواند صادق یا کاذب باشد ” ( همان : ۴.۰۶)

از دیدگاه ویتگنشتاین جهان و زبان ساخت مشترکی دارند و گزاره ، تصویر عالم است . همانطور که در ازای عناصر و اجزای یک تصویر ، اشیایی در جهان هست ، در ازای ترتیب خاص موجود بین عناصر و اجزای زبان نیز ترتیبی با همان ساخت در جهان وجود دارد . برای اینکه سخن با معنا امکان پذیر شود باید ساخت زبان ، آینه ی ساخت جهان باشد . او در این خصوص می گوید :

” موافقت یا عدم موافقت معنای تصویر با واقعیتْ صدق و کذب تصویر را می سازد ” ( رساله ، (۲.۲۲۲) )

” برای اینکه دریابیم تصویری صادق یا کاذب است باید آن را با واقعیت مقایسه کنیم ” ( همان ، (۲.۲۲۳)

استدلال ویتگنشتاین در باره نسبت زبان ، جهان و گزاره ها این است که می گوید : هم زبان و هم جهان دارای ساختاری است . زبان از گزاره ها تشکیل شده است و این ترکیباتی هستند که از آن “گزاره های مقدماتی”۱ که تشکیل شده از نام ها هستند ، ساخته شده اند و نام ها احزاء نهایی تشکیل دهنده زبان هستند .

و حهان به تناظر تشکیل شده از کل امرهای واقع و امرهای واقع ترکیب شده اند از ” وضعیت چیزها” که به نوبه خود از اشیاء ترکیب یافته اند . هر سطح از ساختار در زبان با سطحی در جهان مطابق است. اشیاء ، که اجزاء تشکیل دهنده ی نهایی جهان هستند به اجزاء تشکیل دهنده ی نهایی زبان ، یعنی نام ها دلالت می کنند . نام ها با هم ترکیب می شوند و گزاره ها ی مقدماتی((elementary proposition را تشکیل می دهند که با وضعیت های چیزها متناظر هستند؛ و هر یک از آن ها بار دیگر ترکیب می شوند تا ، به ترتیب ، گزاره ها و امرهای واقعی را تشکیل دهند که آن گزاره ها ” تصویر می کنند”.(۲۷)

جهان تناظر زبان

امر های واقع تناظر گزاره ها

وضعیت های چیزها تناظر گزارهای مقدماتی

تناظر

اشیاء نام ها

آنچه از ترسیم بالا قابل تبیین است اینکه ؛ تناظر میان گزاره های مقدماتی و وضعیت های چیزها از این نکته ناشی می شود که نام هایی که گزاره های مقدماتی از آن ها ساخته می شوند بر اشیایی دلالت دارند که وضعیت های چیزها متناظر با آن ها ، از آن ها ساخته می شوند؛ ترتیب نام ها ، از نظر منطقی ، ترتیب اشیاء را در وضعیت های چیزها منعکس یا تصویر می کند.

به دلیل این رابطه ی تصویری است که گزاره های ترکیب شده از گزاره های مقدماتی دارای معنا هستند. این ” نظریه تصویری معنا” است که در مرکز رساله قرار دارد و این امر را توضیح می دهد که زبان و جهان چگونه با هم ارتباط دارند و بنابر این ، معنا چگونه به آن چه به هنگام استفاده صحیح از زبان می گوییم ، الصاق می شود .

صدق از دیدگاه ویتگنشتاین

همانطور که در بحث صدق گفته شد بین معنای صدق و ملاک صدق فرق وجود دارد .” صدق یک سخن به چه معناست ” سوالی است و ” چگونه می توان صدق یک سخن را دانست ” سوال دیگری است . همانطورکه مثلا ممکن است تعیین معنای ” تب داشتن ” به عنوان داشتن دمایی بیش از یک حد معین رااز یک سو ، و مشخص ساختن روش های تعیین اینکه شخصی تب دارد ، از سوی دیگر ، جدا سازیم. برخی اعتقاد دارند که آنچه از لابلای گفته های ویتگنشتاین قابل تشخیص است اینکه وی در باب معنای صدق در مورد گزاره ها قائل به نظریه ی مطابقت۱است ، اما در باب قضایا قائل به” نظریه ی سازواری یا انسجام۲ “ می باشد . در خصوص ملاک صدق ، تجربه را درگزاره ها ملاک و در قضایا بداهت را معیار قرار داده است .(۲۸) نظر دیگر اینکه اعتقاد دارند مقوله ی ” صدق ” در رساله ناظر به تعریف و ماهیت صدق است نه ملاک صدق که می تواند ذیل نظریه صدق مطابقت قرار گیرد و نظر دیگر اینکه چون برخی شارحان ، نویسنده ی رساله را تحت تاثیر فرگه و رمزی قرار داده اند ، نظر او را با ” نظریه صدق زائد بودن ۳ “هماهنگ تر و همدل تر می دانند . (۲۹)

نویسنده کتاب سکوت و معنا معتقد است ” تلقی ویتگنشتاین از مفهوم صدق یکسان نیست. گویی در رساله به راه راسل می رود و صدق را مطابقت آنجه پذیرای صدق است ( گزاره ) با آنچه که آن را تصدیق می کند ( امر واقع) می شمارد “(۳۰)

بنابر اینکه نظر منتخب صدق ، از دیدگاه ویتگنشتاین ، نظریه صدق مطابقت باشد ، سه مولفه را باید از همدیگر جدا کرد ۱- حامل صدق ۴ ، ۲- امر واقع۵ ، ۳- رابطه ی تطابقی[۳]

[۴]

اگر گزاره ” برف سفید است ” را در نظر بگیریم . وقتی می گوییم ” برف سفید است” صادق است و از اتصاف وصف صدق به آن خبر می دهیم . این گزاره حامل صدق خواهد بود . و برف سفیدی که تقرر و تعینی در عالم خارج دارد در حکم امر واقع است که باید آن را مطابَق گزاره ی گ برف سفید است” دانست . رابطه تطابقی میان گزاره ی مذکور و مدلول آن درجهان خارج که مقوم صدق گزاره است. و ویتگنشتاین می گوید :

این گونه است که تصویر به واقعیت گره می خورد ؛ درست به واقعیت می رسد.۷ رساله (۲.۱۵۱۱)

گزاره معنا دار در نگاه ویتگنشتاین دو قطبی است یعنی می تواند صادق یا کاذب باشد . اگر تصویر به واقعیت متصل شود و گزاره ای نظیر ” کتاب روی میز است ” مدلول و مابه زایی در جهان پیرامون داشته باشد ، گزاره صادق و در غیر این صورت کاذب خواهد شد.(۳۱)

در خصوص رهیافت کلی ویتگنشتاین به مفهوم ” صدق” می توان چنین گفت که اولا : نمی توان ویژگی بیرونی ای به نام صدق برای گزاره قائل شد بلکه باید صدق را یک ویژگی صوری و درونی برای گزاره دانست . ویژگی ای که در خود مفهوم گزاره نهفته است و ثانیا : مفهومی به نام ” صدق ” در حقیقت یک شبه مفهوم است نه مفهوم به همین دلیل نمی توان در باره ی آن سخنی معنا دار گفت. (۳۲)

رابطه ی لفظ با معنا از دیدگاه ویتگنشتاین

دیدگاه ویتگنشتاین در باره نسبت لفظ با معنا که تحت عنوان ” picture ” یا عکس از آن یاد می شود از نظر برخی صاحب نظران با آنچه ما در زبان فارسی از این کلمه می فهمیم متفاوت است و حتی قابل ترجمه به اصطلاحات فلسفه اسلامی نیست . چون ویتگنشتاین از این اصطلاح یک معنای متافیزیکی و حتی عرفانی را مد نظر داشته است . او وقتی می گوید ما در جستجوی تصویر هستیم یعنی اینکه چگونه چیزی نمود چیز دیگری است؟ به نظر او تناسب میان نمود شی و خود شی قراردادی است اما صورت این تناسب قراردادی نیست ؛ چون نه حقیقت عینی اشیاء با جعل کسی موجود می شود و نه صورت تلفظ آن . صدا را باید در یک واقعیت درآورد ، به طوری که با واقعیت خارجی منطبق و یکسان باشد . (۳۳) ویتگنشتاین معتقد است که در تلفظ یک سلسله روابط ثابت و مشترک وجود دارد که قابل تلفظ نیست. این حقیقت تلفظ عبارت است از روابطی که میان لغات وجود دارد که باعث تفاهم بین انسانها می شود . مثلا وقتی می گوییم ” از خانه تا دانشگاه رفتم ” . ” از …. تا ” روابط است و از ثوابت الفاظ به شمار می رود و همین روابط و ثوابت تفاهم را میسر می سازد و اگر ” از و تا ” را نیاوریم اصلا تفاهمی خاصل نمی شود.

صدا واقعیتی است که ما آن را در قالب مخصوصی می گذاریم و این قالب است که مابه الاشتراک تلفظ و حقیقت عینی است ولی خود این قالب قابل تلفظ نیست. ( ر. ک به رساله فقرات ۴۲/۶ و ۵۲۲/۶) این قالب واقعیتی است که ما با قرار دادن صدا در آن ، آن را برای مستمع مجسم می کنیم . ما این قالب که در اصل زیر بناست به هیج وجه قابل شناخت نیست به همین خاطر برتراند راسل و شاید خود ویتگنشتاین قائل به نوعی نظریه ی عرفانی هستند و ما را متوجه عالم عرفان می کنند . بین لفظ و معنا یک رابطه ی اتحادی بر قرار است ، رابطه ای که قابل تلفظ نیست . آنچه تلفظ می شود فقط صدا ها و الفاظ اند اما رابطه ی میان صدا و آن حقیقتی که مدلول لفظ است تلفظ می شود . در تبیین و استدلال بر این عدم تلفظ رابطه ی بین لفظ و معنا ویتگنشتاین و راسل دلیلی نیاورده اند اما استاد حائری در کتا فلسفه تحلیلی و نظریه شناخت در بیان دلیل آن معتقد است که ” ۱- اگر قرار باشد این رابطه تلفظ بشود موجب تسلسل خواهد شد . هم تسلسل در زبان و هم تسلسل در ذهن ، شبیه رابطه ی پدر و فرزندی که اگر بخواهیم اصل رابطه را تصور کنیم تا آن را تلفظ نماییم ، وقتی هم که رابطه تلفظ شود دیگر رابطه نحواهد بود چون با تلفظ ، خاصیت ربطی از میان می رود(۳۴)

۲- چون ویتگنشتاین رابطه میان تصویر picture ” ” و واقعیت ” fact ” و یا رابطه میان قضیه و حقیقت را علم حضوری می داند و نه حصولی لذا قابل بیان نیست چون فاقد صور مرتسمه ی حصولی است و و به نوعی حضور دارد همانند سایر موارد حضوری که بیان ناپذیر اند(۳۵).

از دیدگاه صاحب رسالهدر بین الفاظ یک حد مشترکی وجود دارد که همیشه ثابت و غیر قابل تغییر است و این حد مشترک میان الفاظ در هر زبانی بر قرار می باشد. مثالی که ایشان در تبیین این ادعا دارد اینکه می گوید مثلث دارای زوایای صدو هشتاد درجه است و هر گاه مثلث در ذهن و یا در خارج تحقق یابد خصوصیات ریاضی هم خود به خود بر آن مترتب می گردد . در عین حال که مثلث را می توان به صور مختلف از جمله بزرگ ، کوچک ، از سنگ ، از چوب ، از فلز و یا از شیشه و کاغذ ساخت ، اما در همه ی این موارد” مثلث بودن ” مشترک است . حد مشترک بین الفاظ نیز چنین است بطوری که اگر الفاظ در شکلها و زبان های مختلف از قبیل فارسی ، انگلیسی ، آلمانی ، عربی و …. در آید ، ثابت و لا یتغیر است.

نتیجه گیری

براساس مقایسه ی بین نظرات ابن سینا و ویتگنشتاین پیرامون آنچه گفته شد می توان نتایج ذیل را ادعا نمود :

هم ابن سینا و هم ویتگنشتاین( متقدم ) قائل به نظریه مطابقت صدق بوده اند ۲- گرچه نمی توان گفت آنچه ویتگنشتاین تحت عنوان ” نظریه تصویری معنا ” بیان نموده است با زبان فارسی معادل سازی کرد اما می توان آن را با برخی اصطلاحات فلسفه اسلامی و سینایی باز گرداند ۳- در فلسفه ویتگنشتاین و در بحث لفظ و معنا نوعی رابطه ی اتحادی و حضوری قابل فهم است که این مساله قابل مقایسه با علم حضوری در فلسفه اسلامی و فلسفه ابن سیناست که قایل به اتحاد عاقل و معقول است.۴- نکته افتراق این دو فیلسوف اینکه از دیدگاه ابن سینا گزاره هایی که موضوعشان عدمی است بی معنا نسیتند اما از دیدگاه ویتگنشتاین بی معنا هستند ۵- ابن سینا مطابق چنین گزاره هایی را نفس الامر می داند در حالی که ویتگنشتاین مساله نفس الامر را چندان بیان نکرده است

منابع :

۱- ابراهیمی دینانی ، غلامحسین ،فلسفه و ساحت سخن، تهران : نشر هرمس چاپ اول ۱۳۸۹

۲- لویس شیخون و آخرین، مقالات فلسفیه لمشاهیرالمسلمین و النصاری، کتابخانه حکمت اسلامی ، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی

۳- مصباح یزدی ، آموزش فلسفه جلد اول ، کتاب دیجیتالی چاپ ۱۳۷۸

۴- مجتهد شبستری ، مجموعه سخنر انیهای دروس فلسفه زبان ،مرکز نشر آثار و افکار محمد مجتهد شبستری ، وب سایت http://mohammadmojtahedshabestari.com/

۵-) ویلیام پی ، آلستون ، فلسفه زبان، ترجمه احمد ایرانمش و احمد رضا جلیلی ،تهران : انتشارات دفتر پژوهش و نشر سهروردی ۱۳۸۱

۶- کافکا ، فرانتس ، پندهای سورائو ،ترجمه گیتا گرگانی ، تهران : نشر کاروان ۱۳۸۷۷-( حیدری ، ۱۳۸۹)

۸-( ابراهیمی دینانی ، پیشین، ص ۳۲۴)

۹- الهروی ، محمد زاهد بن محمد اسلم الحسینی الهروی ، شرح الرساله فی التصور و التصدیق، تحقیق مهدی شریعتی ، طبع اول ۱۴۲۰

۱۰- حسین زاده ، زبان و هستی ،تهران : انتشارات اطلاعات ۱۳۹۱

۱۱- سوزان هاک ، فلسفه منطق ، ترجمه سید محمد علی حجتی ،قم : کتاب طه ۱۳۸۲

۱۲- افلاطون ، مجموعه آثار ( چهار جلدی)، ترجمه حسن لطفی ، تهران :چاپ سوم ۱۳۸۰

۱۳-( متافیزیک ، ص ۱۱۹)

۱۴- جمیل صلیبا ، فرهنگ فلسفی ، ترجمه منوچهر صانعی دره بیدی ، تهران :انتشارات حکمت، چاپ اول ۱۳۶۶

۱۵- آیر، آلفرد ج ، زبان ، حقیقت ، منطق ، ترجمه منوچهر بزرگمهر ، تهران: انتشارات رفیعی ۱۳۸۴

۱۶- غفاری ،سید محمد خالد ،فرهنگ اصطلاحات شیخ اشراق– کتابخانه حکمت اسلامی ، مرکز الکترونیکی نور

۱۷-( ر. ک جمیل صلیبا ( پیشین) حرف ” حاء “)

۱۸- ابن سینا ، الهیات شفا ، ویرایش و ترجمه ابراهیم دادجو ،تهران : انتشارات امیر کبیر۱۳۹۰

۱۹-Heideger҆ M҆ Bing and Time ; tr.John Macqarrie Edward ; 1962 ; oxford

۲۰- (ابن‌سینا ، پیشین)

۲۱ حبیبی ، محسن ، بررسی معانی خق در فلسفه ابن سینا ، مقاله پژوهشی ، مجله جاودان خرد، شماره ۲۷، سال ۱۳۹۴

۲۲ المظفر ، المنطق ، کتابخانه حکمت اسلامی ، مرکز کامپیوتری علوم اسلامی ۲۳-( حبیبی ، مقاله، ۱۳۹۴)

۲۴-( ر. ک ابن سینا ، پیشین)

۲۵ – شمس ، منصور ، آشنایی با معرفت شناسی ، تهران : انتشارات طرح نو چاپ دوم ۱۳۸۷

۲۶- ویتگنشتاین ، رساله ی منطقی – فلسفی ترجمه م.ش ادیب سلطانی ،تهران : انتشارات امیرکبیر چاپ سوم ۱۳۸۶، فقره های ( ۰۱ : ۴ تا ۰۶ : ۴ )

۲۷- گریلینگ ، ای ، سی ، ویتگنشتاین ، ترجمه ابوالفضل ، تهران : انتشارات بصیرت چاپ اول ۱۳۸۸

۲۸- واله ، حسین ، متافیزیک و فلسفه زبان ( ویتگنشتاین متقدم و علوم عقلی اسلامی ، تهران : انتشارات گام نو ۱۳۸۲

۲۹-( سروش دباغ ، ترجمه و شرح رساله ی منطقی – فلسفی ویتگنشتاین ، تهران : انتشارات هرمس چاپ اول ۱۳۹۳

۳۰- سروش دباغ ، سکوت و معنا، جستارهایی در فلسفه ویتگنشتاین ، تهران: انتشارات صراط چاپ دوم ۱۳۸۷

۳۱- همان

۳۲- همان

۳۳- حائری ، مهدی ، فلسفه تحلیلی و نظریه ی شناخت در فلسفه اسلامی ، عبداله نصری ، تهران : نشر علم چاپ اول ۱۳۸۵

۳۴-همان

۳۵-(همان، ص ۶۹)

۱- The proposition is a picture of reality.(4 : 01) The proposition is a model of the reality as we think it is. Propositions can be true or false only by being pictures of the reality. (4: 06)( C. K. Ogden, m.a. Tractatus Logico-Philosophicus ҆ pp: 39 -43 (Magdalene College, Cambridge) 1922

۲-Only the proposition has sense; only in the context of a proposition

has a name meaning. T*: ҆ (۳.۳)

۳-There is no picture which is a priori true.T: (2.225)

۴-Thus the picture is linked with reality; T:(2.1511)

۵ -Propositions can be true or false only by being pictures of the reality.T:(4.06)

*حرف T در بخش ارجاعات منظور Tractatus یا رساله ویتگنشتاین است

مقاله های پیشنهادی

استحاله جوهری شراب به نور :: لائورا ارناندز مونیوز :: مترجم: مهدی شفیع‌آبادی تاریخ زیرزمینیِ عقلانیت :: على عباس بیگى / آرش ویسی شهریار شعر آذری ایران :: وحید ضیایی شکوه تخت جمشید :: مهدی همایی بازسازی سوسیال دموکراسی بر اساس پیش‌فرض‌های لیبرال :: طوس طهماسبی

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه فرهنگی و هنری

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دختر امریکاییِ دو سر که با هر دو سرش حرف میزند !