جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده


جک کروآک در 12 مارس 1922 در لاول ایالت ماساچوست از پدر و مادری فرانسوی- کانادایی به دنیا آمد و تا شش سالگی حتی زبان انگلیسی هم نمی دانست. بعد از اتمام دبیرستان، بورس فوتبال دانشگاه کلمبیا را برد و راهی نیویورک شد. اما پس از یک سال، در پی مشاجره ای با مربی اش، دانشگاه را رها و ولگردی پیشه کرد.

مجله اینترنتی کمونه (Kamooneh.com) :
سرزمین آمریکا در دو جنگ جهانی اول و دوم توانسته بود خودش را از زخم ها و خسارت های عظیم فیزیکی دور نگه دارد. اما ادبیات و هنرش بعد از هر دو جنگ به شدت دگرگون شدند و جنبش های اعتراضی متعددی در آن ها شکل گرفت و همین موج ها به تدریج در قاره های دیگر نیز بازتاب پیدا کرد.

جنگ جهانی دوم وقتی تمام شد، به تدریج گروهی در نیویورک پدید آمد که بعدها عنوان «نسل بیت» را روی خود گذاشتند؛ نسلی که درواقع بی طبقه بودند و با داعیه اخلاق منزه طلبانه فاصله زیادی داشتند و دغدغه شان لحظه های شاد و کوچک بود. آن ها به شکلی آگاهانه با جنایت کاران رفت و آمد می کردند و نگاهشان به مخدرها و نوشیدنی های الکلی به عنوان راه هایی بود که می توانستند آن ها را به رهایی و شادمانی برسانند.

درباره نسل بیت و آثارشان فراوان نوشته اند. اما بدون شک مهم ترین اثر داستانی این گروه عجیب و غریب رمان «در راه» یا همان «در جاده» است، رمانی که معروف است جک کروآک آن را سه هفته ای نوشت. «در راه» درواقع سال 1975 منتشر شد. دست نوشته آن مربوط به سال 1948 است و نویسنده اش تا سال 1956 به صورت مستمر روی آن کار کرد. کروآک آن را ابتدا روی کاغذ رُلی به طول 60 متر نوشت، ایده ای که درواقع نشان دهنده همان جاده ای است که نویسنده معتقد است انسان را به سمت نوعی پاکی هدایت می کند.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

آن چه در رمان «در راه» روایت می شود، اتوبیوگرافی نسلی است که روزهای خود را با هم سپری کرده بودند. در سال های بعد از جنگ جهانی دوم سَل پارادایز که درواقع همان جک کروآک است، در شهر نیویورک با زنی به نام دین موریارتی آشنا می شود. این زن همان نیل کسیدی است که یکی از اعضای نسل بیت به شمار می رود. دین موریارتی تاثیر زیادی روی سَل پارادایز می گذارد او زنی است که میل شدیدی به زندگی دارد و برای زیستن است که زندگی می کند.

جک کروآک بعدها گفته بود که می دانسته در جاده به رویاها و خواستنی های زیادی برخورد خواهدکرد و در جاده است که به گوهر زندگی دست می یابد. درواقع ماشین که در سال های بعد از جنگ جهانی دوم به ابزاری برای نشان دادن رفاه و خلاصه خوبی های زندگی تبدل می شود، در رمان جک کروآک نیز به ابزاری برای جست و جوی پاکی و زندگی مبدل می شود. برای همین است که «در راه» خیلی زود به رمانی تبدیل شد که توانست چهره آمریکایی بعد از سال های جنگ را نشان دهد.سال هاست در ایران از نسل بیت صحبت می شود و حالا مهم ترین رمان این نسل که همین «در راه» است، به فارسی منشتر شده؛ رمانی که از آن در ادبیات آمریکا به عنوان نماد مکتوب نسل بیت یاد می شود.

سیمای سرکش یک نویسنده

فرید قدمی: هر نویسنده بزرگی پا از عرصه ادبیات فرا می گذارد و عرصه های گوناگون زندگی را متاثر می کند؛ و جک کروآک نیز نویسندهای است بزرگ. کروآک خودش می گوید که علاقه ای به حرف زدن درباره کارهایش ندارد، چرا که در رمان هایش همه چیز را درباره خودش، سبکش، ذهن و زبانش و نسلش گفته است. اما شاید «ولگردهای دارما» که تنها ترجمه همین رمان از کروآک را به فارسی پیش رو دارد، حرف هایی هنوز برای گفتن باشد.

جک کروآک؛ اتوبیوگرافی یک بَبر

جک کروآک در 12 مارس 1922 در لاول ایالت ماساچوست از پدر و مادری فرانسوی- کانادایی به دنیا آمد و تا شش سالگی حتی زبان انگلیسی هم نمی دانست. بعد از اتمام دبیرستان، بورس فوتبال دانشگاه کلمبیا را برد و راهی نیویورک شد. اما پس از یک سال، در پی مشاجره ای با مربی اش، دانشگاه را رها و ولگردی پیشه کرد.

اولین رمان کروآک «شهرستان و شهر» نام داشت که در 1950 منتشر شد، تحت تاثیر آثار توماس ولف، رمانی ناکروآکی، کروآک خودش می گوید این ولف بوده که چشمش را به روی آمریکا باز کرده. اما پیش از آن که «شهرستان و شهر» منتشر شود، کروآک در نیویورک پا به دنیای تازه ای گذاشته بود. در نیویورک او از طرفی با روشن فکران جوان چپ گرایی مثل ویلیام باروز و آلن گینزبرگ آشنا شده و از طرف دیگر به واسطه دوستی اش با نیل کسیدی چشمش بیشتر به دنیای زیرزمینی آمریکا باز شده بود.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

شهرت در 1957 با انتشار رمان «در راه» به سراغ کروآک آمد؛ رمانی درباره سفرهای جاده ای اش در آمریکا به همراه نیل کسیدی که ظرف دو، سه هفته نوشته شد، روی کاغذی طومار مانند و با همان شیوه نوشتار خو به خودی که مشخصه برجسته آثار کروآک در رمان های بعدی اش شد. نیل کسیدی پسرکی آنارشیست بود که بخشی از نوجوانی اش را در دارالتادیب گذرانده بود، آن هم به خاطر سرقت ماشین، کلاه برداری، کتک کاری و فهرست متنوعی از ریزه کاری های دیگر.

«ولگردهای دارما» یک سال پس از «در راه» در 1958 منتشر شد؛ رمانی که بخش بزرگی از آن درباره سفرهای کروآک در کوه ها، جنگل ها و جاده های آمریکا و مکزیک است؛ درباره مراقبه های بودیستی، مکاشفه ها، مفت سواری ها و مهمانی های بزرگ. درباره قهرمانی نو در فرهنگ آمریکا که کسی نیست جز گری اسنایدر، شاعر بزرگ بودیست آمریکایی، که با نام جافی رایدر در رمان ظاهر می شود. «ولگردهای دارما» آن چنان مخاطبانش را تحت تاثیر قرار داد که جنبش عظیم کوله پشتی را در میان جوانان امریکا به راه انداخت؛ جوانانی که پس از خواندن رمان کوله هاشان را بستند و به دل کوه ها و جنگل ها و جاده ها زدند.با انتشار رمان های بعدی، روز به روز بر شهرت کروآک افزوده می شود و با آغاز دهه 1960 این شهرت دیگر کروآک را به ستوه می آورد؛ «پادشاه بیتنیک ها» یک سره در حال گریز به تنهایی خودش است و همیشه هم ناکام می ماند. این که جوانان چپ گرا و آنارشیست این همه از کارهای او تاثیر گرفته اند، افسرده اش کرده. خودش می گوید که کاتولیک تر از این حرف هاست، گرچه رمان هایش چیز دیگری می گویند.

در رمان «بیگ سور» کروآک را در دوره شهرت و افسردگی اش می بینیم، کروآکی که حالا دیگر دوره سفرهای جاده ای اش تمام شده و آن قدری مشهور شده که حتی در اتاق خوابش هم از دست خبرنگارها و طرفدارهایش در امان نیست و ناچار است مخفیانه سفر کند تا به تنهایی خودش برسد.افسردگی ناشی از شهرت و بدفهمی آثارش، توام با اعتیاد به الکل، سرانجام کروآک را در 21 اکتبر در 47 سالگی به کام مرگ می کشاند، به خاطر افراطش در نوشیدن الکل؛ همان مرگی که گری اسنایدر در «ولگردهای دارما» برایش پیش بینی کرده بود.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

ولیام باروز وقتی هنوز کودکی بیش نبود، داستانی نوشته و اسمش را گذاشته بود «اتوبیوگرافی یک گرگ» و والدینش نتوانسته بودند متقاعدش کنند که عنوان داستان را به «بیوگرافی یک گرگ» تغییر دهد. شاید باروز از همان کودکی می دانست که قرار است با رمان های اتوبیوگرافیکش، در کنار دیگر شاعران و نویسندگان نسل بیت، همچون گرگی بیفتد به جان فرهنگ مصرف گرا و اخته آمریکایی. گری اسنایدر (جافی) هم در رمان «ولگردهای دارما» پس از صعودی طاقت فرسا به قله کوه، لقب ببر را می دهد به کروآک (ریموند). شاید رمان های جک کروآک هم اتوبیوگرافی یک ببر باشند، هان؟

نوشتار خود به خودی

«در راه»، «ولگردهای دارما»، «فرشتگان دسولیشن»، «بیگ سور» و همه رمان های دیگر کروآک اتوبیوگرافیک اند. گوته و داستایوسکی زمانی گفته بودند که ادبیات بایستی شکلی اعتراف گونه به خود بگیرد و هنری میلر هم گفته بود که هر رمان بزرگی در آینده رمانی اتوبیوگرافیک است. رمان کروآک رمانی است که، همچون هر اثر ادبی بزرگ دیگری، پا از محدوده ادبیات فرا می گذارد و مرزها و فرم های زیستن را گسترش می دهد. سبک اتوبیوگرافیک کروآک را بایستی در کنار نوشتار خود به خودی اش سنجید.

کروآک روایتی منسجم از زندگی اش به دست نمی دهد، بلکه با نوشتار خود به خودی اش ذهن و زندگی اش را با همه تناقض ها و کاستی هایش نشان می دهد؛ تجربه ای ناب از زیست که با تصنع ادیبانه بی روح و خنثی نشده است.از نگاه کروآک، نوشتار خود به خودی مثل یک بداهه نوازی جز است؛ نوازنده آن قدر در ساکسیفونش می دمد تا نفسش تمام شود و کروآک هم جمله هاش را آن جا تمام می کند که نفس ذهنش بگیرد؛ آن وقت نفس تازه می کند و دوباره می نویسد.از نگاه کروآک، نویسنده باید مثل کسی بنویسد که در کافه ای نشسته و دارد ماجرایی را تعریف می کند، پس نمی تواند به جمله ای که پیش از این گفته برگردد و اصلاحش کند. هر چیزی که همان لحظه به ذهنش می آید، می نویسد و می رود. کروآک می گوید سال ها عمرش را صرف نوشتن به شیوه مرسوم کرده و ناگهان دریافته که ویرایش کردن متن تند و تیزی نوشتار را می گیرد و روح اثر را نابود می کند.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

مخاطب باید فرایند ذهن در نوشتن را ببیند و بخواند، و این هم تنها با نوشتار خود به خودی امکان پذیر است. ایده نوشتار خود به خودی را کروآک از نامه های نیل کسیدی گرفته، نامه هایی که به قول او دیوانه وار، سریع و صریح، با جزییات بسیار و به شکلی اعتراف گونه نوشته شده بودند. اما این کروآک است که نوشتار خود به خودی را به اوج می رساند و با این شیوه نوشتار رمان هایی یک سره اتوبیوگرافیک می نویسد؛ شاهکارهایی همچون «در راه»، «ولگردهای دارما» و «بیگ سور».در رمان کروآک از پیرنگ خبری نیست، چرا که او یک سره از زندگی می گوید و زندگی مرگ پیرنگ نیست، خودش؟ نوشتار خود به خودی کروآک مثل بداهه نوازی جَز است، پرشور و برانگیزاننده. ترومن کاپوتی می گوید: «سبک کروآک نوشتن (Writing) نیست، تایپ کردن (Typing) است.»

نسل بیت؛ گینزبرگ، باروز و دیگر شیاطین

واژه بیت (Beat) را کروآک برای نخستین بار در اشاره به دوستان هم نسلش، همچون نیل کسیدی، که شیوه زیستنی یک سره نامتعارف را برگزیده بودند و در خیابان ها و جاده ها پی خوش گذرانی خودشان بودند، به کار برد؛ اما پس از انتشار «در راه» این واژه دیگر به نام جاودانه نسلی بدل شد که با آثار رادیکال و نامتعارفشان تحولی بزرگ در ادبیات آمریکا پدید آوردند.

جک کروآک در کنار ویلیام باروز و آلن گینزبرگ مثل نسل بیت را تشکیل می دهد؛ نسلی که گذشته از دستاورد عظیم ادبی اش، دست کم برای دو دهه تاثیر بسیاری بر فضای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی آمریکا و حتی اروپا گذاشت. ویلیام باروز با رمان شگفت آورش «ناهار لخت» و آلن گینزبرگ با شعر شاهکار بلندش «زوزه» به همان شهرت و اعتباری رسیدند که کروآک با انتشار «در راه» به آن رسید.

در کنار این سه، می شود از چهره های دیگر نسل بیت نیز حرف زد، که هر کدامشان حرف های تازه ای برای زدن داشتند: نیل کسیدی، گری اسنایدر، پتر اورلوسکی، مایکل مک کلور، لارنس فرلینگتی، گریگوری کورسو، امیری باراکا و...

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

هسته اصلی نسل بیت در اواخر دهه 1940 با دوستی کروآک، باروز، کسیدی و گینزبرگ شکل گرفت. آن ها به ادبیاتی نو فکر می کردند؛ حاوی ارزش هایی نو که آمریکای ملا آور بعد از جنگ جهانی دوم را دگرگون کند. اما نسل بیت در ادامه با رنسانس ادبی سانفرانسیسکو پیوند می خورد و چهره های دیگری به نسل بیت می پیوندند.

روز جمعه، هفدهم اکتبر 955، گالری سیکس سانفرانسیسکو شاهد شعرخوانی پنج شاعر جوان است که این شعرخوانی به ناگاه به رنانسی ادبی و فرهنگی در سراسر آمریکا بدل می شود و آلن گنیزبرگ، گری اسنایدر، مایکل مکل کلور، فیلیپ والن و فیلیپ لامانتیا در آن شب تاریخی شعر می خوانند. کروآک در فصل دوم رمان «ولگردهای دارما» ماجرای آن شب را باز می گوید.

کروآک بر دو راس دیگر مثل نسل بیت نیز تاثیر بسیاری گذاشت؛ نوشتار خود به خودی که او در «در راه» و «ولگردهای دارما» بنیان گذاشت و در آثار بعدی اش هم دنبال کرد، الهام دهنده آلن گینزبرگ در شعر «زوزه» و ویلیام باروز در رمان «ناهار لخت» بود.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

باروز و گینزبرگ تمایلات سیاسی چپ داشتند اما کروآک می گوید که مثل جویس کاری به کار سیاست ندارد. وقتی در اواسط دهه 1960 جنبش دانشجویی، هیپیزم، جنبش سیاهان و دیگر جنبش های اجتماعی جوانانی که به شدت از آثار نسل بیت متاثر بودند، آمریکا را به آشوب می کشند و در 1968 این آشوب با تسخیر دانشگاه کلمبیا به اوج خودش می رسد، کروآک می گوید این رفتارهای افراطی را نمی پسندد و نمی خواهد با کشوری که میزبان او و خانواده اش بوده، بد تا کند. اما باروز و گینزبرگ از چهره های اصلی می 68 اند. این گونه است که کروآک در دهه 1960 کم کم از نسل بیت فاصله می گیرد و هرچه بیشتر به آغوش کاتولیسم، افسردگی و الکل پناه می برد. مرگ او نیز به معنای دقیق کلمه نسل بیتای بود.

ولگردهای دارما

جک کروآک نه تنها خالق سبکی نوین در نوشتار بود، بلکه با آثارش تاثیر شگفتی بر زندگی مخاطبانش نیز گذاشت؛ از جمی موریسون، باب دیلن و تام ویتز آوازخوان گرفته تا جانی دپ بازیگر، از چارلز بوکفسکی و ریچارد برایتگان نویسنده گرفته تا رابرت فرانک عکاس، از دنیس هاپر که فیلم مشهور «ایزی رایدر»اش یک سره از رمان های جک کروآک تاثیر گرفته تا فیلم های ویم وندرس، از جنبش دانشجویی 1968 آمریکا گرفته تا دانشجویان عاصی آلمان و فرانسه، خیل عظیمی از جوانان نسل جدید از آثار جک کروآک متاثر شدند.

بودیسم، سفر، جاده، جشن، مواد مخدر، الکل، ماوراء طبیعت، موزیک جز و شعر از مضامین اصلی اغلب رمان های کروآک اند؛ اما گاهی یکی در این میان برجسته می شود و در «ولگردهای دارما» این مضمون برجسته بودیسم است. کروآک در اوایل دهه 1950 شروع به خواندن آثار بودیسمی می کند و تاثیر فراوانی از این آیین شرقی می گیرد. اما بودیسم او با دیگر وجوه تفکر او هم آمیخته و شاید بشود گفت که یک بودیسم پاپ کروآکی است. گری اسنایدر، که شرق شناس برجسته ای نیز هست، پس از انتشار «ولگردهای دارما» گفته بود که درک کروآک از بودیسم التقاطی است و کروآک بودا را نفهمیده.

دوستی کورآک با نیل کسیدی در 1955 بسیار کم رنگ می شود و در همان دوره کروآک با گری اسنایدر آشنا می شود؛ قهرمان رمان «ولگردهای دارما» که تمایلات بودیستی اش وجه بودیستی کروآک را هم پررنگ تر می کند. اگر رمان «در راه» تحت تاثیر نیل کسیدی وجه آنارشیستی پررنگ تری داشت، «ولگردهای دارما» هم تحت تاثیر گری اسنایدر بودیستی تر از دیگر آثار کروآک از آب درآمد.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

حضور نیل کسدی (کادی) در این رمان کم رنگ است، اما فصل درخشانی از رمان به خودکشی ناتالی جکسون (رُزی)، عشق بزگر کسدی، پرداخته. آلن گینزبرگ بعد از خواندن «ولگردهای دارما» گفته بود که کروآک تراژدی مرگ ناتالی جکسون را درک نکرده و آن طور که باید، روایتش نکرده. گینزبرگ در «ولگردهای دارما» با نام الواه گلدبوک ظاهر می شود و فصل درخشان دیگری از رمان به شبی می پردازد که در آن گینزبرگ، در سیکس گالری سانفرانسیسکو، شعر مشهور «زوزه»اش را می خواند؛ همان شبی که رنسانس سانفرانسیسکو متولد می شود و تاثیری انقلابی بر ادبیات آمریکا می گذارد.

نورمن میلر می گوید: «کروآک هنگامی که بر صحنه ادبیات ظاهر شد، همچون هوای تازه بود. او هم چنین یک نیرو، یک تراژدی و یک پیروزی برای ادبیات بود و تاثیری فزاینده بر ادبیات داشت و هم چنان نیز بر ما تاثیرمی گذارد.» آلن گینزبرگ می گوید: «هر کتابی از کروآک کتابی منحصر به فرد است، یک ناسازه تله پاتی. چنین نوشتار طبیعی و غنی ای در قرن بیستم بی همتاست؛ ترکیبی از پروست، سلین، توماس ولف، همینگوی، ژنه، تلونیوس مونک، باشو، چارلی پارکر و بصیرت مذهبی و قهرمانانه خودش. همان طور که همتای بزرگ او ویلیام اس. باروز می گوید، جک کروآک یک «نویسنده» بود.»

چه شد که نسل بیت در آمریکا سر برآورد؟

تک نوازی با ساز عصیان

علی مسعودی نیا: 1-نویسندگان و شاعران نسل بیت محصول یک بزنگاه تاریخی بحران زده در آمریکای پس از جنگ جهانی دوم بودند. آن ها هرگز بدل به یک جنبش فراگیر و گسترده نشدند. الگوهای رفتاری و زیبایی شناسی رادیکال و تابوشکن و پیوند مداومشان با عصیان شاید دلیلی بود برای آن که تعداد اعضای سمپات این جنبش چندان زیاد نباشد. اما همین تعداد اندک تاثیر فرهنگی شگرفی بر آمریکا گذاشتند. درست پس از رکود اقتصادی دوران پس از جنگ، جوانان و به ویژه دانشجویان آمریکایی بنا را بر مواخذه از ماتریالیسم رایج در آمریکا نهادند. شاید بتوان گفت که بیت ها نتیجه این مواخذه ها بودند. سارا هاینس می نویسد: «آن ها کاپیتالیسم را مایه تخریب روح انسان و ناقض عدالت اجتماعی می دانستند. آن ها از فرهنگ مصرفی حاکم بر جامعه ناراضی بودند. قیام آن ها از سویی هم علیه کوته فکری های والدینشان بود.

بنیان گذاران نسل بیت در اوایل دهه 40 میلادی در دانشگاه کلمبیا به هم رسیدند. جک کروآک و آلن گینزبرگ هسته مرکزی این جریان را تشکیل دادند و در سال های بعد نیز حامیان سنگر بیت باقی ماندند. این جک کروآک بود که اصطلاح «نسل بیت» را باب کرد. نسل بیت نقبی زدند به عمق فرهنگ اجتماعی شان و از دل بافت های متنوع یان فرهنگ به دیدگاه هایی تازه دست یافتند. برای حصول به چنین دیدگاهی، آنان به منابعی غنی و گوناگون دست یازیدند؛ از شعر رمانتیک گرفته تا شعر رمانتیک مقدس. از پرس بیش شلی گرفته تا ویلیام بلیک.

بعدها توجه شاعران این نسل به والت ویتمن جلب شد. فرمالیسم، ایماژیسم، ابژکتیویسم، سمبولیسم، داداییسم، موسیقی جز والبته بودیسم، سایر منابعی بودند که مستقیم یا غیرمستقیم موجب تکوین نگاه نسل بیتی ها شدند.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

2- جایگاه جک کروآک در دنیای ادبیات در دهه 50 میلادی و با انتشار رمان «در راه» تثبیت شد. این شاعر و رمان نویس بدل شده به چهره شاخص و سخن گوی نسل بیت. جک کروآک به دنبال معانی فلسفی و عرفانی کهنی بود، اما رویکردش برای دست یابی به این معانی کاملا تازگی داشت. او به دنبال نوعی آزادی روح از قیود بود. چیزی که در حقیقت هسته فحوایی رمان «در راه» را نیز تشکیل می دهد. او در این رمان کم و بیش زندگی نامه وار سفر فیزیکال را به سفر ذهنی پیوند می زند.

جک کروآک به همراه گروهی دیگر از جوانان آمریکایی در دوران پس از جنگ جهانی دوم به اعتراض و عصیان علیه وضعیت موجود در جامعه پرداخت؛ وضعیتی که از منظر او هم فکرانش سر به راهی و توسری خوری و فقدان هدف فرهنگی در زندگی طبقه متوسط آمریکا بود. آن ها علیه زندگی عادی و نجیب نسل های پیش از خود قیام کردند؛ ازدواجی و خانه ای در حاشیه شهر و چند فرزند و کاری با حقوق متوسط و دیگر هیچ. از نظر کروآک و هم فکرانش، این سبک زندگی هیچ تفاوتی با مرگ نداشت و نفی مطلق ارزش های فردی به شمار می رفت.

3- جک کروآک در نوشتن به شدت متاثر بود از موسیقی جز. او نوشتن را چون تک نوازی در یک ارکستر موسیقی جز می دانست: همانند یک تک نواز ساکسوفون که نت ها را بی ملاحظه کاری در فضا پخش می کند، باید کلمات را بدون ملاحظه کاری بر صفحه کاغذ پاشید. خوانندگان آثار کروآک معمولا مجذوب همین شیوه نوشتار او می شوند و توانایی او در دگردیسی بخشیدن به رویدادهای عادی و روزمره و رد و بدل کردن آن ها به لحظاتی ناب و حتی مقدس.

تا مدت مدیدی نهادهای ادبی آمریکا از عمد کروآک را نادیده می گرفتند و کارهیاش را فاقد ارزش تلقی می کردند. بسیاری از چهره های ادبی آکادمیک و نویسندگان جریان غالب نوشتار او را تایپ بی هدف حروف بر صفحه کاغذ می پنداشتند و حتی برای نادیده گرفتن او، همچون منتقدان کلاسیک، مصداق هایی از ناهنجاری های ذهنی و رفتاری او را ارائه می کردند. اما منتقدان به تدریج نیروی خلاقیت کروآک را درک می کردندو او را در زمره نوینسدگان صاحب سبک آمریکایی پذیرفتند. هرچند هنوز هم نمی توان گفت که تمامی آثار او ارزش هنری والایی دارند. اما می توان امروزه با اطمینان از اهمیت آثاری چون «در راه»، «ولگردهای دارما»، «تریستسا» و چند اثر دیگرش سخن گفت.

4- معمولا در توصیف شگرد نوشتاری کروآک به آموزه های 30 گانه ای اشاره می شود که خود او در خلال مصاحبه ها و نوشته هایش ارائه کرده است. آموزه هایی که نشان می دهد او تا چه حد به ارتباط خلاقیت و ساز و کار ناخودآگاه آدمی معتقد بوده است. آموزه هایی چون: «برای لذت خودتان هم که شده مدام توی دفترچه های یادداشت و کاغذهای توی ماشین تحریر چیزی بنویسید/ در برابر همه چیز تسلیم باشید و با سعه صدر به هر سختی گوش فرا دهید/ چیزی که بتوانید حسش کنید، فرم خودش را پیدا خواهدکرد.

از محدودیت ذهن بگریزید و بدون قید و بند هرچه دلتان می خواهد بنویسید/ موانعی چون ادبیات، اصول نحوی و صناعات مربوط به آن را نادیده بگیرید/ داستان واقعی دنیا را در خلال یک مونولوگ درونی تعریف کنید/ در دریای زبان شناور باشید/ از دست دادن هر چیزی را بپذیرید/ وقتی حین نوشتن مکشی رخ می دهد، به انتخاب واژه های فکر نکنید، بلکه به فکر مشاهده بهترین تصویر باشید/ هر زمانی، زمان نبوغ است/...»

5- بسیاری از منتقدان بر این باورند که بهترین تلاش او در حیطه فرم را باید در رمان «ولگردهای دارما» (1958) جست و جو کرد. کروآک بین سال های 1953 تا 1956 به شدت درگیر مطالعه آموزه های بودیستی و ممارست در الگوهای عرفانی این بارو شرقی بود. در سال 1957 کروآک کار روی این رمان را آغاز کرد. مشهور است که او این رمان را تنها طی 10 نشست نوشت و در هر نشست 15 تا 20 هزار کلمه نوشت و سال بعد به چاپ سپرد.

این رمان نیز همانند «در راه» اثری زندگی نامه ای است. کاراکتر اصلی داستان- ری اسمیت- همانندی های بسیاری با خود کروآک دارد. بازتاب معضلات شخصی زندگی کروآک در این اثر کاملا مشهود است. زمانی که اثر منتشر شد، منتقدان استقبال چندانی از آن نکردند، هرچند فروش این اثر نسبتا مطلوب بود. آلن گینزبرگ در نوامبر 1958 درباره این اثر نوشت: «ولگردهای دارما» را باید وصیت نامه به رمز نوشته شده کروآک دانست... جملات این بار کوتاه تر از همیشه اند. انگار داشته کتابی می نوشته متشکل از هزار هایکو با دیدگاه بودیستی. او در دوران نوشتن این اثر تجربه مذهبی طولانی و کاملی داشت.»

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

6- در سال 2008 برخی از هواداران پروپاقرص جک کروآک، پنجاهمین سالگرد انتشار کتاب «ولگردهای دارما» را گرامی داشتند. در نوشتارها و کفتارهایی که این هواداران در آن روز ویژه عرضه کردند، یک نکته مشترک وجود داشت: همه بر این باور بودند که این اثر تاکنون آن قدری که سزاوارش بوده، مورد توجه قرار نگرفته و همواره در سایه رمان «در راه» مانده است. آن ها بخشی از این در محاق ماندگی را به اظهارنظر آلن گینزبرگ درباره اثر مذکور نسبت می دهند.

گینزبرگ «ولگردهای دارمام را در قیاس با «در راه» اثری دانسته بود که چندان «شخصی و وحشی» نیست. در همان اثنا آن داگلاس در وایکنیگ پرس مطلبی به مناسبت گذشت نیم قرن از انتشار «ولگردهای دارما» نوشت و اتفاقا همین نقل قول گینزبرگ را عالم مثور و مهم دانست برای بررسی دوباره این رمان، چرا که دوری از نوشتار «شخصی و وحش» را نشانه بلوغ نوشتاری کروآک می دانست.

باز در همان ایام گرگوری مک نیمی در ژورنال بریتانیکا نوشت: «هر دو اثر همانند پیکره بسیاری (و نه تمامی) آثار کروآک، در سالیان اخیر ارزش خواندن و بازخواندن را دارند. در «ولگردهای دارما» نیز مثل «در راه» رخدادهای سال 1955 میلادی راوی خودش را می یابد. ری اسمیت- که شاید نسخه بدل خود نویسنده باشد- سالکی فلسفه باف است که این بار ساحل کالیفرنیا را بالا و پایین می کند، اما به جای شرح مشاهداتش بیشتر از همراهی خود با فردی به نام جفی رایدر سخن می گوید که اتفاق این یکی هم احتمالا نسخه بدلی رفیق شاعر جک کروآک- یعنی گری اسنایدر- است که همواره از تمدن گریزان بود.

جک کروآک بعد از انتشار «ولگردهای دارما» تنها 11 سال زنده ماند و در 47 سالگی چشم از جهان فروبست. امروزه تنها اندکی از نویسندگان نسل بیت زنده مانده اند؛ از جمله اسنایدر، لاورنس فرلینگتی، دایان دی پریما، مایکل مک کلور و امیری باراکا که همه شان به نوعی در صفحه ای از کتاب ظاهر شده اند.»

در این خصیصه آموزه ای هست: حتی در رادیکال ترین رویکردهای نوشتاری، در جنون آمیزترین اسلوب های نوشتار، باز هم این واقعیت و زندگی است که نیروی محرکه تخیل و جهان واره سوبژکتیو و سودازده است. دقیقا همین جاست که متوجه می شویم اصالت نوشتارهای نسل بیت مرهون زیست واقعی آن ها و انتقال تفسیرشان از دنیا به ساحت شعرها و داستان هایشان بوده و خلاف آن چه معمولا در کشور ما استنباط می شود، فرم های من درآوردی و بدون کارکرد و منتزع و منفصل از زیست نویسنده، نمی توانند عمق و مانایی هنری و مفهومی داشته باشند.

جک کروآک؛ سیمای سرکش یک نویسنده

7- جک کروآک و نسل بیت حیثیت خود را از آنتی تز بودن کسب کردند. آن ها در موضعی متعارض با جریان های غالب قرار گرفتند و از همین ناگزیر بودند علیه زیبایی شناسی هژمونیک حاکم برجامعه، دستگاه های زیبایی شناسانه تازه ای تعریف کنند. از منظر آن ها، هارمونی دیکته شده توسط کاپیتالیسم، اصول و فروع زندگی آمریکایی را به نوعی مسخ توام با تسلیم و رضا کشانده بود. پس حرکت ادبی نویسندگان هم فکر با این جنبش، حرکتی بود عصیانی علیه این وضعیت هارمونیک: اگر جریان غالب پیرنگ داستانی را تبلیغ می کند، باید علیه پیرنگ عمل کرد.

اگر خلوص و آرایه بندی و بلاغت زبان نشان دهنده سر به راه بودن و تن دادن به وضعیت موجود است، باید علیه این خلوص عمل کرد. باید سلامت نحو را هدف گرفت و آن را از برج عاجش پایین کشید. ارزش عمده نسل بیت در همین خصیصه است؛ آن ها تنها در مقام مخالف جریان و سلیقه غالب باقی نمی مانند، بلکه راه کاری تازه و تبیین شده برای گریز از پارادایم ها و شکستن تابوها ارائه می دهند و به این ترتیب به عصیان خود وجهی پراگماتیک می بخشند.

به خوبی از خلال گفته ها و نوشته های کروآک و سایر نویسندگان نسل بیت می توان این رویکرد را رصد کرد. آن ها حتی شگردهای نوشتاری خاصی را توصیه می کنند برای گریز از آگاهی، گریز از قالب های پیش ساخته زیبایی شناسی ادبی.

به قول کروآک: «پنج صبح از خواب بیدار شوید و فورا مداد را بردارید و هرچه به ذهنتان رسید، روی کاغذ بنویسید.» این همان تک نوازی عصیانی است علیه سلیقه هایی که رکود و فساد را ترویج می کنند. درست مثل همان نوازنده ساکسوفون یک گروه موسیقی جز که علیه موقعیت هارمونیک قطعه ای که می نوازند، عمل می کند و بی آن که از پیش تصمیمی برای اجرای نت خاصی داشته باشد، خود را در دریای نت ها شناور می سازد.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


عکس / سلفی نوید محمدزاده و فرشته حسینی