سوال بےجواب


سوال بےجواب

باز چشمے آمد و عشقے به دل آغاز شد باز برگ آخر از، این دفتر دل باز شد در سراشیبےِ این عمر هدر رفته به عشق مرغ بیمار دل ما، تشنه‌ے پرواز شد عشق پیرےرا بجُنباند، بیم رسوایےنداشت باز ڪامشاعر:علی سلطانی نژاد

باز چشمے آمد و عشقے به دل آغاز شد
باز برگ آخر از، این دفتر دل باز شد

در سراشیبےِ این عمر هدر رفته به عشق
مرغ بیمار دل ما، تشنه‌ے پرواز شد

عشق پیرےرا بجُنباند، بیم رسوایےنداشت
باز ڪام ما به ڪام گلرخے دمساز شد

هیچ از پرواز بے‌پرواے خود، پروا نڪرد
ڪوچ من تا ڪوچه‌ے، آن دلبر طنّاز شد

درطلوع گرگ‌و میش عشق نوپایش‌ دریغ
ڪام دیگر تا بڪامش دید،ڪارش ناز شد

مطمئن چون شد دلے،بر بند او، دلبند گشت
سوی دلدار دگر رفت و شرو؏ راز شد

حاصل در بند او گشتن ز دلدارے دگر
قصه‌‌هاے رفتنی ڪه، بر دل ما ساز شد

رفت او از قلب سلطان،دل ڪشیدو دل برید
رفتش و، ڪلی سوال بےجواب آغاز شد

#علی_سلطانی_نژاد

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


دیکته شب | دیکته کلاس اول دبستان