"سربرنیتسا"
با چشمهای شما گریه میکنم
در قحط سالی آتش
گاهی که پای اجاقی سرد
کولاک شعله دواندهست
در سبزههای چشم کودک معصوم.
اینجا بهار ؛ فصل نزول کبوتر است
وقتی که آسمان غروب
با ابرهای پرپر
پیرایه بسته است.
یاران نظارهگرانند
گاهی که لاشخوران
تقسیم پیکر سبزش را
بر سفرههای حرص
به یغما چریدهاند.
مکر معاویه تکرار میشود
بر مسند تجاهر و تزویر
وقتی که حلقهی نیرنگ امروعاص
به انگشت میکشند.
بیغیرتند!
سیران سفرهی تزویر
پاهای خواب رفتهی تسلیم
در رختخواب چرمی پوتین
خیس است ذهن عرقچین شرمشان
وقتی بهار چشم مادر بیفرزند
با سرخی شقایق آذین است
شاید بهارِ چشم پدر
در غروب پاییزیست
غلامعلی همایونی "شمیم" سال ۱۳۷۵
با چشمهای شما گریه میکنم
در قحط سالی آتش
گاهی که پای اجاقی سرد
کولاک شعله دواندهست
در سبزههای چشم کودک معصوم.
اینجا بهار ؛ فصل نزول کبوتر است
وقتی که آسمان غروب
با ابرهای پرپر
پیرایه بسته است.
یاران نظارهگرانند
گاهی که لاشخوران
تقسیم پیکر سبزش را
بر سفرههای حرص
به یغما چریدهاند.
مکر معاویه تکرار میشود
بر مسند تجاهر و تزویر
وقتی که حلقهی نیرنگ امروعاص
به انگشت میکشند.
بیغیرتند!
سیران سفرهی تزویر
پاهای خواب رفتهی تسلیم
در رختخواب چرمی پوتین
خیس است ذهن عرقچین شرمشان
وقتی بهار چشم مادر بیفرزند
با سرخی شقایق آذین است
شاید بهارِ چشم پدر
در غروب پاییزیست
غلامعلی همایونی "شمیم" سال ۱۳۷۵