قلبم از شوق رخت میل تپیدن دارد
عشوه و ناز تو ای یار کشیدن دارد
هر چه گویم به خدا وصف نگاهت نشود
بوسه از لعل لبت یار چشیدن دارد
بهر یک بوسه دهم دار و ندار خود را
چشم جادوی تو ای یار خریدن دارد
ز پی وصل تو ای یار شنیدم همه حرف
در ره عشق تو دل میل شنیدن دارد
باغ و گلزار نگاه تو مرا مستم کرد
غنچه ی ناز نگاه تو که چیدن دارد
تو همه جان و جهان من عاشق هستی
دلم از خویش دگر میل بریدن دارد
من و آن لعل لب و گیسوی پر چین نگار
دل عاشق به خدا شوق رسیدن دارد
عشوه و ناز تو ای یار کشیدن دارد
هر چه گویم به خدا وصف نگاهت نشود
بوسه از لعل لبت یار چشیدن دارد
بهر یک بوسه دهم دار و ندار خود را
چشم جادوی تو ای یار خریدن دارد
ز پی وصل تو ای یار شنیدم همه حرف
در ره عشق تو دل میل شنیدن دارد
باغ و گلزار نگاه تو مرا مستم کرد
غنچه ی ناز نگاه تو که چیدن دارد
تو همه جان و جهان من عاشق هستی
دلم از خویش دگر میل بریدن دارد
من و آن لعل لب و گیسوی پر چین نگار
دل عاشق به خدا شوق رسیدن دارد