گزارش لاجوردی از جنجالیترین پرونده تروریستی دهه 60
«ورود مسعود کشمیری به نخستوزیری با اطلاع و تصمیم محسن سازگارا و خسرو تهرانی و اقدامات علیاکبر تهرانی و هماهنگی با محمدکاظم پیرو رضوی انجام شد.»
گروه سیاسی خبرگزاری فارس- پرونده ویژه «دادستان» انقلاب»: پرونده انفجار شورای امنیت کشور در دفتر نخست وزیری در تاریخ 8 شهریور 1360 یکی از مهمترین پروندههای امنیتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی است که به دلایلی به نتیجه نرسید.
در این انفجار محمدعلی رجایی (رئیس جمهور) و محمدجواد باهنر (نخست وزیر) به شهادت رسیدند.
مسعود کشمیری عضو سازمان مجاهدین خلق که آن زمان دبیری شورای عالی امنیت ملی را بر عهده داشت، عامل اصلی انفجار بود که چند روز پس از این حادثه از ایران فرار کرد.
در جریان تحقیقات در مورد این انفجار، تنی چند از مقامات امنیتی از جمله حسن کامران، محسن سازگارا، خسرو تهرانی به گمان سهل انگاری یا خیانت، دستگیر و زندانی شدند.
سازمان مجاهدین خلق، که عامل انفجار ساختمان نخست وزیری است، هیچ گاه به صورتی رسمی و با دادن بیانیه مسئولیت این انفجار را بر عهده نگرفت و همین موضوع، یکی از دلایل گسترش گمانه زنی در مورد عاملان این انفجار بوده است.
برخی از ناظران دلیل عدم پذیرش مسئولیت این اقدام را، هزینه بالای به عهده گرفتن ترور رئیس جمهور و نخست وزیر یک کشور در عرف بین المللی می دانند که پذیرفتن رسمی مسئولیت انفجار نخست وزیری را برای سازمان مجاهدین، که بسیاری از اعضا و رهبرانش ناچار به استقرار در غرب شده بودند، مشکل می کرد اما خبرگزاری فرانسه به نقل از خبرگزاری جمهوری اسلامی در آن مقطع اعلام کرد، گروه مجاهدین خلق در انگلستان طی اطلاعیه ای مسئولیت این انفجار را پذیرفته اند.
شهید سید اسدالله لاجوردی در دوران حضورش در دادستانی انقلاب مرکز توجه ویژه ای به این پرونده داشت.
او انگشت اتهام را به سمت طیفی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب ازجمله سعید حجاریان، بهزاد نبوی، خسرو تهرانی و... گرفت. برخی از این افراد بازداشت شدند و به زندان رفتند اما نهایتا این پرونده در زمان دادستانی کل موسوی خوئینیها، و با دستور حضرت امام(ره) مختومه اعلام شد.
آنچه در ادامه میخوانید گزارش 50 صفحهای شهید لاجوردی از پرونده انفجار نخست وزیری است که در آخرین روزهای مسئولیتش و احتمالا در دی ماه 1363 نوشته شده است.
ذکر این نکته ضروری است که خبرگزاری فارس آمادگی انتشار پاسخ افرادی را دارد که در این گزارش نامشان برده شده است و صرف ذکر نام دلیلی بر مجرمیت آنها در پرونده نیست.
بیشتر بخوانید:
- چوبفروشی که «مرد پولادین» انقلاب شد
- استعفا نمیدهم؛ برکنارم کنید
- برخورد شهید لاجوردی با منافقین مثل فرزندانش بود
- حضور توّابین فرقان در پروژههای موشکی
- لاجوردی برای این «حکم» مرگ خود را از خدا خواست
- خبرنگار آلمانی گفت من وارد گلستانی به نام زندان شدم
- من اگر بودم مثل لاجوردی عمل نمیکردم
- از روند حاکم بر دستگاه قضایی احساس خطر میکنم
- خوب است توابها درباره لاجوردی صحبت کنند
- متهم کردن فرد متدینی مثل لاجوردی کار راحتی نیست
- موسوی تبریزی: امام گفت لاجوردی بماند
- نمیتوانم مهره بیاراده کسی باشم
بسمالله الرحمن الرحیم
اذا جاءک المنافقون قالوا نشهد انک لرسول الله و الله یعلم انک لرسوله والله یشهد انالمنافقین لکاذبین (قرآن کریم، منافقون، 1)
منافقین کوردل پس از جنایات هولناک انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و نخستوزیری به هواداران خود تحلیل می دادند که رژیم جمهوری اسلامی ایران به زودی سرنگون و آنها حاکم خواهند شد، اما به راستی سازمان جنایتکاری که شبهای 22 و 23 بهمن 57 سلاح و مهمات را به غارت میبرد و ذخیره میکند تا در آینده با جمهوری اسلامی نبرد مسلحانه نماید و یا به فاصله فقط چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، عوامل نفوذی خود را جهت وارد آوردن ضربههای کاری بر پیکر جمهوری اسلامی در آیندهای چه بسا دور، به همه نهادها و ارگانهای جمهوری اسلامی نفوذ میدهد و... آیا نمیدانست که پس از آن جنایات هولناک و گرفتن عزیزترین عزیزان امت و یاران امام با مردمی روبهروست که 17 شهریورها را پشت سر گذاشته و با مشت خالی و فریاد اللهاکبر-خمینی رهبر به جنگ تانک های شاه خائن رفته و پوزه جنایتکاران بعثی را به خاک مالید و شرق و غرب را حیران کرده است؟
شهید محمد جواد باهنر و شهید محمدعلی رجایی
به راستی آیا منافقین نمیدانستند که اگر مردم مسلمان ایران زورگویی، ظلم، قلدری، فحشا، نوکری و... را میپذیرفتند، مگر شاه مظهر همه آنها نبود؟ آیا پس از پا گرفتن حکومت جمهوری اسلامی، منافقین با آن همه جنایات انتظار داشتند مردم پای صندوقهای رأی بروند و به مسعود رجوی جنایتکار و مزدور که در جنایت و پلیدی و پستی و... روی شاه خائن را سفید کرده است، رأی بدهند؟ این که از محالات بود، چه در این صورت لزومی نداشت مبارزه با شاه را پیشه کنند.
منافقین اگر میخواستند با زور و خفقان و قلدری حاکم شوند، نیک میدانستند که این مردم دیگر آن مردم نیستند که بشود با زور بر آنها حاکم شد، چه اگر اینگونه بود شاه با آن همه گارد و ساواک و آمریکایش و فاتح قادسیه با آن همه سلاح و مهمات و پشتیبانی همهجانبه شرقی و غربیاش تاکنون حاکم شده بودند. پس تحلیلی که میدادند که ما منافقین به زودی فاتح و حاکم خواهیم شد، چه بود؟ قطعاً میدانستند که اگر مردم را تکه تکه کنند به قاتلین سید مظلومان بهشتی و دیگر یاران امام عزیز رأی نخواهند داد. پس کسی را شبیه دبیر شورای امنیت (کشمیری) ساخته بودند که میتوانست رئیسجمهور شود که هم مردم از او تبعیت کنند و هم منافقین حاکم باشند؟
با نگرشی به صفحات بعدی که اشارهای به جنایت انفجار نخستوزیری و قسمتهای مختصری از مستندات پروندههای متعدد متهمین در این زمینه است، پاسخ بسی روشن خواهد بود.
نامه کشمیری در مقام جانشین دبیر شورای امنیت کشور
*شرح مختصری از انفجار نخستوزیری و عاملین آن
در بدو پیروزی انقلاب اسلامی عدهای از عناصر سازمان منافقین خلق بر اداره دوم ارتش تسلط یافتند و اقدام به خروج سلاح و مهمات و تجهیزات کردند که اسامی تعدادی از آنها عبارت است از: حسن جعفری، محمدباقر ذاکر که برادرش ابراهیم ذاکر عضو مرکزیت و مسئول عملیات منافقین در کردستان است، تاجی مهدوی منافق معدوم که همسر فضلالله تدین عضو و کاندید منافقین در اصفهان شد، جمال میرشکرائی، مسعود کشمیری، علیاکبر تهرانی، جواد قدیری، جواد ذاکر، علی نوبختی و...
جمال میرشکرائی به اتفاق تاجی مهدوی و حسن جعفری در چند نوبت مقادیر زیادی سلاح و مهمات را تخلیه کردند و به سازمان منافقین رساندند.
در همان زمان گروه دیگری که بعداً با اعلان موجودیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی عناصر مهم این سازمان شدند، بر دادگاه نظامی سابق که مرکز اطلاعات و اسناد و مدارک محکومین زمان شاه بود، تسلط یافتند و بلافاصله با کامیون پروندهها، نوارهای تلویزیونی، نوارهای کاست و میکروفیلمهای مربوط به محکومین را به یکی از منازل بیرون انتقال دادند. این عده عبارت بودند از: آقایان مرتضی الویری، محمدکاظم پیرو رضوی، حبیبالله داداشی، حسن منتظر قائم، علی اژئیان، نقی امانپور و... که زیرنظر برادران مستقر در کمیته مرکزی انقلاب اسلامی از جمله آقایان بهزاد نبوی و خسرو تهرانی به فعالیتهای خود ادامه میدادند. آنان دو کامیون از سلاح و مهمات اداره دوم ارتش را تحت عنوان تحویل به کمیته مرکز خارج کردند و به پادگان حر بردند و ظاهراً به آقای لاهوتی و فرد دیگری (خلیل اشجع) که او نیز از افراد تشکیلات آنها بود تحویل دادند.
پس از خروج سلاح و مهمات توسط باند منافق حاکم بر اداره دوم، تعدادی از آقایان مستقر در دادگاه نظامی سابق، به دستور کمیته مرکز به رکن 2 (اداره دوم) میروند و همکاری مشترک خود را با آنها شروع میکنند. پس از معرفی آقای هادوی به عنوان دادستان کل انقلاب، افرادی که در دادگاه نظامی سابق مستقر بودند، ساختمان مذکور را به آقای هادوی تحویل میدهند و به اداره دوم میروند. در ضمن اداره جغرافیای ارتش نیز در آن زمان کلاً دراختیار سازمان منافقین بود.
برای ادامه فعالیت منافقین در اداره دوم ارتش، زیرنظر کمیته مرکزی از عناصر فوقالذکر شورایی تشکیل میشود که سرپرستی آن را محمدکاظم پیرو رضوی به عهده دارد و مسعود کشمیری مسئول مصاحبه و پذیرش کمیته مذکور میشود! در همان زمان ستاد مرکزی منافقین در ساختمان بنیاد پهلوی سابق تشکیل میشود که مسعود کشمیری با دو اسم مستعار حنیف و مجیب از فعالین ستاد مذکور (در شاخه امداد) بوده است و جواد قدیری نیز در همان زمان از بنیانگذاران و فعالین انجمن دانشجویان مسلمان (وابسته به سازمان منافقین) در دانشگاه صنعتی شریف و مرتبط با افراد بالای سازمان بوده است.
جمال میرشکرائی طی حکمی از طرف مرکزیت سازمان منافقین همراه با حسین سعیدنژاد عضو منافقین و چند تن دیگر از اعضای منافقین مقادیری از سلاحهای به غارت رفته را از تهران به تبریز (منزل موسی خیابانی) انتقال میدهند و با یاری موسی خیابانی معدوم و دیگر عناصر مهم منافقین مبادرت به تشکیل ستاد مرکزی منافقین در تبریز مینمایند. مدتی هم با ستاد مذکور همکاری میکنند و سپس به تهران بازمیگردند و فعالیت خود را کما فیالسابق در کمیته اداره دوم ادامه میدهند.
نحوه نشستن اعضای شورای امنیت کشور در جلسه 8 شهریور 1360
کمیته اداره دوم اعضا و عناصر خود را به عنوان مأمور با اخذ احکام مجاز به دسترسی و بررسی اسناد به کلی سری (به شکل رابطهای از نخستوزیری) به مراکز اطلاعاتی و امنیتی نیروهای نظامی و انتظامی و ارگانها میفرستد و با استخراج اسناد و مدارک و تجهیزات دیگر عملاً تبدیل به یک مرکزیت قدرتمند اطلاعاتی و اخذ تصمیم میشود (مسعود کشمیری برای بررسی اسناد تا رده به کلی سری نیروی هوایی و مرکز مستشاری آمریکائیان مستقر در نیروی هوایی، حبیب داداشی، علی اژئیان و سعید حجاریان برای اسناد، نیروی زمینی، ستاد مشترک نیروی دریایی).
مدتی بعد تعدادی از آقایان، از جمله خسرو تهرانی و بهزاد نبوی از کمیته مرکز به نخستوزیری منتقل میشوند و کمیته اداره دوم که تا زمان وجود آقایان فوقالذکر در کمیته مرکزی تحت نظر آن کمیته بود، به محض انتقال نامبردگان، دیگر تابعیتی از کمیته مرکزی ندارد و تحت نظر دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری به سرپرستی آقای خسرو تهرانی به فعالیت خود ادامه میدهد.
کمیته اداره دوم با دخالت در بررسی اسناد و مدارک طرح جوش (طرح کشتار ملت مسلمان تهران در روز 17 شهریور 57) و رهانیدن تعدادی از عناصر مرتبط با طرح از مجازات و شرکت در تصفیه ارتش و ابقاء بعضی از عناصر مهم مراکز اطلاعاتی رژیم طاغوت که در مورد برخی از آنها اسنادی دال بر جنایتشان موجود است و نفوذ آنها در جاهای حساس، برای اعضای خود ایجاد ایادی مطمئن میکند و در قضیه کودتای نافرجام نوژه، نبض کار را به دو تن از اعضای خود به نامهای مسعود کشمیری و جواد قدیری که هر دو از عناصر پلید منافقین بودهاند، میسپارد. در شب اول خنثیسازی کودتا، مسعود کشمیری ملعون، مسئول نظامی کودتا، سرهنگ بنیعامری و خانم همراهش را فراری میدهد و کلیه اطلاعات و اخبار و بررسیها زیرنظر دو منافق فوقالذکر انجام میگیرد.
لازم به توضیح است که جواد قدیری از اعضای قدیمی و باسابقه منافقین است. نامبرده قبل از انقلاب در زندان افراد زیادی را تحت مسئولیت خود داشت که بسیاری از آنها پس از پیروزی انقلاب اسلامی از عناصر بسیار مهم گروهک تروریستی منافقین شدند، از جمله محمد معصومی از عناصر مهم نهاد اطلاعات سازمان و یکی از مسئولین نفوذیهای سازمان و سیدتقی علیزاده دربندی که اکنون در زندان است.
جواد قدیری دانشجوی دانشکده صنعتی شریف که در دوران طاغوت یکی از فعالین منافقین و چهره سرشناس آنها و در زندان ایدئولوگ و خطدهنده تشکیلات بود. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی از افراد کادر منافقین و از عنصر مهم بخش اطلاعات سازمان و یکی از مسئولیتهای او تحویل گرفتن بمبهای ساخته شده توسط سازمان جنایتکار منافقین برای انفجارات مهم دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی و انتقال به عامل انفجار بوده است. همچنین وی از بنیانگذاران انجمن دانشجویان مسلمان دانشگاه صنعتی شریف وابسته به منافقین بوده است. در سال 61 یکی از مراکز بمبسازی منافقین در نارمک منفجر شد و مرتضی عنایت و رضا بزرگان فرد که در این زمینه فعال بودند، به درک واصل و بقیه از جمله جواد قدیری و همسرش موفق به فرار از آن خانه شدند. در تفتیش از منزل فوق اسناد و مدارک جعلی قدیری و همسرش به دست آمد. نامبرده پس از انفجار دفتر مرکزی جمهوری اسلامی فراری و مخفی شد.
مصاحبه تلویزیون با کودتاچیان را نیز جواد قدیری انجام میداد. علیرغم سرشناس بودن و سابقه ارتباط او با منافقین که رو شدن ماهیت او را مشکلنمیکرد، در طول مدتی که عضو کمیته اداره دوم بود، دستگاه پیج و از طریق کمیته فوقالذکر به سریترین اطلاعات مملکت دسترسی داشت و به اتفاق یکی دیگر از منافقین عضو کمیته (جمال میرشکرائی) مصاحبه دور اول گزینش دانشجویان دانشکده افسری نیروی زمینی را انجام میداد.
تراکت تبلیغاتی ابوالفضل دلنواز، برادر همسر مسعود کشمیری
در خلال این ایام اعتراضات متعددی نسبت به فعالیت وی در کمیته اداره دوم به مسئولین کمیته اداره دوم از جمله محمد رضوی شد. یکی از معترضین برادر عزت شاهی [مطهری] از مسئولین کمیته مرکزی انقلاب اسلامی بود که اعتراض خود را چندین بار به آقایان محمد پیرو رضوی و حبیبالله داداشی مسئولین کمیته اداره دوم ابراز داشت و حتی یک بار که جواد قدیری همراه عدهای از جمله داداشی به کمیته مرکز رفت، ضمن اعتراض شدید به همراهان قدیری که او را به آنجا برده بودند، به خود قدیری هم رسماً اخطار کرد که دیگر حق ورود به کمیته مرکزی را ندارد. در این زمینه، یک بار محمد رضوی به او (عزت شاهی) تلفن کرد و پرسید: «چرا دخالت و کارشکنی میکنی؟ یک نفر هم که آدم شده نمی گذاری کار کند؟» برادر عزت شاهی به او جواب داده بود: «من یقین دارم او منافق است. فردی مثل او که حدود 200 نفر را تحت مسئولیت داشته و عده زیادی را منحرف کرده است، اگر میگوید برگشتهام، دروغ میگوید. اگر راست میگوید بیاید من برایش یک مصاحبه در دانشگاه صنعتی یا در تلویزیون یا در روزنامه ترتیب بدهم و سازمان منافقین را محکوم کند و همه افرادی را که فریب داده نجات دهد. از آن گذشته شما چقدر به او اعتماد دارید؟» رضوی گفته بود: «سه درصد به او مشکوکم.» برادر عزتشاهی میگوید: «در مورد او یک درصد هم کافی است، بیرونش کنید، خیانت است که مأموریتهای مهم را که برای مملکت جنبه حیاتی دارند، به او واگذار کنید»، ولی رضوی گوش نمیدهد.
همچنین برادر رضا سیفاللهی فرمانده اسبق اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یکبار که در کمیته اداره دوم جلسه داشته، جواد قدیری را پشت در اتاق جلسه میبیند و بهشدت متعجب میشود، فوراً به سراغ محمد کاظم پیرو رضوی میرود و ضمن اعتراض شدید به او میگوید: «این کیست اینجا؟ مگر او را نمیشناسید؟ برای چی او را به اینجا آوردهاید؟» محمد رضوی شدیداً سرخ میشود و میگوید: «میخواهم ردش کنم و این کار را میکنم».
برگه بازجویی از حبیبالله داداشی
برادر سیفاللهی، محمد رضوی، حبیب داداشی و جواد قدیری از دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر سابق) و جواد یکی از اعجوبههای منافقین در آن دانشگاه بود. همچنین یکی از برادران دادستانی انقلاب اسلامی مرکز و نیز برادر صادق نوروزی هم مراتب اعتراض خود را نسبت به وجود جواد قدیری در کمیته اداره دوم و منافق بودن او به رضوی و داداشی ابراز میدارند و پیشنهاداتی نظیر پیشنهاد برادر عزت شاهی در مورد مصاحبه تلویزیونی یا مطبوعاتی یا مصاحبه در دانشگاه صنعتی را میدهند، ولی متأسفانه هیچکدام را انجام نمیدهند.
پسازاین جریانات حبیب داداشی با جواد قدیری صحبت میکند و مواضع او را نسبت به سازمان تروریستی منافقین جویا میشود. نامبرده جواب میدهد فعلاً دارم از روی قرآن در مورد آنها تحقیق میکنم! حبیب داداشی همین مسئله را با محمد رضوی در میان میگذارد و میگوید که هیچ تزلزلی در اعتقادات او نسبت به منافقین وجود ندارد. چگونه ادعا میکند که از آنها بریده است. رضوی پاسخ میدهد هیچ دلیلی بر عدم نبریدن وی از منافقین هم به دست نیامده است.
در شب ترور جناب آقای سید علی خامنهای در مسجد ابوذر، یکی از دوستان جواد قدیری (مرتضی نیلی) نامبرده را پس از انفجار در آن مسجد میبیند. پسازاینکه آقای خامنهای را به بیمارستان قلب انتقال میدهند، جواد قدیری مرتضی نیلی را با خود به خیابان میبرد و ضمن توهینهای رکیک به شهید بهشتی و آقای خامنهای به او میگوید کار رژیم تمام است، اینها به زودی رفتنی هستند و مجاهدین (منافقین) به زودی حاکم خواهند شد و تو بههیچعنوان نباید در دستگیری آنها شرکت کنی و... (ترور آقای خامنهای در ششم تیرماه 60 بود).
آن شب جواد قدیری مرتباً از حاکمیت قریبالوقوع منافقین صحبت و نیلی را تهدید میکند که دخالتی در کار منافقین کند و تا پاسی از شب به شستشوی مغزی او میپردازد. آخر شب به در منزل جواد قدیری میرسند (حدود ساعت 11 شب) و قدیری برای استراحت به منزلش میرود. مرتضی نیلی پس از جدا شدن از قدیری بلافاصله با خسرو تهرانی در دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری تماس میگیرد و خواهش میکند که همان موقع برای یک امر بسیار مهم به آنجا برود و مطلبی را به تهرانی بگوید، اما هرچه اصرار میکند، تهرانی نمیپذیرد. قرار میشود که فردا (7 تیر) اول وقت به نخستوزیری برود و مطلب را به اطلاع تهرانی برساند.
فردا در ساعت 6 صبح، قدیری به اتفاق یکی از برادران حزباللهی اصفهان به نام مرتضی امینی به دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری میروند. خسرو تهرانی به اتفاق محمد پیرو رضوی و آقای پرورش و جمعی دیگر در آن ساعت جلسه داشتند. خسرو تهرانی بلافاصله از جلسه خارج میشود و مرتضی نیلی ماجرای شب گذشته جواد قدیری را تعریف میکند و میگوید جواد صد درصد از منافقین است. نیرو بدهید که تا از منزل خارج نشده، او را دستگیر کنیم. خسرو تهرانی، محمدکاظم پیرو رضوی را صدا میزند و به مرتضی نیلی میگوید قضیه را به او هم بگو تا ترتیب کار را بدهد. نیلی کل ماجرای جواد قدیری را برای رضوی هم تعریف میکند و نیرو میخواهد. رضوی میگوید نیرو میفرستیم. مرتضی نیلی میگوید تا نیروهای شما برسند، من و مرتضی امینی سریعاً به منزل جواد قدیری میرویم و اگر نیروهای شما هنوز نرسیده بودند و او از منزل خارج شد، دستگیرش میکنیم، ولی شما هرچه سریعتر برای دستگیری او نیرو بفرستید.رضوی موافقت میکند. پس از استقرار مرتضی نیلی و دوستش جلوی منزل جواد قدیری ساعتها میگذرد، ولی خبری از نیروی اعزامی نمیشود. آنگاه به نوبت کشیک میدهند و یکی میرود و با محمدکاظم پیرو رضوی برای اعزام نیرو تماس میگیرد و مرتباً این جواب را میشنود که همین الآن نیرو میفرستیم. حوالی ظهر یک بنز به محل میرود و هر دو را دستگیر میکنند و آنها هر چه التماس میکنند که ما برای مأموریت بسیار مهمی اینجا هستیم، نخستوزیری به ما مأموریت داده و کمیته اداره دوم در جریان کار ماست، اعتنایی به حرفهای آنها نمیکنند و آنها را به کمیته سعدآباد میبرند، در اتاقی زندانی میکنند و ساعتها بدون انجام تحقیقات و بازجویی نگه میدارند. هرچه این برادران داد و بیداد میکنند که مأموریت ما مهم بود، اقلاً بیایید بگویید با ما چه کار دارید و برای چه ما را به اینجا آوردهاید؟ خبری نمیشود. سرانجام برادران میگویند با دفتر حضرت امام تماس بگیرید. آنها ما را تأیید میکنند، ولی باز هم خبری نمیشود.
حوالی ساعت 4 بعدازظهر بدون هیچگونه سؤال و جواب و تحقیقاتی، نامبردگان را به همان منطقه دستگیریشان میبرند و رها میکنند. آنها بلافاصله با کمیته اداره دوم تماس میگیرند و اعتراض میکنند که به چه دلیل نیرو نمیفرستید؟ و توضیح میدهند که ما را بیجهت دستگیر کرده بودند، ولی باز هم همان جواب قبلی را میشنوند که منتظر باشید برایتان نیرو میفرستیم. حوالی ساعت هشت شب یک بنز با سرنشینانی که همگی لباسهای شیک و صورتهای تراشیده داشتهاند، به منطقه میروند و به اتفاق وارد منزل جواد قدیری میشوند و میگوی ند به چیزی دست نزنید تا اگر جواد برگشت بویی از قضیه نبرد. بعد هم منزل را به اتفاق ترک میکنند. (8 تیر 60). جواد قدیری با کمیته اداره دوم تلفنی تماس میگیرد و میخواهد با محمد رضوی صحبت کند که به دلیل عدم حضور او، پیغام میدهد به محمد بگویید من رفتم قم و او مواظب خودش باشد. چند تماس تلفنی دیگر هم با کمیته اداره دوم و جاهای دیگر میگیرد.
در تاریخ 60/4/12 منزل او توسط تیمی از طرف محمد رضوی تفتیش میشود.
هنگام تصدی آقای محمدکاظم پیرو رضوی در کمیته اداره دوم پروندههای تیمسار مقربی جاسوس شوروی از اداره دوم تحویل اعضای منافقین (اکبر طریقی و رضا منانی) میشود (قضیه برای سفارت روسیه بسیار حائز اهمیت بود و تلاش میکرد بفهمد جاسوسش در زمان شاه چگونه لو رفتهاند و در ازای دریافت پرونده مقربی، قول همکاری و ارائه تجهیزات و وسایل جاسوسی را به منافقین را میدهد). در آن زمان عدهای از منافقین در دادستانی زندان قصر مستقر بودند (نادر رفیعی نژاد). آقای هادوی دادستان کل انقلاب به سرهنگ حاتمی رئیس اداره دوم دستور داد بدون اطلاع و امضای او چیزی خارج نشود. حتی تأکید کرده بود که اگر حکمی با امضای من بود، زنگ بزنید و تأیید آن را از من بگیرید و اصلاً هیچکس مجاز نیست پروندهای را خارج کند.
سرهنگ حاتمی پسازاینکه متوجه میشود پروندهها خارج شدهاند، عصبانی میشود و دنباله قضیه را میگیرد، ولی به نتیجه روشنی نمیرسد. مدعی هستند که اگر ما به چنین پروندههایی نیاز داشتیم، در آن شرایط باید با اجازه و نظر آقای رضوی مسئول کمیته میبود، ولی ما بههیچعنوان در جریان خروج آن پروندهها نبودیم.
بازجویی از محسن سازگارا
پس از دستگیری اکبر طریقی، او اعتراف میکند که حکمش (از طرف منافقین مستقر در زندان قصر) برای اخذ پروندههای سرلشگر مقربی به نام آقای محمد رضوی بوده و ایشان از تحویل پروندهها مطلع بودهاند. آقای جمال میرشکرائی نیز معترف است که من خودم شاهد تحویل پرونده از طریق دو تن از اعضای شورای سرپرستی کمیته اداره دوم، آقایان محمد کاظم پیرو رضوی و علی اژئیان به اکبر طریقی بودهام، منتهی نمیدانم چه پروندههایی بوده است.
خود آقای رضوی نیز تلویحاً پذیرفت که به اکبر طریقی پرونده میداده است، منتهی ادعا میکند ممکن است پرونده پرسنلی سرلشگر مقربی را به اکبر طریقی داده باشم نه پروندهای عملیات مخرب را.
بسیار قابلتوجه است که در زمینه فعالیت ملعون کشمیری در کمیته اداره دوم، دو تن از برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به محمدکاظم پیرو رضوی اعتراض و کتباً منافق بودن او را گزارش کردند، ولی نامبرده نهتنها عملاً واکنشی نشان نداد بلکه موجبات رشد و نفوذ کشمیری به شورای امنیت کشور را نیز فراهم کرد و طبق اظهارات کتبی موجود نامبرده و خسرو تهرانی، در مراحل انتقال کشمیری از کمیته اداره دوم به دفتر مشاورت سیاسی اجتماعی وزیر مشاور در امور اجتماعی و سپس از آنجا به شورای امنیت، نامبرده (رضوی) مورد مشورت خسرو تهرانی قرار گرفت.
ورود مسعود کشمیری به نخستوزیری با اطلاع و تصمیم محسن سازگارا و خسرو تهرانی و اقدامات علیاکبر تهرانی و هماهنگی با محمدکاظم پیرو رضوی انجام شد. نامبرده ابتدا در دفتر سیستان و بلوچستان مشغول کار اطلاعاتی روی خانها و ضدانقلابیون سیستان و بلوچستان شد. فردی از دوستان آقای بهزاد نبوی به نام حسن سوزنی، به اصطلاح برای کارهای اطلاعاتی علیه ضد انقلاب از فرانسه به ایران آمد و با مراجعه به بهزاد نبوی و سپس از طریق کرمانشاهی و سازگارا به کشمیری وصل و مأموریتهای بسیار قابلبررسی و مشکوکی از طرف کشمیری به او محول شد. سپس کشمیری با تصمیم سازگارا در قسمت تشکیلات طرح و برنامهریزی شاخه معاونت سیاسی وزیر مشاور در امور اجتماعی به فعالیت پرداخت.
با شروع جنگ مسلحانه منافقین و تشکیل ستاد مبارزه با منافقین و ضدانقلاب و پیگیری اعلامیه ده مادهای دادستانی کل انقلاب که اعضای آن برادر حجازی از دادستانی کل انقلاب، برادر سیفاللهی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و محسن سازگارا از نخستوزیری بودند، با نظر و تصمیم محسن سازگارا، مسعود کشمیری دبیر جلسات ستاد مبارزه با ضدانقلاب شد و وظیفهاش شرکت در جلسات، ثبت صورتجلسات و پیگیری تصمیمات متخذه و نیز شرکت در جلسات تبلیغی ستاد مذکور بود. با مشورت و تصمیمگیری محسن سازگارا و خسرو تهرانی و به دستور او، کشمیری دبیر شورای امنیت شد. انتقال حسن کامران، ناصر زلفی و... به نخستوزیری نیز با مشورت و تصمیمگیری خسرو تهرانی و رضوی انجام شد. خسرو تهرانی در اظهارات کتبیاش تأکید کرده که من کشمیری را به شورای امنیت بردم و به عنوان دبیر شورای امنیت به وی حق امضاء دادم و در جای دیگر اضافه کرده که هنگام انتقال کشمیری به شورای امنیت از او شناختی نداشتم و با مشورت و نظر محمدکاظم پیرو رضوی این کار را انجام دادم.
اولاً رضوی نسبت به منافق بودن کشمیری در زمان انتقال او علم و آگاهی و ثانیاً خسرو تهرانی در سمت سرپرست رضوی هر هفته با او جلسه اطلاعاتی داشته است، پس طبیعتاً میبایست از طریق رضوی در جریان منافق بودن کشمیری قرار گرفته باشد. از آن گذشته وقتی پرونده استخدامی کشمیری نامبردگان از طریق دادستانی انقلاب اسلامی مرکز خواسته میشود، پس از چند بار مکاتبه و طفره رفتن از جواب صحیح، بالاخره جواب میدهند که کشمیری در کمیته اداره دوم و نخستوزیری پرونده استخدامی نداشته است.
آیا میشود از شخصی که مسئول اطلاعات و تحقیقات دولت است پذیرفت که از کشمیری حتی هنگام انتقالش به شورای امنیت کشور شناختی نداشته و در آن شرایط بسیار بحرانی ترور و انفجار و نفوذ منافقین (جنگ مسلحانه منافقین) نامبرده را بدون تحقیق در سریترین جلساتی که با امنیت کل کشور مرتبط بوده به کار گمارده و برای او پروندهای هم تشکیل نداده باشند؟
پس از مسئولیت یافتن کشمیری در شورای امنیت دو حادثه رخ میدهد:
صورتجلسه شورای امنیت در روزنامه کار چاپ میشود و شهید رجائی ضمن ابراز ناراحتی، دستور پیگیری و کشف قضیه را میدهد، اما خبری از نتیجه پیگیری قضیه نمیشود. تیمی از متخصصین و خبرههای نظامی و انتظامی و نهادهای انقلابی برای کشف محل فرستنده رادیویی منافقین تشکیل و کشمیری از طرف خسرو تهرانی مسئول تیم میشود. پس از تلاش زیاد مکان رادیو کشف میگردد (سردشت کردستان از رادیو دموکراتها) و هواپیمای شکاری برای بمباران آن مکان اعزام میشود، ولی به طرز مرموزی دچار سانحه هوایی میشود. سپس تیم دیگری برای یافتن علل سانحه هوایی تشکیل میشود و مجدداً ریاست تیم به کشمیری واگذار میگردد!
تحقیقات انجام شده حاکی است که برای فاجعه انفجار نخستوزیری از قبل مقدماتی به شرح ذیل چیده شده بود:
مکان و زمان تشکیل جلسات شورای امنیت تثبیت شد (هر هفته یکشنبهها ساعت دو بعدازظهر سالن 105).
مکان نشستن مقامات در جلسات شورای امنیت تثبیت شد (مسئول جلسات برگزاری شورای امنیت خسرو تهرانی و مسعود کشمیری بودهاند).
تردد عامل انفجار (مسعود کشمیری) به نخستوزیری بدون تفتیش انجام میشد.
با ورود تیم بمبیاب اداره دوم ارتش به نخستوزیری (به پیشنهاد آقای نظران دبیر شورای عالی دفاع پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی) و کنترل جلسات شورای امنیت قبل از تشکیل، به وسیله حسن کامران و خسرو تهرانی مخالفت شد و به جای پیشنهاد مذکور هم هیچ اقدام مناسبی انجام نشد.
*بعد از انفجار
تبلیغ و اعلام شهادت کشمیری قبل از مشخص شدن وضعیت شرکتکنندگان در جلسه، از بعدازظهر روز انفجار توسط محسن سازگارا و بهزاد باستانی، معاون و رئیس دفتر بهزاد نبوی، رضوی، علیاکبر تهرانی، بیژن تاجیک و ناصر زلفی شروع شد. این امر در حالی صورت گرفت که کوچکترین دلیل و نشانهای از مجروح یا کشته شدن کشمیری در دست نبود، بلکه برعکس، دلایل خارج شدن او از جلسه قبل از لحظه انفجار و زنده بودنش زیاد بود. شخصی سوگند خورده بود که کشمیری را هنگام خروج از جلسه دیده و عدهای از شرکتکنندگان در جلسه، خارج شدن او از اتاق جلسه را قبل از انفجار تأیید کردند و عدهای هم حضور او را در زمان انفجار در سالن جلسه منکر شدهاند.
تعداد جنازههای داخل سالن جلسه شورای امنیت و بیرون از جلسه کاملاً مشخص بوده است.
همزمان با انفجار نخستوزیری و در لحظاتی که ساختمان در آتش شعلهور بود، آقای بهزاد نبوی از نخستوزیری به مجلس رفت و نزد آقای هاشمی رفسنجانی ماند، درحالیکه افراد مجلس برای کمک و اطفای حریق به نخستوزیری رفته بودند و این موجب تعجب آقای هاشمی رفسنجانی شد.
دو تن از معاونین آقای بهزاد نبوی بلافاصله پس از خاموش شدن آتش برای ارائه گزارش به مجلس و به دفتر آقای هاشمی رفسنجانی رفتند(آقای هاشمی به آنها مشکوک بودند). آنها عبارت بودند از آقای محسن سازگارا معاونت سیاسی اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی و آقای سیفالله ابراهیمی مسئول دفتر سیستان و بلوچستان
نکته بسیار مهم
به فاصله فقط چند ساعت پس از خاموش شدن آتش در نخستوزیری، آقای به فاصله فقط چند ساعت پس از خاموش شدن آتش در نخستوزیری، آقای محسن سازگارا، معاون سیاسی اجتماعی آقای بهزاد نبوی به اتفاق آقای بهزاد باستانی، رئیس دفتر و معاونت سیاسی آقای بهزاد نبوی به روابط عمومی نخست وزیری رفت و برای اولین بار مساله شهادت کشمیری را مطرح کرد و جا انداخت، به این ترتیب که ابتدا محسن سازگارا به افراد حاضر در روابط عمومی گفت که آقایان رجائی و باهنر شهید شدهاند، کشمیری هم شهید شده طوری که کاملاً سوخته و چیزی از او باقی نمانده است! به دنبال صحبتهای او آقای بهزاد باستانی رئیس دفتر و معاون سیاسی آقای بهزاد نبوی هم کاملاً قضیه و مخصوصاً سوخته شدن کامل کشمیری را تأیید کرد.
در صبح روز تشییع جنازه شهدا (9 شهریور) برای هماهنگی و تشییع جنازه شهدای نخستوزیری تیمی زیر نظر آقای بهزاد نبوی تشکیل شد و با نظارت و دخالت مستقیم اعضای تیم اتفاقات زیر رخ داد:
در ساعت 7:30 رئیس روابط عمومی نخستوزیری ( آقای محمد دوائی) خبر صد در صد کذبی را در اختیار صدای جمهوری اسلامی ایران (آقای همتی) قرار داد مبنی بر اینکه در اخبار ساعت 8 صبح شهادت کشمیری کارمند نخستوزیری را اعلام کنند. آقای محمد دوائی رئیس روابط عمومی نخستوزیری در بازجویی اظهار داشت که خبر را از طریق دفتر سیاسی اجتماعی وزیر مشاور در امور اجرایی دریافت کرده است. (دادن خبر شهادت کشمیری به رادیو برای پخش، بدون کوچکترین دلیل و یا حتی تحقیق انجام شد.)
کیفر خواست علی اکبر تهرانی
آقایان علیاکبر تهرانی، محسن سازگارا، نادر قوچکانلو، سیفالله ابراهیمی بدون هیچگونه دلیلی از مجروح شدن کشمیری (چه رسد به کشته شدنش)، از خاکسترهای محل انفجار یک جنازه ساختگی برای کشمیری تهیه کردند و همراه اجساد مطهر شهید رجائی و شهید باهنر به بهشتزهرا انتقال دادند. بیشترین سهم را در این قضیه، علیاکبر تهرانی و محسن سازگارا عهدهدار بودند.
به کمک علیاکبر تهرانی و عبدالحسین جلالی نماینده مجلس شورای اسلامی و دوست صمیمی علیاکبر تهرانی، اسم کشمیری به عنوان شهید سوم از تریبون جلوی مجلس برای مردم شرکتکننده در مراسم تشییع جنازه پخش شد.
هماهنگیهای لازم برای دفن جنازه ساختگی به طور غیرقانونی انجام شد (برای کشمیری نظریه پزشک قانونی و جواز دفن صادر نشد و مراحل اداری و کارهای دفتری هم در بهشتزهرا برای کشمیری انجام نشد، درحالیکه طبق اسناد موجود، کلیه این تشریفات و هماهنگیهای لازم برای دفن جنازههای رئیسجمهور و نخستوزیر توسط مهندس صنیع پور قائممقام آقای بهزاد نبوی، محسن سازگارا (معاون آقای نبوی) و علیاکبر تهرانی کارمند زیردست آقای نبوی انجام شدند و در آن روز مرتباً از بهشتزهرا برای کسب تکلیف با آقای بهزاد نبوی در تماس بودند. جنازه شهید باهنر و جنازه ساختگی کشمیری را در یکی از شبستانها تا عصر و خلوت شدن بهشتزهرا نگهداری و سپس هر دو را در کنار قبر شهید رجائی دفن کردند. پس از مراسم تدفین، تیمی به دعوت و سرپرستی آقای بهزاد نبوی برای بررسی انفجار نخستوزیری از دو طیف مجزا تشکیل شد:
افراد زیردست آقای نبوی که همگی همکاران و دوستان صمیمی کشمیری بودند (خسرو تهرانی، محمد رضوی، علیاکبر تهرانی، بیژن تاجیک و سعید حجاریان).
2- سرهنگ حجازی رئیس شهربانی، برادر مصطفی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تهران و چند نفر از اداره آگاهی که گروه دوم عملاً نقشی نداشتند و کلیه کارهای مربوط به کشمیری و خانوادهاش را گروه اول انجام دادند که مختصراً به شرح زیر است:
شرکت دادن خانواده کشمیری در مراسم ختم مدرسه عالی شهید مطهری و دانشگاه تهران به عنوان خانواده شهید.
بهزاد نبوی
معرفی زنی از خانواده کشمیری به جای همسر فراری مسعود کشمیری در مجلس ختم به عنوان همسر شهید به همسران شهدا رجائی و باهنر و تلاش در عدم افشای فرار همسر کشمیری.
تفتیش منزل کشمیری بدون مجوز دادستانی و خارج کردن اسناد و مدارک بسیار مهمی که نشانه ارتباط تشکیلاتی او (کشمیری) با منافقین و همکاری نامبرده با کمیته اداره دوم بوده است و انتقال اسناد و مدارک به کمیته اداره دوم و دخل و تصرف در آنها و عدم ارائه به بازپرس ویژه رسیدگی به انفجار نخستوزیری تا هنگام درخواست او که باز هم مقداری از اسناد را تحت عنوان تعلق داشتن به اداره دوم، به بازپرس ویژه تحویل ندادند.
در مورد اینکه چه کسی دستور تفتیش منزل کشمیری را داده بود، شدیداً دچار تناقضگویی شدند. بازرسی از منزل کشمیری بدون دلیل و انگیزه منطقی انجام شده بود. اولاً با توجه به اینکه وی را شهید قلمداد کرده بودند، تفتیش منزل شهید بدون مجوز از دادستانی چه مفهومی میتوانست داشته باشد؟ ثانیاً اگر اهمیت مدارک مطرح بوده، تفتیش کنندگان یا از وجود چنان مدارکی در منزل کشمیری مطلع بودهاند و یا از کشف مسئله دیگری نگران بودهاند.
مسعود کشمیری
بهزاد نبوی شدیداً با او و تصمیماتش مخالفت و سعی میکند اطلاعات را به بازپرس ویژه ارائه نکند. بازپرس ویژه هم پس از تحقیقات اولیه دستور انحلال تیم قبلی و بازداشت تعدادی از اعضای آن را میدهد و در ضمن، آنها را ممنوعالملاقات هم میکند. یک روز پس از بازداشت متهمین فوقالذکر، آقای خسرو تهرانی بدون هماهنگی و کسب اجازه از بازپرس و بدون داشتن مسئولیتی در این زمینه، به زندان رفت و با متهمین علیاکبر تهرانی، نادر قوچکانلو و سیفالله ابراهیمی ملاقات و ضمن دلجویی و تقویت روحیه نامبردگان تأکید کرد که افراد شناخته شده و شما تا یکی دو روز دیگر آزاد خواهید شد و طبق اعترافات صریح علیاکبر تهرانی به نامبرده تأکید میکنند که تو نباید ببُری(نوار بازجویی علیاکبر تهرانی).
7- پس از شروع تحقیقات، اعضای تیم قبلی به طرق مختلف سعی دارند در تیم بررسی ویژه نفوذ و آخرین اطلاعات مطرح شده متهمین در پروندهها را کسب کنند و با توسل به مقامات و با تهیه طومارهای بسیار زیاد مبنی بر حزباللهی بودن متهمین و راه انداختن گروههای فشار و نامساعد کردن جو، باعث کندی کار تحقیقات شدند و در بعضی از موارد نیز به طور زیرکانه دخالت و پیچیدگی بررسی مسئله انفجار را بسیار زیادتر کردند.
8- اعضای تیم مذکور با بازپرس ویژه برخورد کاملاً منافقانهای داشتند و مطالبی را در اختیار او گذاشتند که قبلاً بازپرس از طرق دیگری کسب کرده بود و در پاسخ به سؤالات او، در تحقیقات از ارائه جوابهای صحیح طفره رفتند و پاسخهای چندپهلو و قابل توجیه بعدی دادند.
مشخصات عدهای از متهمین و موارد اتهامی آنان
* مسعود کشمیری
فارغالتحصیل دانشکده علوم تهران، عضو کمیته اداره دوم، جانشین دبیر شورای امنیت، قبل از انقلاب با منافقین فعالانه همکاری میکرد در بدو پیروزی انقلاب در ستاد مرکزی منافقین فعال بود. برخی از اتهامات او عبارتاند از:
اسناد و مدارک به کلی سری ارتش را در اختیار سازمان منافقین قرار داد و منزل شخصی خود در مهرشهر کرج را تبدیل به بزرگترین انبار سلاح و مهمات منافقین کرد.
مدارک اطلاعاتی، سلاحها، دستگاههای رمزکننده تلفن متعلق به ارتش را برای استفاده تشکیلاتی از کمیته اداره دوم به منزل برد.
منزل مسکونی خود در تهران را به پایگاه فعالیت منافقین تبدیل کرد.
عناصر فعال منافقین را در منزل خود تحت پوشش مستأجر جای داد.
یکی از عناصر اصلی کودتای نافرجام نوژه را فراری داد.
در شورای امنیت کشور نفوذ کرد و اطلاعات امنیتی را در اختیار سازمان قرار داد.
در بررسی طرح جوش (کشتار 17 شهریور) و تصفیه ارتش و ابقای عناصر بیصلاحیت و ستاد خنثیسازی کودتا دخالت مستقیم و مؤثر داشت.
عامل اصلی انفجار جلسه شورای امنیت کشور و به شهادت رساندن رئیسجمهور شهید رجائی و نخستوزیر شهید باهنر و رئیس شهربانی شهید وحید دستجردی بود.
* علیاکبر تهرانی
فارغالتحصیل دانشکده علوم تهران، قبل از انقلاب از هواداران و مرتبطین با سازمان منافقین بود، عضو کمیته اداره دوم، از مسئولین دفتر سیستان و بلوچستان در نخستوزیری و صمیمیترین دوست و همدانشکدهای مسعود کشمیری منافق، برخی از اتهامات او عبارتاند از: مطلع بودن از منافق بودن کشمیری و انتقال وی به کمیته اداره دوم
عامل نفوذ مسعود کشمیری به نخستوزیری
عامل معرفی حمید صادقی منافق به صنایع ملی برای اشتغال به کار (فعلاً در صنایع سنگین مشغول است)
انجام تبلیغات وسیع در مورد شهید شدن کشمیری
اطلاع از فعالیت منافقین (مسعود کشمیری و جواد قدیری) در ستاد خنثیسازی کودتا و جاهای حساس دیگر
برخوردهای پیچیده و کتمان حقایق در بازجوییها
عامل اصلی جسدسازی برای کشمیری (عامل انفجار) و شرکت در هماهنگیهای تدفین جنازه ساختگی کشمیری
عامل اصلی اعلام نام کشمیری منافق به عنوان شهید از تریبون جلوی مجلس در روز تشییع جنازه شهدای نخستوزیری
داشتن ارتباط تشکیلاتی با گروهک تروریستی منافقین و علم به جنایت انفجار نخستوزیری قبل از وقوع.
قسمتی از اعترافات علیاکبر تهرانی:
«من قبل از انقلاب از طریق محمد دزیانی که توسط ساواک کشته شد با منافقین در تماس بودم و او مرتباً مرا تشویق به مطالعه کتب و جزوات منافقین میکرد. از طرفی من اصغر دارائی، قاسم توکلی، محمدرضا حسنی، حبیبالله سرابی را تحت آموزش داشتم. با توجه به متلاشی شدن جناح مذهبی سازمان توسط جناح مارکسیستها در سال 54 و با توجه به اینکه دزیانی هم دستگیر شد و با مقاومت اسم مرا نگفت، دیگر با آنها تماسی نداشتم.
پس از پیروزی انقلاب با توجه به تمایل من نسبت به آنها و شناختی که آنها قبل از انقلاب از من داشتند، درصدد تماس با من بودند. در این بین جواد قدیری سعی کرد مرا مستقیماً با منافقین مرتبط سازد (که عملی نشد). بعداً سازمان از طریق فردی به نام حسین نظامیان با من تماس تشکیلاتی برقرار کرد. مسئولم به من گفت کشمیری برای مأموریت باید به نخستوزیری برود و تو باید این موقعیت را فراهم کنی. من هم این کار را انجام دادم.
بقیه کارها یعنی انتصاب کشمیری به عنوان دبیر شورا به عهده خسرو تهرانی گذاشته شد، البته رابط من اسم خسرو تهرانی را نگفت، ولی گفت که بقیه کار به عهده فرد دیگری است تا کشمیری در شورا نفوذ کند و جنایت را انجام دهد. این مسئله کاملاً روشن است که در کاری با این اهمیت هیچوقت یک فرد را از همه جریان مطلع نمیسازند. مأموریت بعدی من این بود که بعد از جریان انفجار مسئله جسدسازی و اعلام کشته شدن کشمیری انجام شود که انجام دادم.
در مورد آمدن کشمیری به اداره دوم با توجه به اینکه من از منافق بودن کشمیری اطلاع داشتم و از طرفی با توجه به گذشتهای که داشتم، یعنی ارتباط با سازمان، این مسئله کاملاً قابلقبول است که سعی کردم فردی مثل کشمیری را به اداره دوم بیاورم هرچند که ندانم آخر کار به کجا خواهد کشید. جنبشی بودن کشمیری را با رضوی در میان گذاشتم و قرار شد او را به نیروی هوایی بفرستد، بنابراین صراحتاً میگویم که این من بودم که کشمیری را با علم به منافق بودنش به اداره دوم آوردم و از او حمایت کردم، یعنی سعی کردم او را آدم کاری، مهم و قابلقبولی جلوه بدهم.
در اینجا نقش رضوی و افراد شورای اداره دوم مطرح است که چگونه با اطلاع از جنبشی و منافق بودن کشمیری از طریق من و با توجه به اینکه ظاهراً داعیه مخالفت با منافقین را داشتند، او را منصوب کردند. نحوه بمبگذاری بدین ترتیب بود که کشمیری با صحنهسازی سعی میکرد خود را حزباللهی جلوه دهد و اعتماد افراد و مقامات را جلب کند. او با رفتوآمد زیاد به جلسه سعی میکرد خود را برای چنین روز و لحظهای آماده کند. آنقدر نقش خود را دقیق ایفا کرد که توانست از طرفی در مدت کمی اعتماد مقامات بالا از جمله مرحوم رجائی و باهنر را جلب کند. او با پذیرایی با چای و غیره که در جلسه به عمل میآورد، جابهجایی خود را کاملاً طبیعی جلوه میداد، طوری که اگر مدتی از جلسه غایب میشد، کاملاً طبیعی به نظر میرسید. به علاوه او جزو معدود افرادی بود که هنگام آمدن به نخستوزیری بازرسی نمیشد و بدین ترتیب بود که بمب را به جلسه آورد و جنایت را انجام داد و فرار کرد.
مابقی قضیه یعنی مهمتر از همه را که همان جسدسازی بود، من انجام دادم برای مردم اعلام کردم. این نکته قابلتوجه است که فردی مثل من یا کشمیری میتوانند برای یک سازمان آنقدر قابل اهمیت و توجه باشند که مثلاً در مجامع معمولی که امکان شناخته شدن فرد به عنوان یک وابسته یا هوادار و یا عضو و غیره مطرح است، مطرح نشوند و به اصطلاح در پوشش و استتار باشند.
وی در قسمت دیگری از اعترافات خود اضافه میکند:
نظامیان در حین صحبتهایش مطرح کرد که آمدن کشمیری با دستور بالا و طرحی است که سازمان دارد، منتهی آن موقع نگفت طرح چیست، بلکه یک ماه قبل از جنایت بود که گفت طرح، انفجار در دفتر تشکیل جلسه شورای امنیت است.
* محمد کاظم پیرو رضوی
فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف، قبل از انقلاب مدتی فعال در انجمن حجتیه و سپس هوادار سازمان منافقین بود. بعد از انقلاب سرپرست شورای کمیته اداره دوم شد و فعلاً شاغل در مخابرات است. او به موارد زیادی متهم است که بخشی از آنها عبارتاند از: معرفی حبیب داداشی و مسعود کشمیری برای دسترسی به اسناد فوق سری به دفتر نخستوزیری (دولت موقت)، درحالیکه شخص اول سابقه همکاری با ساواک را داشت و دومی عضو سازمان منافقین بود. تأیید و معرفی سه نفر ضداطلاعاتی و مهرههای رژیم منحوس پهلوی به اسامی ناصر زلفی، رمضان جهانی، داود افتخارپور به کشمیری که به ترتیب عضو شعبه رابطین ضداطلاعات، مسئول بایگانی سری ضداطلاعات و سومی علاوه بر عضویت در ساواک، محافظ پسر شاه معدوم در تمرینات پروازی نیز بوده است برای بررسی اسناد تا رده به کلی سری.
اطلاع از اسناد و عوامل طرح جوش و آگاهی [از] تصمیم دادگاه انقلاب اسلامی ارتش مبنی بر اخراج عوامل طرح و لوث کردن پیگیری قضیه و به کار گماردن مجدد آنان و انتخاب ایادی از همان ضداطلاعاتیهای سابق برای کمک به کشمیری.
اطلاع از وضعیت جواد قدیری منافق و به کارگماردن نامبرده در پستهای بسیار حساسی چون مسئولیت اطلاعات کمیته اداره دوم و ستاد خنثیسازی کودتا به رغم هشدار سرپرست اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و دیگران. اطلاع از منافق بودن مسعود کشمیری و اخذ حکم دستیابی به اسناد به کلی سری برای نامبرده. در اختیار گذاشتن کل ساختمان ضداطلاعات مرکزی نیروی هوایی و قسمت مستشاری آمریکایی به طور مطلق به منافقین و مهرههای اطلاعاتی رژیم سابق قبل از دستیابی نیروهای حزباللهی به آنها. تأیید صلاحیت مسعود کشمیری برای احراز پست دبیری شورای امنیت با علم به منافق بودن او (صص 75 و 76). قرار دادن دستگاه رمزکننده تلفن متعلق به کمیته اداره دوم برای استفاده تشکیلاتی به مسعود کشمیری (صص 216 و 217). انتقال اسناد و مدارک کشف شده از منزل مسعود کشمیری به کمیته اداره دوم و دخل و تصرف در آن بدون اجازه دادستانی (صص 233 و 212 و 213 و 215 و 218) فراری دادن جواد قدیری یکی از عاملین جنایت حزب جمهوری اسلامی، کتمان کلیه اطلاعات جواد قدیری و....
کامبیز قنبری (اسم مستعار: خسرو تهرانی)
فارغالتحصیل دانشکده کشاورزی کرج، قبل از انقلاب با عناصر بسیار مهم سازمان منافقین مرتبط بود (ص 304)، پس از انقلاب عضو کمیته مرکزی و سپس سرپرست دفتر اطلاعات و تحقیقات نخستوزیری بود. اتهامات وی عبارتاند از:
انتقال نوارهای پیاده شده سری جلسات شورای امنیت از طریق نادر قوچکانلو (یکی از معاونین آقای بهزاد نبوی) توسط رابط به یکی از اعضای سازمان منافقین به نام محسن جوان و از طریق نامبرده به سازمان منافقین (صص 305 – 306).
تأیید صلاحیت ناصر زلفی از عناصر فعال ضداطلاعات سابق و به کار گماردن نامبرده در دفتر اطلاعات و تحقیقات و شورای امنیت درحالیکه نامبرده قبلاً توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از ستاد خنثیسازی کودتا تصفیه شده بود (ص 88).
انتقال نوارهای سری شورای امنیت به ناصر زلفی (ضداطلاعاتی) برای پیاده کردن در منزل (ص 309).
انتقال کشمیری عضو منافقین به دفتر مشاورت سیاسی اجتماعی وزیر مشاور (ص 82) و دفتر اطلاعات و تحقیقات (ص 77) و نصب نامبرده به عنوان دبیر شورای امنیت (ص 77 و 96- 97).
خسرو تهرانی
محرز است که علیاکبر تهرانی و محمدکاظم پیرو رضوی از منافق بودن کشمیری مطلع بودهاند. (ص 94) و هنگام انتقال کشمیری به نخستوزیری و نهایتاً شورای امنیت، رضوی مورد مشورت خسرو تهرانی قرار گرفته بود (صص 75-76). از این گذشته برادری از انجمن اسلامی دانشکده علوم تهران نیز چند بار ضمن تماس با نخستوزیری مسئله منافق بودن کشمیری را گوشزد کرد که هر بار با توهین روبهرو شد، پس خسرو تهرانی طبیعتاً باید در جریان منافق بودن کشمیری قرار گرفته باشد. چگونه میتوان باور کرد که با آن همه کانالهای تحقیقی (1- اسماعیل داودی 2- محمدکاظم پیرو رضوی 3- علیاکبر تهرانی 4- برادران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی 5- دانشکده علوم تهران 6- خانوادهی کشمیری که همگی بهنوعی ارتباط کشمیری را با منافقین میدانستند)، او را بدون اطلاع و تحقیق و شناخت در چنان پست حساسی - گذاشته و مسئول تحقیقات و اطلاعات دولت کرده باشند؟
مشارکت در صدور دستور تفتیش منزل کشمیری و خارج کردن اسناد و مدارک بسیار مهم بدون اجازه دادستانی در زمانی که کشمیری هنوز به عنوان شهید مطرح بود (ص 221). ملاقات با متهمین زندانی ممنوعالملاقات مرتبط با انفجار نخستوزیری بلافاصله یک روز بعد از بازداشت آنها بدون کسب اجازه از بازپرس و داشتن مسئولیتی و تأکید به زندانی (علیاکبر تهرانی) مبنی بر اینکه تو نباید ببری... و تقویت روحیه (نادر قوچکانلو سیفالله ابراهیمی و...) با اظهار اینکه عوامل اصلی شناخته شدهاند و شما یکی دو روز دیگر آزاد خواهید شد (صص 234-236) مخالفت با اعزام تیم بمب یاب ارتش برای کنترل جلسات شورای امنیت که پیشنهاد شورای عالی دفاع بود. نامبرده به عنوان مسئول رده بالای کمیته اداره دوم باید جوابگوی عضویت و فعالیت منافقینی چون جواد قدیری، جمال میرشکرانی، مسعود کشمیری و... در کمیته اداره دوم که هر ماهه از نخستوزیری حقوق دریافت میکردند، باشد و مشخص کند که ضابطه پذیرش افرادی چون جواد قدیری که کادر منافقین بوده و به اسناد به کلی سری دسترسی داشته، چه بوده است؟
با توجه به اعترافات صریح علیاکبر تهرانی، در اولین جلسه بررسی انفجار نخستوزیری که خسرو تهرانی هم حضور داشت، علیاکبر تهرانی پرده از منافق بودن و اسم رمز کشمیری (مجیب و حنیف) و ارتباطش با طریق الاسلام منافق معدوم برداشت و آقایان بهزاد نبوی و خسرو تهرانی، نامبرده را از جلسه اخراج کردند و به او دستور دادند که بیرون برود و این مطالب را کتباً بنویسد، ولی علیاکبر تهرانی هیچ اشارهای به موارد فوق نمیکند. اولاً آقایان از جمله خسرو تهرانی هیچ اعترافی به این قضیه نکردهاند و ثانیاً در تمام مراحل بازجوییهای انجام شده از آقای خسرو تهرانی، ایشان مطالب بالا را کتمان کرده است.
اطلاع از متن گزارشات مأمور اطلاعات نیروی هوایی اعزام به خارج، در مورد کانال خروج منافقین از مرز و خروج ارز از ایران، دستگاه کشف مواد منفجره و... و عدم اقدام لازم (صص 317-312).
فراری دادن جواد قدیری و کتمان و عدم ارائه اطلاعات جواد قدیری به مقامات و ارگانهای ذیربط برای دستگیری او.
* حبیبالله داداشی
فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف، قبل از انقلاب عضو گروه مهدیون بود، پس از دستگیری توسط ساواک درحالیکه مجازاتش در حد اعدام بود با همکاری با ساواک و لو دادن افراد، در مدت بسیار کوتاهی آزاد شد. بعد از انقلاب عضو شورای کمیته اداره دوم، مأمور رسیدگی به اسناد به کلی سری نیروی زمینی و فعال در وزارت کشور، کمیته مرکزی، سپاه، اداره دوم و شهربانی، مسئول گزینش وزارت صنایع سنگین، شاغل در وزارت صنایع ملی، بعضی از اتهامات وی به شرح ذیل است:
در زمانی که عضو شورای کمیته اداره دوم بود، تعیین و تأیید صلاحیت عدهای از منافقین و عناصر اطلاعاتی رژیم سابق برای دسترسی به اسناد فوق سری. اطلاع از منافق بودن کشمیری و جواد قدیری و به کار گماردن آنها در پستهای حساس.
دخالت موثر در انتقال مسعود کشمیری از کمیته اداره دوم به نخستوزیری عامل انتقال دهنده ناصرزلفی (ضداطلاعاتی) به وزارت کشور (ص 85)
معرف تعدادی از هواداران منافقین به کمیته مرکزی و دفتر اطلاعات و تحقیقات دادستانی ارتش (تصفیه شدهاند)
توضیح اینکه نامبرده یکی از مسئولین تعیین صلاحیت و مصاحبه ایدئولوژیکی کمیته اداره دوم بوده است. داشتن ارتباط با کشمیری (ص 85 و ضمیمه 85)
* محمد محسن سازگارا
دیپلمه، قبل از انقلاب از طرفداران و عضو مرکزیت نهضت آزادی بعد از انقلاب عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران مسئول گزینش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مشاور سیاسی اجتماعی آقای بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی، مسئول توزیع عادلانه خودرو، معاون وزیر صنایع سنگین، مدتی در تلویزیون فعالیت داشت. برخی از اتهامات وی:
اشاعه خبر کذب شهادت کشمیری
ارسال خبر شهادت کشمیری به صدای جمهوری اسلامی ایران برای پخش ساعت 8 صبح روز نهم شهریور ماه سال 60 (ص187)
نفوذ دادن کشمیری به نخستوزیری
نفوذ دادن کشمیری به ستاد مبارزه با ضد انقلاب
نفوذ دادن کشمیری به شورای امنیت
جسدسازی برای عامل اصلی انفجار نخستوزیری و هماهنگی در تدفین جنازه ساختگی (صص 173 و 98 و 172)
* علی (نادر) قوچکانلو:
فارغ التحصیل خارج از کشور بعد از انقلاب مدیرکل دفتر احزاب و گروهها در نخستوزیری، مسئول اداره گزینش وزارت صنایع سنگین
بعضی از مواد اتهامی وی به قرار ذیل است:
شرکت در جسدسازی و هماهنگی در تدفین جنازه ساختگی کشمیری در بهشتزهرا ، بردن نوارها و صورتجلسات سری شورای امنیت به منزل و سپس انتقال به یکی از اعضا مؤثر منافقین با نام محسن جوان شجاع (اکنون در بازداشت است). این جریان تا زمان دستگیری جوان شجاع (7 اردیبهشت در تظاهرات علیه جمهوری اسلامی) ادامه داشت.(صص 305و 306،311و31)
* حسن کامران
متولد 1333: لیسانس جغرافیای اقتصادی از دانشگاه تبریز، قبل از انقلاب از فعالترین دانشجویان دانشگاه تبریز بود و همه اعتصابات مذهبی را هدایت میکرد پس از انقلاب اسلامی در پادگان زرهی شیراز و در ارتش و کمیته اداره دوم و نخستوزیری(سرپرستی حراست کل کشور) فعالیت داشت. فعلا مسئول حفاظت اطلاعات نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران است.
قسمتی از موارد اتهام نامبرده به شرح ذیل است:
داشتن ارتباط با منافقین در پادگان زرهی شیراز و معرفی افرادی که ستاد منافقین شیراز برای فعالیت (صص318و233)
داشتن ارتباط با کشمیری و پیاده کردن نوارهای او (ضمیمه ص 85)
ممانعت از اعزام تیم بمبیاب و کنترل جلسات شورای امنیت
دخالت مستقیم در امر حفاظت فیزیکی نخستوزیری با انتخاب سرگرد پرویزنژاد به رغم مخالفت رئیس پلیس تهران (ص 116 و 121)
صدور بخشنامهای مبنی بر عدم تفتیش عدهای از مقامات و معاونین آنها هنگام تردد به نخستوزیری (ص 329)
دستور جمعاوری مامورین انتظامی و برادران پاسدار اطراف نخستوزیری یک روز قبل از انفجار بمب در خیابان پاستور (صص 120و 121)
بنا به اظهار یکی از اعضای منافقین (نفوذی) در کمیته انقلاب اسلامی تبریز هنگامی که به مسئولش اظهار داشته که اگر بخواهد من میتوانم به وسیله حسن کامران به نخستوزیری بروم و برای سازمان کار مهمی انجام دهم مسئولش در جواب میگوید: خیر شاید حسن کامران از خودمان باشد (ص323)
نکاتی چند در حاشیه انفجار نخستوزیری
در مورد تشییع جنازه و ساختن جنازه قلابی برای ملعون کشمیری و ادعای متهمین که از اقای حجتالاسلام بیات کسب تکلیف کرده بودند. ایشان قضیه را شدیدا تکذیب کردند.
در روز نهم شهریور گرداننده کل قضایای تشییع جنازه شهدای انفجار نخستوزیری آقای بهزاد نبوی بود.
به دستور آقای بهزاد نبوی آقای چهپور مسئول تشییع و دفن جنازه شهید رجایی بود.
آقای صنیعپور به دستور آقای بهزاد نبوی در بهشتزهرا مسئول تشییع جنازه بود و به همراه شهردار وقت آقای نیکروش که از صبح در بهشتزهرا مستقر بود کارها را انجام میداد و مرتبا تمام مسائل را با آقای بهزاد نبوی تلفنی هماهنگ میکرد.
آقای محمدمحسن سازگارا پس از خاموش شدن آتش به دستور آقای بهزاد نبوی برای تهیه گزارش به پزشک قانونی و سپس برای ارائه گزارش نزد آقای بهزاد نبوی در مجلس یافت.
برای بررسی محل انفجار و تشخیص نوع بمب به دعوت آقای بهزاد نبوی افرادی از مراکز مختلف اعزام شدند.
بلافاصله پس از تشییع جنازه شهدای انفجار نخستوزیری تیمی برای کشف قضایا تحت سرپرستی آقای بهزاد نبوی تشکیل شد که نبض کار به دست دوستان و همکاران سابق مسعود کشمیری بود.
نظیر تفتیش منزل جواد قدیری در مورد منزل مسعود کشمیری نیز عمل شد و دستور دهنده اصلی هم آقای بهزاد نبوی بود. در صورتجلسه مخدوشی که تهیه شد سلاحها و اسناد و مدارک تشکیلاتی مکشوفه از خانه کشمیری درج نگردید.
پس از فرار بنیصدر ملعون در فاصلهای که مردم آماده میشدند که در انتخابات مجددی رئیسجمهور جدید را انتخاب نمایند، یکی از معاونتهای آقای بهزاد نبوی (معاونت تحقیقات اجتماعی) با کمک عدهای در سطح تهران اقدام به آمارگیری سریع و سنجش افکار عمومی کرد و نتیجه وترتیب آراء به دست آمده برای رئیسجمهور مورد نظر مردم به شرح ذیل بود:
آقای محمدعلی رجایی بیشترین آراء
کسی که در خط امام باشد
آقای بهزاد نبوی که طبیعتا در آن زمان آراء بند 2 را نیز کسب میکرد.
4.5و6 و... آقایان هاشمی رفسنجانی، خامنهای، فارسی و...
جواد قدیری و مسعود کشمیری تا موقع فرار خود از نخستوزیری حقوق دریافت میکردند و حقوق جواد قدیری به نام مدرسی پرداخت میشد.
در روزهای به اصلاح عزاداری برای کشمیری، بین بستگان بسیار نزدیک او مظرح شد که آقای بیژن تاجیک نیز از آنها یعنی از منافقین است.
در پایان با توجه به مفتوح بودن پرونده و ادامهی تحقیقات در این زمینه، گزارش فوق بدون اظهار نظر قطعی از سوی این دادستانی تقدیم میگردد.
دادستان انقلاب اسلامی تهران
انتهای پیام/