سریال دختران آفتاب قسمت آخر و داستان تمام قسمت های سریال دختران آفتاب

منبع خبر / تاپ ناز / گوناگون / 24-12-1396

داستان قسمت آخر سریال دختران آفتاب و تمام قسمت های دختران آفتاب گونش در 35 سالگیشه . اهل ازمیر با سه تا بچه و معلم ادبیات . دو تا دختر دوقلو به نام های نازلی و سلین داره که شخصیت های بسیار متفاوت و متضادی با هم دارن و یک دختر دیگر به اسم پری که … نوشته سریال دختران آفتاب قسمت آخر و داستان تمام قسمت های سریال دختران آفتاب اولین بار در...

داستان قسمت آخر سریال دختران آفتاب و تمام قسمت های دختران آفتاب

گونش در ۳۵ سالگیشه . اهل ازمیر با سه تا بچه و معلم ادبیات . دو تا دختر دوقلو به نام های نازلی و سلین داره که شخصیت های بسیار متفاوت و متضادی با هم دارن و یک دختر دیگر به اسم پری که دو سال از اونا کوچیکتره . گونش در کنار دختراش زندگی آروم و خوشی رو میگذرونن . در همین حال مرد تاجر استانبولی به نام هالوک مرت اوغلو وارد زندگی گونش میشه . هالوک و گونش عاشق همدیگه میشن . بعد از پیشنهاد ازدواج هالوک به گونش ، دخترش نازلی با این ازدواج مخالفت میکنه . در حالیکه سلین این ازدواج رو یک فرصت خوب برای خودشون میدونه . پری هم در کنار مادرش قرار میگیره . هالوک علی رغم مخالفت های نازلی دستبردار گونش نیست . گونش و دختراش مثل یک بمب وسط زندگی هالوک میفتن . زندگی خانواده مرت اوغلو اصلا اونطوری که از بیرون به نظر میرسه نیست . با اومدن دخترای گونش تمام معادلات به هم میریزه و اسرار برملا خواهند شد …

خلاصه قسمت 1 سریال دختران آفتاب :

یه شب که گونش و هالوک باهم قرار میذارن نازلی که مشکوک شده بود گونشو تعقیب میکنه و دقیقا زمانی که هالوک قصد خواستگاری از گونشو داشته سر میرسه و خیلی بد با هالوک رفتار میکنه گونش هالوکو به خونشون میاره و به دخترا معرفیش میکنه سلین که خیلی از این موضوع خوشحال بوده رفتار گرم و خوبی با هالوک از خودش نشون میده پری هم کاملا نرمال رفتار میکنه و از هالوک درباره خانوادش میپرسه و هالوک به گونش و دختراش پیشنهاد میده آخر هفتشونو در استانبول در خونه خودش بگذرونن تا با خانوادش آشنا بشن نازلی به شدت با این موضوع مخالفت میکنه و سلین دقیقا برعکس اون گونشم که از پیشنهاد هالوک شوکه میشه فرصت برای فکر کردن میخواد…گونش و دخترا تصمیم به رفتن میگیرن اما نازلی قبول نمیکنه و خونه میمونه ،وقتی که دخترا و گونش به استانبول میرسن هالوک خبردار میشه که اون شب تولد خواهرش رعناست و اونا توی خونه جشن دارن . گونش از هالوک میخواد که اون شب رو تو هتل بمونن اما هالوک قبول نمیکنه و گونشو به جشنشون دعوت میکنه . توی همین موقعیت نازلی بخاطر تحریکای سلین برای ازدواج مادرش و فکرایی که گونش اونجا ازدواج کنه تصمیم میگیره به استانبول بره تا مانع ازدواج گونش بشه .