ماجرای”فاجعه فیضه”قم +دستگیری امام خمینی


ماجرای”فاجعه فیضه”قم +دستگیری امام خمینی

ماجرای”فاجعه فیضه”قم +دستگیری امام خمینی امام در روز عاشورا سال 1342 که مصادف با 13 خرداد همان سال بود سخنرانی تاریخی و مهمی را در مدرسه فیضیه در جمع ده‌ها هزار نفر از مردم ایراد فرمودند و ضمن صحبت از ماجرای جنایت بار فیضیه توسط شاه وقتی می‌خواستند از سرهنگ مولوی...

ماجرای”فاجعه فیضه”قم +دستگیری امام خمینی

ماجرای”فاجعه فیضه”قم +دستگیری امام خمینی

امام در روز عاشورا سال ۱۳۴۲ که مصادف با ۱۳ خرداد همان سال بود سخنرانی تاریخی و مهمی را در مدرسه فیضیه در جمع ده‌ها هزار نفر از مردم ایراد فرمودند و ضمن صحبت از ماجرای جنایت بار فیضیه توسط شاه وقتی می‌خواستند از سرهنگ مولوی نام ببرند فرمودند: «الان مردک که حالا اسم او را نمی‌برم آنگاه که دستور دادم گوش او را ببرند نام او را می‌برم.» دو روز بعد یعنی

۱۵ خرداد ۱۳۴۲ امام را دستگیر و در پادگان عشرت‌آباد تهران زندانی کردند

آزادی:۱۵فروردین۱۳۴۳

مرحوم حاج‌آقا مصطفی از امام نقل می‌کردند که در همان ساعات اولیه که امام را به زندان منتقل کرده بودند سرهنگ مولوی وارد شد و با همان ژست قلدر مآبانه خود با لحن مسخره‌آمیزی به امام گفت: آقا تازگی دستور نداده‌اید گوش کسی را ببرند؟ او با این سخن خود خواست روحیه امام را تضعیف کند ولی امام بعد از چند لحظه سکوت سرشان را بالا آوردند و با حالتی آرام و لحنی مطمئن و محکم به او فرمودند: «هنوز دیر نشده است.» (حجت‌الاسلام والمسلمین رحیمیان ـ سرگذشت‌های ویژه از زندگی امام خمینی ـ ج ۵ ـ ص ۷۳)

***

سرهنگ علی‌اکبر مولوی فرزند عبدالحسین در سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد.

مولوی در تاریخ ۱۱/۱۲/۱۳۳۶، درست یک سال پس از تأسیس ساواک‌، به خدمت ساواک در آمد. او که در دوران «حکومت نظامی‌» زیردست تیمور بختیار کارآزموده شده بود، پس از ورود به ساواک‌،پست تشریفات را به‌عهده گرفت و از تاریخ ۹/۶/۱۳۳۹ به‌عنوان ریاست ساواک تهران منصوب گردید. در آن زمان رسیدن به این مرحله از جایگاه و موقعیت، برای هرکسی امکان‌پذیر نبود. او مدت ها در کلاس هایی که‌، کارآموزی ریاست ساواک را تدریس می‌کردند، دوره دید. معرفانش به ساواک، سپهبد تیمور بختیار اولین رئیس ساواک‌، سرهنگ ستاد، وشمگیر و دکتر ناصر مالک بودند.

مولوی تا سال ۱۳۴۳ در ساواک فعال بوده که با حرکت مشکوک تیمور بختیار، مقدمات انتقال وی از ساواک به شهربانی را فراهم نمودند.

مرگ سرهنگ مولوی-دومین رئیس ساواک

مولوی در سال ۱۳۵۱ در یک سفر هوایی‌، به دلیل سقوط هلی‌کوپتر درگذشت و این‌گونه به زندگی‌‌اش پایان داده شد. برخی این مرگ را مشکوک دانستند.

ماجرای”فاجعه فیضه”قم +دستگیری امام خمینی

امام خمینی۳ماه درحصربود

امام، ده ماه در حبس+حصربود

رژیم مدت هشت ماه امام را در منزل آقای روغنی واقع در قیطریه به اقامت اجباری واداشت‌. روز قبل از آزادی (امام‌) وزیر کشور و سرهنگ مولوی به دیدار امام می‌روند و می‌گویند: شما آزادید و می‌توانید به قم بروید. حضرت امام پاسخ می‌دهند : اگر قرار است دولت به کارهای سابق خودش ادامه بدهد و مثل گذشته با مردم رفتار کند من در اینجا باشم اصلح است‌. سرهنگ مولوی قسم می‌خورد که آن حرف‌ها نیست‌.

بالاخره امام روز ۱۵فروردین۱۳۴۳، پس از گذشت متجاوز از ده ماه حبس و تحمل شکنجه‌های روحی و جسمی در سلول انفرادی و سپس اقامت اجباری و ممنوعیت ملاقات‌، پیروزمندانه و سرافراز به قم وارد شدند./خاطرات حجه‌الاسلام محتشمی‌

***

در جریان حادثه فیضیه‌، دستگیری حضرت امام و دوران زندان شدن ایشان در تهران‌، سرهنگ مولوی نقش فعال داشت‌. امام از زندان به منزل آقای روغنی منتقل شد به نزدیک به سه ماه در منزل روغنی تحت‌نظر به سر برد

تا این که منزل کوچکی در همان نزدیکی برای خانواده امام اجاره شد و روز هفتم آبان سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران‌، با امام ملاقات کرد و اجازه داده شد که ایشان به منزلی که خانواده‌اش در حال حاضر در آن سکونت دارند تغییر مکان دهد; ولی رئیس ساواک تأکید کرد «تا دستور ثانوی نبایستی تغییری در وضع خود از لحاظ ملاقات با اشخاص و ارتباط با خارج بدهد.» امام در آن دوران نوعی زندان‌ و محدودیت‌ داشتند:

سرانجام رژیم تصمیم گرفت امام خمینی را آزاد کند. رئیس ساواک تهران سرهنگ مولوی مأموریت یافت تا ضمن ابلاغ آزادی‌، امام خمینی را به قم منتقل نماید و وقایع و حوادث آن را نیز کنترل نماید.

روز۱۵فروردین۱۳۴۳امام آزادشد

بازداشت:۱۵ خرداد ۱۳۴۲

روز پانزدهم فروردین ۱۳۴۳ مولوی خدمت امام رسید و آزادی معظم‌له را ابلاغ نمود. حضرت امام در پاسخ وی فرمودند: «اگر می‌خواهید همان رویه را داشته باشید بگذارید من این جا باشم‌، صلاح است دوباره هیاهو در نیاورید.» همان روز رئیس شهربانی کل کشور به وسیله تلفنگرامی به شهربانی قم اعلام کرد: «آقای خمینی در معیت سرهنگ مولوی عازم قم می‌باشند… سرهنگ مولوی مسئولیت تام در مورد کلیه اتفاقات خواهد داشت. و قوای انتظامی به‌طور اعم تا دستور ثانوی کاملاً در اختیار او گذاشته شده لازم است در این مدت کلیه‌دستورات او را اجرا نمایید.» رئیس کل شهربانی تاکید کرد «تا رسیدن آقای خمینی به قم احدی نبایستی از این موضوع مطلع شود»

امام خمینی به اتفاق سرکار سرهنگ مولوی ساعت ۲۲ روز ۱۵/۱/۴۳ به قم وارد شد. لحظاتی نگذشته بود که خبر آزادی امام خمینی در شهر پیچیده‌، عده‌ای بی‌اختیار فریاد می‌کشیدند و آزادی را تکرار می‌کردند و عده‌ای نیز با ناباوری آن را شایعه می‌دانستند، ولی به سوی منزل امام خمینی حرکت می‌کردند. طبق گزارش شهربانی قم پس از ورود امام خمینی به قم و اطلاع مردم‌، دسته دسته طلاب و کسبه جهت دیدار مشارالیه به منزلش رفتند. از آن جمله آیت‌الله شریعتمداری همان شب ورود، به دیدار امام خمینی‌شتافت‌.

سرهنگ مولوی در یکی از گزارشهای خود به تهران‌، اوضاع قم را از لحظه ورود امام چنین گزارش داده است : در ساعت ۲۲ روز ۱۵/۱/۴۳ آقای خمینی به قم وارد، پس از نیم ساعت اهالی از ورود ایشان مطلع‌، بعضی از روحانیون طراز اول و جمعی از طلاب و اهالی به دیدن ایشان رفتند. این ملاقات‌ها تا ساعت ۲۴ ادامه داشته و از صبح روز جاری نیز بازدید از ایشان در منزل شروع ‌گردید و جمعیت تقریبی تا ساعت ۱۵/۷، در حدود چهارهزار نفر است که فقط ایشان را ملاقات و مراجعت می‌کنند. در خیابان‌ها و دکاکین و بازار، پرچم نصب‌، و آرامش برقرار است‌. آقایان فرماندار، فرمانده هنگ ژاندارمری قم‌، رئیس شهربانی و رئیس ساواک قم و رئیس ساواک تهران‌، در شهربانی مستقر و از نزدیک همکاری می‌نمایند.

فاجعه فیضیه قم -روایت دیگر:

محقق و مورخ معاصر سیدحمید روحانی که خود از شاهدان عینی فاجعه خونین فیضیه بود، و از سوی‌دیگر با دسترسی به اسناد، تحقیقات تاریخی مبسوطی پیرامون حمله کماندوها یا «لشکر گارد شاهی‌» به قم انجام داده‌جریان مدرسه را اینگونه شرح می‌دهد:

«بعدازظهر دوم فروردین ۱۳۴۲ برابر با شوال ۱۳۸۲ مجلس سوگواری در مدرسه فیضیه برقرار بود و از آن‌جا که مدرسه مزبور، در کنار صحن مطهر و در میدان آستانه قرار دارد که قهراً محل گذر و رفت و آمد زوار و مسافران می‌باشد ـ مجلس مزبور با افراد عام کم‌نظیری تشکیل شده بود. در میان شرکت‌کنندگان همه‌گونه افراد به چشم می‌خورد لیکن اکثریت شرکت‌کنندگان را دهاتی‌ها و روستانشینانی تشکیل می‌دادند که از امور سیاسی و جریانات روز یا به کلی بی‌اطلاع بودند و یا آن که خیلی سر در نمی‌آوردند…»

قیافه‌های مرموز، غیرعادی‌، اهریمنی که از آنها شرارت و هرزگی می‌بارید نیز در میان انبوه جمعیت‌، جلب‌نظر می‌کرد و بنا به گفته یک زائر، بوی زننده الکل که در فضای مدرسه پیچیده بود، شامه‌ها را می‌آزرد و انسان را به یاد میکده‌های قدیم تهران می‌انداخت‌.

کامیون‌های نظامی مملو از سربازان مسلح که از روز پیش به قم آورده شده بود

با بوق زدن‌ها و گاز دادن‌های ممتد و پیاپی و ایجاد صداهایی گوش‌خراش و سرسام‌آور وارد شهر شدند و در میدان آستانه‌، مقابل مدرسه فیضیه ایستادند. در این هنگام آقای انصاری‌، به منبر رفت و راجع به زندگی امام صادق (ع‌) سخن گفت‌. یکباره صدای پرمهیب صلوات در فضای مدرسه پیچید و سخن او را قطع کرد. بار دیگر صدای صلوات، گوینده گفت: بی‌جا صلوات نفرستید.

در جریان حادثه فیضیه‌، دستگیری حضرت امام و دوران زندان شدن ایشان در تهران‌، سرهنگ مولوی نقش فعال داشت‌. امام از زندان به منزل آقای روغنی منتقل شد به نزدیک به سه ماه در منزل روغنی تحت‌نظر به سر برد تا این که منزل کوچکی در همان نزدیکی برای خانواده امام اجاره شد و روز هفتم آبان سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران‌، با امام ملاقات کرد و اجازه داده شد که ایشان به منزلی که خانواده‌اش در حال حاضر در آن سکونت دارند تغییر مکان دهد; ولی رئیس ساواک تأکید کرد «تا دستور ثانوی نبایستی تغییری در وضع خود از لحاظ ملاقات با اشخاص و ارتباط با خارج بدهد.» امام در آن دوران نوعی زندان‌ و محدودیت‌ داشتند:

سرانجام رژیم تصمیم گرفت امام خمینی را آزاد کند. رئیس ساواک تهران سرهنگ مولوی مأموریت یافت تا ضمن ابلاغ آزادی‌، امام خمینی را به قم منتقل نماید و وقایع و حوادث آن را نیز کنترل نماید. روز پانزدهم فروردین ۱۳۴۳ مولوی خدمت امام رسید و آزادی معظم‌له را ابلاغ نمود. حضرت امام در پاسخ وی فرمودند: «اگر می‌خواهید همان رویه را داشته باشید بگذارید من این جا باشم‌، صلاح است دوباره هیاهو در نیاورید.» همان روز رئیس شهربانی کل کشور به وسیله تلفنگرامی به شهربانی قم اعلام کرد: «آقای خمینی در معیت سرهنگ مولوی عازم قم می‌باشند… سرهنگ مولوی مسئولیت تام در مورد کلیه اتفاقات خواهد داشت. و قوای انتظامی به‌طور اعم تا دستور ثانوی کاملاً در اختیار او گذاشته شده لازم است در این مدت کلیه‌دستورات او را اجرا نمایید.» رئیس کل شهربانی تاکید کرد «تا رسیدن آقای خمینی به قم احدی نبایستی از این موضوع مطلع شود»

تمام تلاش رژیم این بود که استقبالی از امام در قم صورت نگیرد، ولی امام خمینی بزرگ‌تر از آن بود که رژیم بتواند او را مخفی کند. به گزارش شهربانی امام خمینی به اتفاق سرکار سرهنگ مولوی ساعت ۲۲ روز ۱۵/۱/۴۳ به قم وارد شد. لحظاتی نگذشته بود که خبر آزادی امام خمینی در شهر پیچیده‌، عده‌ای بی‌اختیار فریاد می‌کشیدند و آزادی را تکرار می‌کردند و عده‌ای نیز با ناباوری آن را شایعه می‌دانستند، ولی به سوی منزل امام خمینی حرکت می‌کردند. طبق گزارش شهربانی قم پس از ورود امام خمینی به قم و اطلاع مردم‌، دسته دسته طلاب و کسبه جهت دیدار مشارالیه به منزلش رفتند. از آن جمله آیت‌الله شریعتمداری همان شب ورود، به دیدار امام خمینی‌شتافت‌.

آیت‌الله محمدعلی گرامی در خاطرات خود درباره حمله به فیضیه می‌گوید: هنگامی که وارد فیضیه شدم‌این کماندوها شلوغ می‌کردند. اصلاً از اول هم که وارد شدیم‌، پیدا بود که جلسه متشنج است‌. یعنی تمام آن سطح جلوی منبر را کماندوها گرفته بودند، با لباس شخصی و طبق صحبتی که بعدها آقای خمینی کردند، معلوم شد که رئیس این گروه هم سرهنگ مولوی بوده است‌.
شهید مهدی عراقی در خاطرات خود ضمن یادآوری عمل مولوی می‌گوید : در جریان زدوخورد فیضیه‌، از یکی از این‌ها (مأمورین‌) شنیدم که گفت برویم منزل خمینی‌! ما نیز احساس خطر کردیم و آمدیم طرف منزل امام‌. وقتی رسیدیم دم دالان مدرسه فیضیه جمعیت مثل آبی که از یک لوله تنگ بخواهد بیرون بیاید، جمعیت همین جوری بیرون می‌زد.

سرهنگ مولوی هم با لباس شخصی دم در ایستاده بود و یک چوب بلند هم دستش بود. هرکسی می‌آمد بیرون‌، با چوب می‌زد به سرش و می‌گفت بگو جاوید شاه‌!

در خیابان هم از این چوب به دست‌ها و چماق به دست‌ها ایستاده بودند و «جاوید شاه‌! جاوید شاه‌!» می‌گفتند. ما از زیر دست سرهنگ مولوی رد شدیم و آمدیم توی صحن و از آن در صحن آمدیم بیرون و کوچه منزل آقا را گرفتیم و آمدیم منزل آقا.

حجت‌‌الاسلام سید حمید روحانی می‌نویسد:

«…مولوی که خود نیز با لباس مبدل‌، به مدرسه فیضیه آمده بود، با یک جفت دستکش سفید، به‌عنوان علامت‌، در زاویه ایوان یکی از حجره‌ها ایستاده بود و عملیات را فرماندهی می‌کرد. او با کشیدن سوتی دژخیمان را گرد آورد و فرمان حمله داد »

حجت‌‌الاسلام محتشمی می‌گوید: «من شاهد بودم که مولوی معاون ساواک در صحنه حاضر بود. وقتی هرکدام از طلبه‌های مظلوم مدرسه فیضیه را که زخمی شده بودند، می‌آوردند بیرون‌، کماندوها که از داخل تا خارج مدرسه‌، ردیف ایستاده بودند، حمله می‌کردند و آن‌ها را با چوب می‌زدند.

مولوی هم برای صحنه‌سازی‌، طلبه‌ها را زیر دستش می‌گرفت که یعنی از آن‌ها در برابر کماندوها محافظت می‌کند.»

ایشان در کتاب خاطرات خود می‌نویسد: «گاردی‌ها در لباس دهقانان از گوشه و کنار مجلس با سرعت برخاستند و شعار جاوید شاه و درود بر رضاشاه سر دادند. آنان درخت‌های مدرسه فیضیه را شکسته و به جان مردم بی‌دفاع افتادند. سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران فرماندهی آن گروه را به‌عهده داشت و او بود که با به صدا در آوردن سوت‌، دستور حمله را صادر کرد.»

حجت‌‌الاسلام حسینیان می‌نویسد: «ساواک گزارش دیگری را نیز نزد شاه فرستاد، شاه دستور شدت عمل را صادر کرد و در نتیجه سرهنگ مولوی رئیس ساواک تهران مأمور شد با نیروهایش جهت سرکوب روانه قم شود.»

دستگیری امام خمینی به روایت دیگر

ساعت ۳۰/۳ بامداد روز۱۵ خرداد کامیون‌های نظامی در بیرون شهر قم متوقف شدند. صدها کماندو، چترباز، سرباز گارد وارد قم شد. پس از دستگیری حضرت امام به تهران حرکت کردند. رئیس شهربانی قم در گزارش خود به تهران چگونگی اقدام برای دستگیری امام از طرف مقامات ساواک و شهربانی را شرح می‌دهد:

«… ساعت ۳۰/۲ صبح (پس از نیمه شب‌) روز ۱۵/۳/۴۲ سرکار سرهنگ بدیعی رئیس ساواک قم تلفناً به اینجانب اطلاع داد که برای مذاکراتی فوراً به ساواک بروم‌. پس از رفتن به ساواک مشاهده کردم سرکار سرهنگ مولوی نیز با عده‌ای از مأمورین ساواک تهران در آنجا هستند. موضوع دستگیری خمینی مطرح شد تا با تبادل‌نظر یکدیگر انجام گردد.

سرهنگ مولوی اضافه کرد از طرف تیمسار ریاست کل دستور شفاهی دارم که در این مورد راهنمایی و همکاری کنید.

چون از چند روز قبل در حدود صد نفر از اهالی قریه جمکران گارد محافظ خمینی را تشکیل داده بودند. درپی وقایع دوم فروردین ماه تا چند روز پس از آن خمینی شب‌ها در منازل مختلفه بیتوته می‌کرد. چنین تصمیم گرفته شد که خانه او و دامادش و پسرش دفعتاً تحت مراقبت قرار گرفته تا فرصت مخفی شدن یا فرار نداشته باشد. ضمناً برای اینکه جلب توجه نشود ابتدا منزل خمینی و دو منزل دیگر توسط گارد ساواک تهران و به راهنمایی مأمورین این شهربانی و ساواک (قم‌) شناسایی شد و برای اینکه هیچ‌گونه ابهامی وجود نداشته باشد، کروکی منزل خمینی و دو نفر دیگر توسط شهربانی در اختیار مأمورین ساواک تهران گذارده شد. سپس سرهنگ مولوی اظهار داشتند من شخصاً در شهربانی خواهم ماند تا چنانچه احتیاجی به شرکت گروهان سرباز باشد به موقع وارد عمل شوند و رئیس ساواک قم و رئیس شهربانی در میدان جلو بیمارستان‌، اول کوچه منزل خمینی باشند و با اینجانب در شهربانی ارتباط داشته باشند تا در صورت لزوم گروهان هم وارد عمل شود. ساعت ۳۰/۳ صبح‌، عده‌ای مأمور ساواک تهران به‌طور متفرقه به اتفاق راهنمایان ساواک قم و شهربانی به منزل خمینی و دو منزل دیگر مورد نظر اعزام گردیدند و خمینی را که در منزل دامادش بود، دستگیر نموده با فولکس ساواک قم تا جلو بیمارستان و از آنجا با اتومبیل سواری که از تهران به همین منظور آمده بود حرکت دادند

در جریان دستگیری فقط یک نفر در منزل خمینی قدری مجروح و یک نفر که قصد داد و فریاد داشته دستگیر و پس از دستگیری خمینی آزاد شد و پیش‌بینی می‌شد که در منزل خمینی عده‌ای مستحفظ وی باشند. لیکن در موقع دستگیری غیر از دو نفر مزبور در منزل وی کسی نبود و در منزل دامادش اشخاص متفرقه‌ای دیده نشدند. افراد موردنظر در مسجد سلماسی که در نزدیکی منزل خمینی است بیتوته نموده بودند که متوجه دستگیری وی نشدند. ضمناً خمینی در آن موقع بیدار و لباس پوشیده حاضر و خود را معرفی نمود که

روح‌الله خمینی من هستم به دیگران کاری نداشته باشید

روح‌الله خمینی من هستم به دیگران کاری نداشته باشید. بعد از اینکه خمینی به ماشین سواری ساواک تهران منقل شد آقای مولوی نیز از شهربانی رسیده و پشت سر سواری مزبور با عده‌ای گارد ساواک به تهران عزیمت نمودند.»

رئیس شهربانی قم ـ سرهنگ سید حسین پرتو

منبع: اردیبهشت ۱۳۹۵سایت مشرق

۵ماه بعد

سخنرانی + اعلامیه‌ای علیه احیای کاپیتولاسیون صادر کردند

امام خمینی در ۴ آبان ۱۳۴۳ سخنرانی آتشین خود را ایراد نمود و بیانات خود را با آیه « انا لله و انا الیه راجعون» آغاز نمود و طی آن شدیدترین حملات را علیه آمریکا و شخص شاه وارد نمود

امام در بخشی از سخنان خود فرمودند : « قانونی را به مجلس بردند در آن قانون اول ما را ملحق به پیمان وین و ثانیا الحاق کردند به پیمان وین که تمام مستشتاران نظامی با خانواده‌هایشان با کارمندهای فنی‌شان … با هر کسی که بستگی دارند اینها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند . پلیس ایران حق ندارد جلو او را بگیرد دادگاه‌های ایران حق ندارند محاکمه بکنند..ما این دولت را دولت نمی‌دانیم . این‌ها خائنند به مملکت ایران ، خائنند

سرانجام در ۱۳ آبان ۱۳۴۳ رژیم ایشان را دستگیر و به شهر بورسا ترکیه تبعید کردند ،

عصر همان روز از طرف ساواک اطلاعیه‌ای به شرح ذیل در روزنامه‌های تهران به چاپ رسید که در آن اشاره شده :

در طبق اطلاع موثق و دلایل و شواهد کافی ، چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه بر علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد . لذا در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ از ایران تبعید گردیده . سازمان اطلاعات و امنیت کشور .

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


مسدود شدن پل گلدن گیت سانفرانسیسکو از سوی حامیان فلسطین