بخت النصر کیست؟
بختالنصر داماد پادشاه ماد (ایران) بود و در قشونی که بیتالمقدس را فتح کرد «سواران پارسی» نیز حضور داشتند یعنی این لشکرکشی متحد بابل و ایران بود علیه فرعون مصر و اقمارش از جمله دولت کوچک یهودیه ستمگر
ورود بختالنصر به اورشلیم به آرامی و بدون خونریزی انجام شد و سخنی از قتل و غارت و کشتار در میان نیست. شاه نوجوان یهود، به همراه مادر و درباریان و بزرگان شهر، به استقبال پادشاه بابل رفت و بختالنصر به شهر وارد شد. بختالنصر، یهویاکین و مادر قدرتمندش را با گروهی از بزرگان و کاهنان قبایل یهودا و بنیامین و لاویان، بهمراه هزاران تن از غلامان و کنیزان و خوانندگان و نوازندگان ایشان، بهمراه خود به بابل برد و عموی ۲۱ ساله یهویاکین بنام صدقیا را در سمت نایبالسلطنه شاه یهود در اورشلیم منصوب کرد. مورخین یهودی، جمع کسانی را که به بابل برده شدند ده هزار نفر گزارش کردهاند که شامل «زنان پادشاه و خواجهسرایان و بزرگان و مردان جنگی و صنعتگران و آهنگران» نیز میشد.
بختالنصر در سال ۵۹۸ پیش از میلاد به غرب لشکر کشید و حکمرانان هوادار مصر در پنج دولت کوچک حاشیه شرق مدیترانه را، از جمله شاه و اشراف یهودیه را، بعنوان «تبعیدی» به بابل منتقل کرد. او در سال ۵۶۲ پ م درگذشت. پس از بختالنصر سه پادشاه در بابل به قدرت رسیدند تا سرانجام در سال ۵۵۶ فردی از قبایل آرامی به نام نبونیدوس حکومت بابل را به دست گرفت. پادشاه جدید بابل برغم مردوخ، خدای بزرگ بابلیها، کوشید مردم را به پرستش سین، خدای ماه، مجبور کند و ین امر اعتراض شدید مردم و کاهنان را برانگیخت. در این زمان، نفوذ مصر در بابل افزایش یافت و در سال ۵۴۳ نبونیدوس با فرعون مصر علیه ایران همپیمان شد. در بهار سال ۵۳۹ ارتش مجهز پارس و ماد از رود دجله گذشت و با شکست ارتش بابل و تصرف شهرهای متعدد سرانجام، برخلاف ادعای هرودت و کزنفون که از مقاومت بابل سخن میگویند و چنانکه دادههای باستانشناسی ثابت میکند، بدون هیچ درگیری جدی و تخریب و آتشسوزی پایتخت بابل را به تصرف درآورد. کورش، فرمانده قشون ایرانی، مورد استقبال گرم مردم شهر قرار گرفت. کتیبههای بابلی از کورش بعنوان «ناجی بابل» سخن میگویند زیرا نبونیدوس به دلیل ستمگری و غارت اموال مردم حتی مورد نفرت خدایان خویش قرار گرفته بود.
بنابراین، زمانی که کورش بابل را تصرف کرد حدود ۲۳ سال از فوت بختالنصر میگذشت و اقدام کورش، مانند لشکرکشی بختالنصر به بیتالمقدس، برای مقابله با گسترش مصر بود و در راستای همان سیاست. پس، در زمان فتح بابل اگر سران دولت یهودیه همچنان در اسارت بودند، اسیر نبونیدوس بودند نه بختالنصر
منبع:عبدالله شهبازی-مورخ وپژوهشگر
***
یکی از بزرگترین پادشاهان بابل قدیم می باشد که از ۶۰۴ ق. م تا ۵۶۲ ق. م بر آن حکمفرما بود. اسم او در زبان عبرانی بَنوکُدُنُضِر است و همین نام نیز در تورات که به زبان عبری است آمده است. بُخْتُنَصَرّ مرکب از دو نام بخت (به معنی پسر) و نصر (که نام بتی است) می باشد یعنی پسر بت نصر.
گفته می شود که او را در حالی که طفلی بیش نبود کنار بت یافته بودند. او در حوالی ۶۱۲ ق. م با دختر هووخشتر پادشاه ماد ازدواج کرد و در ۶۰۵ به جنگ فرعون مصر رفت و در نزدیکی کرکمیش وی را مغلوب ساخت و بر متصرفات مصر مسلط گردید.
از جمله وارد اورشلیم (بیت المقدس) شد و پس از خرابی های بسیار، بسیاری از مردم آن را که در میان آنها حضرت دانیال نبی(ع)و برخی مؤمنان هم بودند به اسیری برد. او در مدت فرمانروایی خود، سه بار به اورشلیم حمله و آنرا محاصره کرد و مردمان آن را به اسیری به بابل آورد. سپس شخصی به نام صدقیا را حاکم آنجا قرار داد.
پس از ده سال صدقیا از اطاعت بُخْتُنَصَرّ سرباز زد و او برای بار چهارم به آنجا حمله برد. صدقیا را دستگیر و پس از کشتن پسرانش در جلوی رویش خود او را نیز به طرز فجیعی شکنجه داد.
وی یکی از دو پادشاه بزرگ بابل محسوب می شود که بر مناطق بسیاری مسلط بود؛ بُخْتُنَصَرّ برای رضایت خاطر همسرش باغهای مرتفعی را بر تپه ای مصنوعی که مردمش ساخته بودند بنا کرد که این باغها به باغهای معلق بابل معروف و از عجایب هفتگانه دنیا به شمار می رفتند.
یکی از کارهای مهمش ،ساخت سدی بود که از طرف شمال و جنوب بابل برای حفاظت شهر از دشمن ساخت و این سدّ ممکن بود در موقع تهاجم خارجی، تمام جلگه بابل را از شمال به دریاچه تبدیل سازند.
وی در تهاجماتی که به فلسطین و اورشلیم داشت بنی اسرائیل را اسیر کرد و به بابل آورد.
بُخْتُنَصَرّ حاکم ظالم و سخت دلی بود به طوری که ساحران و کاهنانی را که قادر به تفسیر خوابهای او نبودند به قتل می رساند.
او در پایان عمر دیوانه شد و خود را گاو می پنداشت و مدتها در جنگل به سر می برد که در این مدت همسرش تمام امور را در دست داشت. /مجله رشد
***
این نام در زبان فارسی به صورت برگردان آوایی «نبوکدنزر» هم آمدهاستیکی از آنان که نام بخت النصر تا کنون به او اطلاق می شود از جبارترین، ستمکارترین و خونخوارترین پادشاهان دنیا به شمار میآمد،فرزند یکی از پادشاهان بابل در زمان ارمیای پیامبر بود.که مادرش که او را در اثر رابطه پنهانی با مردی حامله شده بود،پس از به دنیا آوردن فرزندش،او را از خود جدا و به کنار بتی سنگی در میان شهر بابل به نام نصر رها کرد تا کسی از وجود کودکش آگاهی نداشته باشد.از قضا؛ کودک زنده ماند و به مدت یک سال توسط ماده سگی تغذیه کرد.
فاذا جاء وعد اولهما بعثنا علیکم عباداً لنا اولی باس شدید فجاسوا خلال الدیار و کان وعداً مفعولاً؛پس چون تحقق وعده انتقام ما به سزای نخستین بار از آن دو سرکشی فرا رسید، بندگان سخت جنگجو و نیرومند خود را (چون بخت النصر) بر شما برانگیزیم تا آنجا که در درون خانههای شما نیز جستجو کنند.(سوره اسراء،ایه ۵)
«بخت النصر بیت المقدس را فتح کرد و آتش به خانه خدا زد و از بیخ و بن ویران نمود و تمام نسخ تورات را،هر کجا رفت آتش زد،چنانچه حتی یک نسخه از تورات نبود و نماند و تمام خانههای فقیر و غنی، شریف و وضیع، اکابر و اصاغر را غارت نمود و همه خانه ها را ویران ساخت و حتی برای آنکه اثری از آن شهر نگذارد، دیوار و سور و باره شهر را از جای کند و ویران نمود و تمام اموال و اثاثیه عتیقه قیمتی،مانند شیران مسی و قدحها و طاوسها و قدور و مجمرها و ظروف طلا و نقره و مس و فلزات قیمتی،همه را برد و هفتاد هزار بار ذخائر که با هفتصد و چهل و پنج نفر از آن یهود اسیر کرده، به بابل برد».
این لشگر کشی و درگیری توسط بخت النصر، قضایی الهی برای مجازات سرکشیهای بنی اسرائیل از فرمانهای خداوند متعال بوده است.خداوند نیز در ایه دیگری می فرمایند:
و قضینا الی بنی اسرائیل فی الکتاب لتفسدنّ فی الارض مرتین و لتعلنّ علوّا کبیراً؛و در کتاب (تورات یا در لوح محفوظ) خبر دادیم و چنین مقدر کردیم که شما بنی اسرائیل،به یقین دوبار در زمین فساد و خونریزی میکنید و هر بار، به سرکشی بزرگی دست خواهید زد.(سوره اسراء،ایه ۴)
بنی اسرائیل،دوبار،در کفر و گناه سرکشی کردند و هر دو بار،کیفری بسزا یافتند.نخستین بار،به دست بخت النصر و بار دوم،به دست طیطوس که هر دو بیت المقدس را ویران کردند و این دو خونخوار،هفتاد سال فاصله زمانی با هم داشتند و هر دو،برای عبرت بنی اسرائیل آمدند و آنها را ادب کردند.
سرانجام،پس از این کشت و کشتارها، بخت النصر با ۷۴۵ نفری که اسیرشان کرده بود، به بابل بازگشت و از این پس که در نتیجه این کودتا توانسته بود،بر بنی اسرائیل چیره شود، فردی به نام غود ولیا را حاکم باقیمانده بنی اسرائیل در بیت المقدس قرار داد،اما چون او مردی بسیار ظالم و ستمگر بود، زنده نماند و به دست اسماعیل(ع) کشته شد.هنگامی که خبر کشته شدن غودلیا به بخت النصر در بابل رسید، به شدت غضبناک شد و تصمیم گرفت تا یک تن از آن یهود زنده است از پای نایستد و تمامی آنها را میان او و بنی اسرائیل به یکباره قتل عام کند.پس،باری دیگر جنگ در گرفت و هنگامی که او به بنی اسرائیل رسید،آنها به سوی مصر کوچ کردند. بخت النصر نیز به مصر رفت و پس از یک کشتار دست جمعی، گروهی را اسیر کرد و به بابل برگردانید.
در این زمان،دانیال(ع) نیز در میان اسرا بود و راه آزادی نداشت،تا اینکه شبی رسید که بخت النصر در خواب صورتی ترسناک و بسیار بزرگ،با رویی روشن، سری از طلا و دست و بازو و سینه سیمین که دور آن از مس و دو ساق پای آن از آهن بود را دید که سنگی از دل کوه حرکت کرد و بر آن صورت فرود آمد،به طوری که هر دو قدمش شکست و تمام صورتش چون غبار شد و بر باد رفت و آن سنگ،همچنان در جای او رشد کرد،تا اینکه به کوهی بزرگ تبدیل شد و تمام زمین را فرا گرفت.در این حال،بخت النصر تمامی تعبیر خواب کنندگان و حکیمان بابل را به منظور تعبیر خواب خویش فرا میخواند،اما از آنجایی که همگی از تعبیر خواب وی فرو ماندند،دستور داد تا تمامی حکیمان بابل را بکشند.اما دانیال با آگاه شدن از این تصمیم بخت النصر در مورد حکیمان بابل،به نزد بخت النصر رفت و از او خواست حکیمان را ببخشد و تعبیر خواب خویش را به او بسپارد.
آنگاه،خواب او را چنین تعبیر نمود:«ای بخت النصر، تو بر تمام بنی اسرائیل و تمام دولتها برتری خواهی یافت و در اواخر،خداوند متعال،دولت و سلطنتی را ظاهر می سازد که این دولتها را محو خواهد نمود و تا ابد الدهر،پاینده خواهد ماند».
مناجات دانیال نبی: تمامیِ بنیاسرائیل از شریعت تو تجاوز نموده و به آواز تو گوش نگرفتهاند. بنابراین لعنت و سوگندی که در تورات موسی بنده خدا مکتوب است بر ما مستولی گردیده چونکه به او گناه ورزیدهایم. و او بلای عظیمی بر ما وارد آورده است. زیرا که زیرِ تمامیِ آسمان حادثهای واقع نشده مثل آنکه بر اورشلیم واقع شده است. تمامیِ این بلا بر وفق آنچه در تورات موسی مکتوب است بر ما وارد شده است.
صهیونیستها با استناد به تورات، مدعی مالکیت فلسطین هستند. مطالعه تورات نشان میدهد که خداوند زمین فلسطین را به ابراهیم(ع) عطا فرمود و به او تأکید کرد که نسل او باید موحد باشند وگرنه خداوند آنها را از این زمین اخراج خواهد فرمود. این شرط به وسیلۀ حضرت موسی(ع) نیز مؤکد شد و خدای حکیم در این خصوص از یهود پیمان محکمی گرفت. اما این شرط رعایت نشد و خداوند دو نوبت بنیاسرائیل را از فلسطین تبعید فرمود و در نوبت سوم آنها را برای همیشه نفی بلد کرد. بنیاسرائیل نخستین مرتبه در زمان یوسف(ع) به مصر تبعید شدند و تا چهار نسل در آنجا ماندند تا وقتی که خداوند به واسطۀ حضرت موسی(ع) آنها را به فلسطین باز آورد. نوبت دومِ تبعید یهود، در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به بابل بود البته بعد از آنکه بخت النصر اورشلیم را فتح کرد و معبد سلیمان را تخریب نمود. و نهایتاً در سال هفتاد میلادی، چهل سال بعد از آنکه حضرت عیسی(ع) با یهودیان اتمام حجّت کرد، بلای بزرگ خداوند به توسط رومیان و سردار آنها تیتوس بر این قوم نازل گشت و یهودیان برای ابد از فلسطین اخراج شدند. خداوند در قرآن یهودیان را مخاطب ساخته حکم میفرماید که تنها راه بازگشت یهود به فلسطین آن است که توبه کنند و از راه پدران خود بازگشت نمایند. این موضوع از آیۀ هشتم سوره إسراء استنباط میشود (عَسىَ رَبُّکُم أَن یَرْحَمَکُم وَ إنْ عُدتُم عُدْنَا).
یهودیان بهتر از هر کس دیگر، به این حقایق واقفند و برای همین است که تا هجده قرن بعد از اخراجشان از فلسطین برای بازگشت به آن زمین مقدس اقدامی نکردند. اما بدعت گذاران یهود در اواخر قرن ۱۹ مدعی مالکیت فلسطین بر اساس تورات شدند. این سلسله مقالات، سعی دارد با زبانی ساده این ادعای صهیونیستها را بررسی کند.
********
تأدیب یهود به توسط اقوام خونریز
بخت النصر به حکم دل خود، در سال ۵۸۶ قبل از میلاد به اورشلیم حمله آورد و آن را بیترحم ویران کرد و معبد سلیمان را آتش زد و بسیاری از یهودیان را از دم تیغ گذراند. در خصوص اینکه چرا بخت النصر با این قوم دشمنی ورزیده است اختلاف نظر وجود دارد. بهترین جوابی که میتوان یافت این است که بگوییم در واقع خداوند در دل بخت النصر افکنده بود تا چنین کند. برای این موضوع دلایل زیادی در قرآن و عهدین موجود است. ما ابتدا به دلایل قرآنی میپردازیم.
یکی از سنتهای خداوند این است که ظالمان را با ظالمان دیگر تأدیب میکند. در قرآن کریم بر این مفهوم تأکید شده است:
و این گونه بعضى از ستمکاران را بر بعضى دیگر مسلّط میگردانیم، به کیفر آنچه مىکردند (انعام/ ۱۲۹). وَ کَذَالِکَ نُوَلىِّ بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضَاً بِمَا کاَنُواْ یَکْسِبُون.
تفسیر المیزان در ذیل این آیه، حدیثی به نقل از کتاب الکافی از سخنان امام محمد باقر(ع) آورده است:
خداوند هیچ وقت از ظالمى انتقام نکشیده مگر به دست ظالمى دیگر، و همین است معناى آیه «وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً».
و اما متن این حدیث در کتاب شریف الکافی چنین است:
عَنْ أبِی بَصِیرٍ عَنْ أبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا انْتَصَرَ اللهُ مِنْ ظَالِمٍ إلاَّ بِظَالِمٍ وَ ذَلِکَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ کَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً».[۱]
قرآن مجید به غیر از این حکم کلی، در آیات آغازینِ سوره إسراء از واقعۀ تخریب اورشلیم و تأدیب یهود، سخن گفته است. ترتیب این آیات بدین گونه است که خداوند تعالی به مناسبت سفر شبانۀ پیامبر اکرم(ص) از مسجد الحرام به مسجد الاقصی، از مبارک بودن آن مسجد و پیرامونش خبر داده آنگاه به ماجرای موسی(ع) و بنیاسرائیل میپردازد و اینکه خداوند به یهودیان تورات را عطا فرمود و در آن از دو نوبت فساد ایشان خبر داد. سپس در آیات ۴ تا ۷ هر دو واقعه را ذکر میفرماید که خداوند پس از هر فساد یهود، ایشان را به توسط افراد خونریز تأدیب کرده است.
لازم به ذکر است که این دو واقعه، توسط بخت النصر و تیتوس در قبل از اسلام رخ دادهاند. اما متأسفانه برخی مفسران معتقد شدهاند که این وقایع یا حداقل یکی از آنها، هنوز به وقوع نپیوستهاند. دلایل زیادی علیه این برداشت، وجود دارد. اولاً اینکه در قرآن آمده که آن مهاجمان به هر چیزی که دست یابند نابود میکنند. واضح است که چنین اعمالی از مشخصات سپاه حق نیست، که زنان و اطفال و پیران را بکشند یا درختان را بسوزند و ابنیه را نابود کنند. لذا باید گفت که این وقایع مربوط به زمان آینده و جنگ سپاه اسلام با یهودیان در آخر الزمان نیست. ثانیاً باید دقت شود که احادیث ذکر شده در این خصوص به «تأویل» این آیات اشاره دارند و نه «تفسیر» آنها. زیرا که در متن این احادیث به قوم «یهود» اشاره نشده است. ثالثاً اصطلاح «عبادنا» در آیه ۵ بر جماعت مؤمنان و سپاه اسلام دلالت ندارد. چونکه کلمۀ «عباد» در قرآن عموماً به معنای «عباد تکوینی» به کار رفته است که باید آن را به «مخلوقات» یا «انسانها» ترجمه کرد و نه «عباد تشریعی» که به معنای «مؤمنان» باشد. راقم در این خصوص مقاله جداگانهای نگاشته است که محققان را به مطالعه آن دعوت میکند: آیا دو عقوبت یهود در سورۀ إسراء، تحقق یافته است؟
اسارت بابلی یهود
همانطور که خداوند تحذیر داده بود در عقوبتی که به یهودیان به توسط قوم کلدانی رسید نهتنها اکثر یهودیان با شمشیر ایشان و به بلاهای مهلک دیگر مردند، بلکه حق تعالی شهرهای یهود و از همه مهمتر معبد سلیمان را نیز به بخت النصر و یارانش تسلیم کرد. و این امر پیشتر از سوی خداوند به توسط حضرت موسی(ع) انذار شده بود:
و شهرهای شما را خراب خواهم ساخت و مکانهای مقدس شما را ویران خواهم کرد و بوی عطرهای شما را نخواهم بویید. و من زمین را ویران خواهم ساخت به حدّی که دشمنان شما که در آن ساکن باشند متحیر خواهند شد. و شما را در میان امّتها پراکنده خواهم ساخت و شمشیر را در عقب شما خواهم کشید و زمین شما ویران و شهرهای شما خراب خواهد شد. آنگاه زمین در تمامیِ روزهای ویرانیاش حینیکه شما در زمین دشمنان خود باشید از سبتهای خود تمتّع خواهد برد. پس زمین آرامی خواهد یافت … یعنی آن آرامیای که در سبتهای شما حینیکه در آن ساکن بودید نیافته بود. (سفر لاویان ۲۶/ ۳۱ تا ۳۵)
در بخش دوم از کتاب تواریخ ایام در مجموعۀ عهد عتیق، از این واقعه چنین یاد شده است:
صدقیا بیست و یک ساله بود که پادشاه شد و یازده سال در اورشلیم سلطنت نمود. و در نظر یهُوَه خدای خود شرارت ورزیده، در حضور ارمیای نبی که از زبان خداوند به او سخن گفت، تواضع ننمود. و نیز بر نَبُوکَدْ نَصَّر [= بخت النصر] پادشاه که او را به خدا قسم داده بود عاصی شد و گردن خود را قوی و دل خویش را سخت ساخته، به سوی یهُوَه خدای اسرائیل بازگشت ننمود. و تمامی رؤسای کهنه و قوم، خیانتِ بسیاری موافق همۀ رجاسات امّتها ورزیدند و خانۀ خداوند را که آن را در اورشلیم تقدیس نموده بود، نجس ساختند [یعنی بتپرست شدند]. و یهُوَه خدای ایشان به دست رسولان خویش نزد ایشان فرستاد، زیرا که بر قوم خود و بر مسکن خویش شفقت نمود. اما ایشان رسولان خدا را اهانت نمودند و کلام او را خوار شمرده، انبیایش را استهزا نمودند، چنانکه غضب خداوند بر قوم او افروخته شد، به حدّی که علاجی نبود. پس پادشاه کلدانیان را که جوانان ایشان را در خانۀ مقدسِ ایشان به شمشیر کشت و بر جوانان و دوشیزگان و پیران و ریشسفیدان ترحم ننمود، بر ایشان آورد و همه را به دست او تسلیم کرد. و او سایر ظروف خانۀ خدا را از بزرگ و کوچک و خزانههای خانۀ خداوند و گنجهای پادشاه و سرورانش را تماماً به بابل برد. و خانۀ خدا را سوزانیدند و حصار اورشلیم را منهدم ساختند و همۀ قصرهایش را به آتش سوزانیدند و جمیع آلات نفیسۀ آنها را ضایع کردند. و بقیۀ السیف را به بابل به اسیری برد که ایشان تا زمان سلطنت پادشاهان فارس او را و پسرانش را بنده بودند. تا کلام خداوند به زبان اِرْمیا کامل شود و زمین از سَبَّتهای خود تمتّع بَرَد زیرا در تمامی ایامی که ویران ماند آرامی یافت، تا هفتاد سال سپری شد (۲تواریخ ایام ۳۶/ ۱۱ تا ۲۱).
از سوی خداوند به یهودیان اعلام شده بود که هر کس در این بلایای عظیم، کشته شود به شرارت خود مرده است و هر کس که زنده ماند به جهت صلاحیتش بوده است. اگرچه اکثر آنان که اسیر گشتند در همان مملکت غربت مردند (ارمیاء۲۲/ ۲۶). قول خداوند این است:
و خداوند مرا گفت اگرچه هم موسی و سموئیل به حضور من میایستادند جان من به این قوم مایل نمیشد. ایشان را از حضور من، دور انداز تا بیرون روند. و اگر به تو بگویند کجا بیرون رویم به ایشان بگو خداوند چنین میفرماید: آن که مستوجب موت است به موت، و آن که مستحقّ شمشیر است به شمشیر، و آن که سزاوار قحط است به قحط، و آن که لایق اسیری است به اسیری (ارمیاء ۱۵/ ۱ و ۲).
امپراتوری بابل یهودیان را به اسارت برد و بیت المقدس را ویران کرد
و این حقیقت در کتاب حزقیال نبی(ع) با بیانی دیگر به تفصیل پیشگویی شده بود و خداوند سه فرد صالح را مثال آورده که اگر در این شهر باشند فقط جان آنها در امنیت خواهد بود و بس:
و کلام خداوند بر من نازل شده گفت: ای پسر انسان! اگر زمینی خیانت کرده به من خطا ورزد و اگر من دست خود را بر آن دراز کرده و عصای نانش را بشکنم و قحطی در آن فرستاده … و اگر حیوانات درنده به آن زمین بیاورم … یا اگر شمشیری به آن زمین آورم … یا اگر وبا در آن زمین بفرستم و خشم خود را بر آن با خون بریزم و انسان و بهایم را از آن منقطع بسازم، اگرچه نوح و دانیال و ایوب در میانش باشند خداوند یهوه میگوید: به حیات خودم قسم که [آنها] نه پسری و نه دختری را رهایی خواهند داد بلکه ایشان (فقط) جانهای خود را به عدالت خویش خواهند رهانید. پس خداوند یهوه چنین میگوید: چه قدر زیاده حینیکه چهار عذاب سخت خود یعنی شمشیر و قحط و حیوان درنده و وبا را بر اورشلیم بفرستم تا انسان و بهایم را از آن منقطع سازم (حزقیال ۱۴/ ۱۲ تا ۲۱).
عاقبتِ بخت النصر
طبق آنچه در کتاب دانیال مذکور است بخت النصر بعدها به عقوبتی از سوی خداوند دچار گشت، به طوری که به مانند گاوان علف میخورد و با حیوانات صحرا منزل میکرد. لیکن پس از مدتی عقل به او بازگشت و خداوندِ خود را شناخت و عاقبتش به خیر شد. اما قبل از نزول این بلا، بخت النصر خوابی دید که درختی تناور که تا آسمان بلند است قطع میشود ولی کُندهاش میماند. حضرت دانیال این خواب را برایش تعبیر کرد که آن درخت، تو هستی:
ای پادشاه تعبیر این است و فرمان حضرت متعال که بر آقایم پادشاه وارد شده همین است، که تو را از میان مردمان خواهند راند و مسکن تو با حیوانات صحرا خواهد بود و تو را مثل گاوان علف خواهند خورانید و تو را از شبنم آسمان، تر خواهند ساخت و هفت زمان بر تو خواهد گذشت تا بدانی که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی میکند و آن را به هر که میخواهد عطا میفرماید. و چون گفتند که کُندۀ ریشههای درخت را واگذارید، پس سلطنت تو برایت برقرار خواهد ماند بعد از آنکه دانسته باشی که آسمانها حکمرانی میکنند. لهذا ای پادشاه نصیحت من، تو را پسند آید و گناهان خود را به عدالت و خطایای خویش را به احسان نمودن بر فقیران فدیه بده که شاید باعث طول اطمینان تو باشد.» این همه بر نَبوکَد نَصَّر پادشاه واقع شد.
بعد از انقضای دوازده ماه، او بالای قصر خسروی در بابل میخرامید. و پادشاه متکلم شده، گفت: «آیا این بابل عظیم نیست که من آن را برای خانۀ سلطنت به توانایی قوّت و حشمت جلال خود بنا نمودهام؟» این سخن هنوز بر زبان پادشاه بود که آوازی از آسمان نازل شده، گفت: «ای پادشاه نَبوْکَدْ نَصَّر به تو گفته میشود که سلطنت از تو گذشته است. و تو را از میان مردم خواهند راند و مسکن تو با حیوانات صحرا خواهد بود و تو را مثل گاوان علف خواهند خورانید و هفت زمان بر تو خواهد گذشت تا بدانی که حضرت متعال بر ممالک آدمیان حکمرانی میکند و آن را به هر که میخواهد میدهد.» در همان ساعت این امر بر نَبوْکَد ْنَصَّر واقع شد و از میان مردمان رانده شده، مثل گاوان علف میخورد و بدنش از شبنم آسمان تر میشد تا مویهایش مثل پرهای عقاب بلند شد و ناخنهایش مثل چنگالهای مرغان گردید.
و بعد از انقضای آن ایام من که نَبوکَد نَصَّر هستم، چشمان خود را به سوی آسمان برافراشتم و عقل من به من برگشت و حضرت متعال را متبارک خواندم و حیّ سرمدی را تسبیح و حمد گفتم. زیرا که سلطنت او سلطنت جاودانی و ملکوت او تا ابدالآباد است (دانیال ۴/ ۲۴ تا ۳۷).
متن این باب در کتابهای قانونی ثانی، مفصلتر و دقیقتر نقل شده است.[۲]
اسارت بابلی به پایان میرسد
حضرت دانیال که در چهار سالگی با جمع اسیران یهود به بابل برده شده بود در پناه خداوند با علم و حکمت خاصۀ او پرورش یافت، چنانکه در صحیفۀ دانیال در عهد عتیق از قول آن حضرت چنین میخوانیم:
و نزد یهوه خدای خود دعا کردم و اعتراف نموده گفتم: «ای خداوند! خدای عظیم و مُهیب که عهد و رحمت را با محبّان خویش و آنانی که فرایض تو را حفظ مینمایند نگاه میداری. ما گناه و عصیان و شرارت ورزیده و تمرّد نموده و از اوامر و احکام تو تجاوز کردهایم و به بندگانت [یعنی] انبیایی که به اسم تو به پادشاهان و سروران و پدران ما و به تمامیِ قوم [در این] زمین سخن گفتند گوش نگرفتهایم. ای خداوند! عدالت از آن توست و رسوایی از آن ما است چنانکه امروز شده است [مراد، اسارت بابلی یهود است] … و تمامیِ اسرائیل از شریعت تو تجاوز نموده و روگردان شده به آواز تو گوش نگرفتهاند. بنابراین لعنت و سوگندی که در تورات موسی بنده خدا مکتوب است [نگا. سفر تثنیه باب ۲۷] بر ما مستولی گردیده چونکه به او گناه ورزیدهایم. و او کلام خود را که بر ضدّ ما و به ضدّ داوران ما، که بر ما داوری مینمودند، گفته بود استوار نموده و بلای عظیمی بر ما وارد آورده است. زیرا که زیرِ تمامیِ آسمان حادثهای واقع نشده مثل آنکه بر اورشلیم واقع شده است. تمامیِ این بلا بر وفق آنچه در تورات موسی مکتوب است بر ما وارد شده است. (دانیال ۹/ ۴ تا ۷ و ۱۱ تا ۱۳)
اگرچه خداوند مدت اسارت یهودیان در بابل را هفتاد سال مقرر کرده بود (ارمیاء ۲۵/ ۱۱ و ۱۲)، لکن آن دوران فقط ۴۸ سال طول کشید. پس آنگاه، خداوند متعال کورش ایرانی را در سال ۵۳۸ قبل از میلاد بر شهر بابل پیروز کرد و او با فرمانی که در مورد اسرای یهود، از خداوند گرفته بود ایشان را رخصت داد تا به اورشلیم برگردند و معبد خداوند را بنا نموده به عبادت او مشغول گردند (۲تواریخ ایام ۳۶/ ۲۰ تا ۲۳ ـ کتاب عزرا، باب اول).
باید متذکر شد که بعد از فرمان آزادی کورش، بسیاری از یهودیان در شهرهای مختلف ایران ــ از بابل و شوش گرفته تا اصفهان و همدان ــ باقی ماندند و به بلاد خود نرفتند. اغلبِ این یهودیان انسانهای صالحی بودند که تقدیر خود را از این قوم جدا کردند و نخواستند تا خود و نسلشان در گناهان آیندۀ یهود شریک باشند. به نظر راقم، آن سه مجوسی که به وقت تولد حضرت عیسی(ع) به هدایت ستارهای به اورشلیم رفتند و هدایایی به حضرت مریم(س) تقدیم کردند از نسل این یهودیان مؤمنی بودند که در ایران میزیستند. در این خصوص به مقالۀ مجزای راقم رجوع فرمایید: مجوسانِ ستایشگر عیسای نوزاد، که بودند؟
ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیهِْمْ وَ أَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْنَاکُمْ أَکْثرََ نَفِیرًا (إسراء/ ۶). بار دیگر شما را بر آنها غلبه دادیم و به مال و فرزند مدد کردیم و بر شمارتان افزودیم.
همانطور که در قرآن تأکید شده، این واقعه در در تورات موسی(ع) مذکور است و حتی در تورات کنونی نیز دیده میشود:
و چون جمیع این چیزها، یعنی برکت و لعنتی که پیش روی تو گذاشتم بر تو عارض شود، و آنها را در میان جمیع امتهایی که یهُوَه، خدایت، تو را به آنجا خواهد راند، بیاد آوری، و تو با فرزندانت با تمامی دل و تمامی جان خود به سوی یهُوَه خدایت بازگشت نموده، قول او را موافق هر آنچه که من امروز به تو امر میفرمایم، اطاعت نمایی، آنگاه یهُوَه خدایت اسیری تو را برگردانیده، بر تو ترحم خواهد کرد، و رجوع کرده، تو را از میان جمیع امتهایی که یهُوَه، خدایت، تو را به آنجا پراکنده کرده است، جمع خواهد نمود. اگر آوارگی تو تا کران آسمان بشود، یهُوَه، خدایت، تو را از آنجا جمع خواهد کرد و تو را از آنجا خواهد آورد. و یهُوَه، خدایت، تو را به زمینی که پدرانت مالک آن بودند خواهد آورد، و مالک آن خواهی شد، و بر تو احسان نموده، تو را بیشتر از پدرانت خواهد افزود. « و یهُوَه خدایت دل تو و دل ذریت تو را مختون خواهد ساخت تا یهُوَه خدایت را به تمامی دل و تمامی جان خود دوست داشته، زنده بمانی. و یهُوَه خدایت جمیع این لعنتها را بر دشمنان و بر خصمانت که تو را آزردند، نازل خواهد گردانید. و تو بازگشت نموده، قول خداوند را اطاعت خواهی کرد، و جمیع اوامر او را که من امروز به تو امر میفرمایم، بجا خواهی آورد. و یهُوَه، خدایت، تو را در تمامی اعمال دستت و در میوۀ بطنت و نتایج بهایمت و محصول زمینت به نیکویی خواهد افزود، زیرا خداوند بار دیگر بر تو برای نیکویی شادی خواهد کرد، چنانکه بر پدران تو شادی نمود، اگر آواز یهُوَه خدای خود را اطاعت نموده، اوامر و فرایض او را که در طومار این شریعت مکتوب است، نگاه داری، و به سوی یهُوَه، خدای خود، با تمامی دل و تمامی جان بازگشت نمایی (تثنیه ۳۰/ ۱ تا ۱۰).
حضرت نحمیاء(ع) پیامبر خدا، در مناجاتش با حضرت حق به این وعده اشاره میکند. او در این وقت ساقی اردشیر پادشاه ایران است و در دارالسلطنه شوش اقامت دارد. در ابتدای صحیفه نحمیاء چنین آمده است:
دعای بنده خود را که در این وقت نزد تو روز و شب درباره بندگانت بنیاسرائیل مینمایم اجابت فرمایی و به گناهان بنیاسرائیل که به تو ورزیدهایم اعتراف مینمایم زیرا که هم من و هم خاندان پدرم گناه کردهایم. به درستی که به تو مخالفت عظیمی ورزیدهایم و اوامر و فرایض و احکامی را که به بندۀ خود موسی فرموده بودی نگاه نداشتهایم. پس حال، کلامی را که به بنده خود موسی امر فرمودی به یادآور که گفتی شما خیانت خواهید ورزید و من شما را در میان امّتها پراکنده خواهم ساخت. اما چون به سوی من بازگشت نمایید و اوامر مرا نگاه داشته به آنها عمل نمایید (آنگاه) اگر چه پراکندگان شما در اقصای آسمانها باشند من ایشان را از آنجا جمع خواهم کرد و به مکانی که آن را برگزیدهام تا نام خود را در آن ساکن سازم [یعنی فلسطین] در خواهم آورد. و ایشان بندگان و قوم تو میباشند… (نحمیا ۱/ ۶ تا ۱۰)
نکته مهم این است که صهیونیستها این بشارت موسی(ع) برای بازگشت به فلسطین را که بعد از خرابی معبد اول بوده است را به زمان اکنون تطبیق میکنند و ادعای رجعت به فلسطین را دارند. در حالیکه این وعده در ۲۵۰۰ سال قبل به توسط کورش محقق شده است./: ۸ شهریور ۱۳۹۳ مشرق
پانوشتها:
[۱]. کلینی، الکافی، ۸ ج، اسلامیه، ج ۲، ص ۳۳۴؛ باب الظلم، حدیث ۱۹
[۲]. نگا. کتابهای قانونی ثانی، ترجمه پیروز سیّار، تهران، نشر نی، ۱۳۸۰، صص ۶۶۵ و ۶۶۶؛ کتاب دانیال ۴/ ۳۰ تا ۳۳
توضیحاً اینکه کتاب عهد عتیقِ کاتولیکها هفت رساله بر عهد عتیق پروتستانها افزون دارد که در ایران با عنوان «کتابهای قانونی ثانی» به چاپ رسیدهاند. علاوه بر این هفت رساله، کتابهای دانیال و استر در نزد کاتولیکها نیز مفصلتر از پروتستانها است. در ضمن، این رسائل با عنوان دیگری نیز به فارسی ترجمه شدهاند:
اپوکریفای عهد عتیق، ترجمه عباس رسولزاده و جواد باغبانی، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی،