بغضِ مرداب


بغضِ مرداب

شیشه ها به هم خوردند پنجره پریشان شد قصه رنگ خود را باخت خامه در قلم دان شد قصه ، مرگ نیلوفر توی بغضِ مرداب و... شعر هم خدا را شکر شاعرانه در خواب و... سرخِ جَنگ و آتش بود صورتِ زمینِشاعر:فریبا نوری

شیشه ها به هم خوردند
پنجره پریشان شد
قصه رنگ خود را باخت
خامه در قلم دان شد

قصه ، مرگ نیلوفر
توی بغضِ مرداب و ...
شعر هم خدا را شکر
شاعرانه در خواب و ...

سرخِ جَنگ و آتش بود
صورتِ زمینِ پاک
نغمه ای نهان می کرد
خونِ لاله را در خاک
.
.
.
موی تو طلایی نیست
می دمی ولی هر صبح
بر دریچه ی خانه
بر نگاه من بر صبح

پنجره پریشان است
در تشعشعِ گیسوت
جوهری زر افشان است
بر مرّکبِ هر موت

نوری از صدا پاشید
روی پلکِ شاعر، باز
قصه رنگِ دیگر یافت
از سلامِ در پرواز
.
.
.
روی آبِ راکد چون
ثعله فکرِ رفتن بود
قصه از همان آغاز
قصه ی گذشتن بود ...


دوم فروردین نود و هفت


حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»، بهترین دعا و ظهور بزرگ‌ترین جایزه لیله الرغائب...