ما راهروان ره ِ عشقیم و اسیریم
بر خارِ بیابان بلا خرده نگیریم
خورشید چو پنهان شود از دیده نخوابیم
در حسرت او همسفرِ ماهِ مُنیریم
هر باده به بوی نفسِ یار حلال است
ما باده جز از لعل لب یار نگیریم
ای عاقل فرزانه چه بیهوده دهی پند
ما فرقه ی عُشاق نصیحت نپذیریم
هرچند که بد نام و نشانیم در این شهر
در چشم تو آلوده ولی پاک ضمیریم
شاهان و سلاطین ادب گرچه عزیزند
فارغ ز قدم رنجه ی هر شاه و وزیریم
تیری که شبی خورده به دل داده شرابی
ما عاشق یک جرعه از آن باده ی تیریم
سر خَم نکند عشق به هر بی سر و پایی
در محضر پاکش همه چون خاک حقیریم
فریاد نمی خواهد از این سینه بجز عشق
ما نیز برآنیم که بی عشق نمیریم
(م. فریاد)
بر خارِ بیابان بلا خرده نگیریم
خورشید چو پنهان شود از دیده نخوابیم
در حسرت او همسفرِ ماهِ مُنیریم
هر باده به بوی نفسِ یار حلال است
ما باده جز از لعل لب یار نگیریم
ای عاقل فرزانه چه بیهوده دهی پند
ما فرقه ی عُشاق نصیحت نپذیریم
هرچند که بد نام و نشانیم در این شهر
در چشم تو آلوده ولی پاک ضمیریم
شاهان و سلاطین ادب گرچه عزیزند
فارغ ز قدم رنجه ی هر شاه و وزیریم
تیری که شبی خورده به دل داده شرابی
ما عاشق یک جرعه از آن باده ی تیریم
سر خَم نکند عشق به هر بی سر و پایی
در محضر پاکش همه چون خاک حقیریم
فریاد نمی خواهد از این سینه بجز عشق
ما نیز برآنیم که بی عشق نمیریم
(م. فریاد)