به ساحل می زند دریا دلش را تا که غم میرد
ولی کوهِ غم است ای یار که اینجا صخره می سازد
اگرچه صخره می ماند به جا و موجِ دریاها
ولی آهسته امواجش ز صخره ماسه می سازد
همیشه در پیِ شادی تمامِ عمرِ خود دادی
ولی آغوش سرد غم همیشه غصّه می سازد
رها کن غصّه و غم را ببین آن سوی دریا را
که مرغِ راویِ عشقم برایت لانه می سازد
شنیدی روزِ سختی که گذشته است راحت و آسان؟!
دمی آسوده با من باش که صحرا لاله می سازد
دلم تنگِ نگاهت شد رها کن خنده هایت را
که با هر خنده ی نابت لب من خنده می سازد
گذر کن از غم و غصّه که شادی بال و پر گیرد
که این ققنوس آواره دوباره خانه می سازد
تقدیم به مادر عزیزم که مدتهاست دلتنگ خنده های نابش هستم.
ولی کوهِ غم است ای یار که اینجا صخره می سازد
اگرچه صخره می ماند به جا و موجِ دریاها
ولی آهسته امواجش ز صخره ماسه می سازد
همیشه در پیِ شادی تمامِ عمرِ خود دادی
ولی آغوش سرد غم همیشه غصّه می سازد
رها کن غصّه و غم را ببین آن سوی دریا را
که مرغِ راویِ عشقم برایت لانه می سازد
شنیدی روزِ سختی که گذشته است راحت و آسان؟!
دمی آسوده با من باش که صحرا لاله می سازد
دلم تنگِ نگاهت شد رها کن خنده هایت را
که با هر خنده ی نابت لب من خنده می سازد
گذر کن از غم و غصّه که شادی بال و پر گیرد
که این ققنوس آواره دوباره خانه می سازد
تقدیم به مادر عزیزم که مدتهاست دلتنگ خنده های نابش هستم.