نمایشنامه‌هایی از لارش نورن


«آهنگ بی‌صدا و سه نمایشنامه‌ی دیگر» چهار نمایشنامه است از لارش نورن که با ترجمه محمد حامد در نشر روزنه به چاپ رسیده است. لارش نورن نمایشنامه‌نویس، کارگردان، شاعر و رمان‌نویس سوئدی است که گرچه در ایران هنوز چندان شناخته‌شده نیست اما از...

«آهنگ بی‌صدا و سه نمایشنامه‌ی دیگر» چهار نمایشنامه است از لارش نورن که با ترجمه محمد حامد در نشر روزنه به چاپ رسیده است. لارش نورن نمایشنامه‌نویس، کارگردان، شاعر و رمان‌نویس سوئدی است که گرچه در ایران هنوز چندان شناخته‌شده نیست اما از نمایشنامه‌نویسان سرشناس جهان است و چنانکه در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی «آهنگ بی‌صدا و سه نمایشنامه‌ی‌ دیگر» آمده «نام او در عالم تئاتر در کنار بزرگانی چون آگوست استریندبرگ، هنریک ایبسن و یون فوسه مطرح است.» کتاب «آهنگ بی‌صدا و سه نمایشنامه‌ی دیگر» با مقدمه‌ای کوتاه درباره لارش نورن همراه است. این مقدمه را فتانه تمبرچی نوشته و در آن به معرفی لارش نورن و نمایشنامه‌های او و اصلی‌ترین ویژگی‌های این نمایشنامه‌ها پرداخته است. چنانکه در همین مقدمه آمده است چهار نمایشنامه کتاب «آهنگ بی‌صدا و سه نمایشنامه‌ی دیگر» از جلد اول مجموعه آثار نورن با عنوان «ترمینال» انتخاب و ترجمه شده است. در بخشی از این مقدمه درباره حال‌وهوای این چهار نمایشنامه می‌خوانیم: «تم اصلی این نمایشنامه‌‌ها مرگ است. درونمایه‌ای که به‌نظر می‌رسد دغدغه‌ی اصلی لارش نورن در طول ده‌سال نگارش این آثار بوده است. او هرگز به خود مرگ به طور مستقیم نپرداخته است بلکه در اطراف مرگ پرسه زده و از زاویه‌های مختلف به آن نور تابانده است.» چنانکه در همین مقدمه نقل شده لارش نورن خود در ابتدای کتاب «ترمینال» درباره این نمایشنامه‌ها نوشته است: «این نمایشنامه‌ها همچون نقش به‌هم‌پیوسته‌ای است از زندگی و مرگ، زمان و خاطره‌ها. همان آدم‌ها و همان اتفاقات گاه همسان و گاه دگرسان در صحنه‌هایی تکرار می‌شوند.» به گواه همین مقدمه پدر نورن مدتی در هتلی کوچک در شهری به نام ینارپ کار می‌کرده و کودکی نورن با خاطراتی از این هتل پیوند خورده و این خاطرات چنان در ذهن نورن نقش بسته که آن هتل کوچک بعدها به صحنه چند نمایشنامه او بدل شده است. در نقل‌قولی هم که در بخشی دیگر از مقدمه کتاب از کریستیان پتری، نمایشنامه‌نویس و روزنامه‌نگار سوئدی، آمده به شباهت جهان آثار نورن به هتل این‌گونه اشاره شده است: «پروست معماری رمان خود را همچون کلیسا مجسم می‌کرد. اما من برای نزدیک‌شدن به دراماتیک لارش نورن همواره به تصویر مبهمی از هتل بزرگی می‌اندیشم. بخش‌هایی از این هتل خاموش است، قسمت‌هایی از عمارت فروریخته و قسمت‌هایی دوباره ساخته شده است، علف‌های هرز باغچه‌ها را پر کرده است، برخی از اتاق‌ها دیگر استفاده نمی‌شوند، برخی دیگر فراموش شده‌اند. ساکنان این هتل هم مردگانند و هم زندگان، انسان‌هایی از گذشته‌های خودِ نورن، انسان‌هایی از همین دوران معاصر، انسان‌هایی در تخیلات ما، انسان‌هایی بسیار تنها، در روابط گوناگون‌شان... این آدم‌ها همه با ما سخن می‌گویند.» در پایان مقدمه نیز درباره زبان نمایشنامه‌های لارش نورن و گفتگوهای این نمایشنامه‌ها چنین می‌خوانیم: «زبان نمایشنامه‌های لارش نورن از جملات ساده و روزمره ساخته شده است. آدم‌های لارش نورن هیچ چیز بااهمیتی به یکدیگر نمی‌گویند. گویی با گفتن جملات روزمره و گاه بی‌معنا از بیان چیز دیگری سر باز می‌زنند، چیزی که زیر پوست این گفتگوها وجود دارد و از درون همین حرف‌های روزمره است که جهان این آدم‌ها بر صحنه‌ها ساخته می‌شود.» نمایشنامه‌های «آهنگ بی‌صدا»، «نگه‌داشت زمستانه»، «حس» و «سراسر» چهار نمایشنامه‌ای هستند که ترجمه آن‌ها در کتاب «آهنگ بی‌صدا و سه نمایشنامه‌ی دیگر» آمده است. این کتاب نخستین جلد از مجموعه نمایشنامه‌های لارش نورن است و در مجموعه‌ای با عنوان «کتاب‌های هزارتو» که دبیر آن مجید لشکری است منتشر شده. در همین مجموعه آثار دیگری نیز از لارش نورن با ترجمه محمد حامد به چاپ رسیده که از آن جمله‌اند: «اینجا و سه نمایشنامه‌ی دیگر» و «از عشق و سه نمایشنامه‌ی دیگر». آن‌چه در ادامه می‌خوانید قسمتی است از نمایشنامه «آهنگ بی‌صدا» از کتاب آهنگ بی‌صدا و سه نمایشنامه‌ی دیگر: «یوناس: هوم. از کارم راضی‌ام. هرچه‌قدر هم که به نظر عجیب بیاد، باز هم مجبورم راضی باشم. چی می‌گن؟... (مکث کوتاه) باید آدم از اوضاع راضی باشه. ولی من به‌شخصه، خودم... خیلی راضی‌ترم که با ناامیدها و وازده‌ها کار کنم تا با آدمایی که به آینده امید دارن. کسی که افسرده‌ست، خاطرش جمعه که افسرده‌ست دیگه، و آدم می‌دونه چی در انتظارشه. کار آروم و بی‌حادثه‌ای‌یه و شباهت کمی به پرستار خونگی داره، مثل این‌که مثلن بری پیش پیرها و فراموش‌شده‌ها. اما اینجا، سر کار من بیشتر جوونن. یک کمی مثل کار کردن با خدمات اجتماعی می‌مونه. همین هم هست البته. منتهی گاهی معجزه رخ می‌ده. خب دیگه یه کمی ترسناکه، گاهی وقت‌ها مثل اینه که خود مرض خودشو مداوا می‌کنه. مرضی که فکر می‌کردی هیچ‌وقت خوب نمی‌شه و مریض قطعن می‌میره.»

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه گوناگون

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


شعر امید به صورت داستان + متن شعر