پرومته در اوین


پرومته در اوین

دسته: ایرج جنتی عطاییتاریکی مطلق! نور آهسته‌آهسته بر صحنه می‌تابد مرد، که بالا‌تنه‌اش برهنه است، از گوشه و کنار اتاق اشیاء مورد ن...

تاریکی مطلق! نور آهسته‌آهسته بر صحنه می‌تابد مرد، که بالا‌تنه‌اش برهنه است، از گوشه و کنار اتاق اشیاء مورد نیاز زن را گردآوری می‌کند و آنها را به زن می‌سپارد که در میانهٔ چشم‌انداز و برچمداری تلاش می‌کند تا اسباب سفری شتاب‌زده را به مرتب‌ترین وجه ممکن بچیند.
زن: به مجرد رسیدن برات خبر می‌فرستم. به هیچ‌کس لازم نیست بگی، حتی بچه.
مرد: بچهٔ ۴ ساله این چیزا چه می‌فهمه.
زن: ازش می‌پرسن مامانت کجاس، می‌گه دیگه!
مکث
مرد: قبرستون امن‌تر از این خراب‌شدست (مکث، می‌خندند). چرا پس نمی‌خندی؟ها؟ خنده نداره که قبرستون امن‌تر از ایننجاس؟ چون اونجا دیگه اینا باهات کاری ندارن...

این کتاب پیشتر به صورت تایپ شده در سایت قرار گرفته بود.

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه کتاب

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


مرد تهرانی از بالای پل عابر به پایین پرتاب شد / له شدن جسد او بعد از رد شدن خودرو