جوان و کارآمد بود که مورد توجه دیکتاتور قرار گرفت و به املاک سلطنتی رضاخان رفت و حتی از سال ۱۳۱۸ تا شهریور ۱۳۲۰ ، چندی هم رئیس املاک سلطنتی مازندران شد ، شغلی پر در آمد برای آنان که حاضر به دزدی و چپاول رعیت ها بودند تا برای همیشه خود را بیمه کنند اما افشارطوس از آن افراد نبود و شرافت او مانع از آن بود تا به این قبیل اعمال دست بزند .
گرچه به دلیل طبیعت کار ، نام نیکی هم از آن زمان به یادگار نبرد و این سابقه همواره به حربه مخالفان تبدیل شده بود .
در جریان غائله آذربایجان افشارطوس از فرماندهان ارتش بود و با لیاقت عمل کرده و فرماندار نظامی راه های همدان شد و مدتی هم بازرس ویژۀ لشکر یک شد اما پس از آزادی آذربایجان ، مشاهده کرد که ارتشیان به غارت اموال مردم میپردازند و به این امر شدیدا” اعتراض کرده بود . ظاهراً برخی افسران هم از قول مقامات بالاتر از او خواسته بودند تا در آن مسائل دخالت نکند اما افشارطوس پاسخ داده بود که ما برای مردم جنگیده ایم نه اینکه علیه آنها وارد عمل شویم که بعد از آن قضیه در انزوا قرار گرفته بود و به دانشگاه جنگ فرستاده شده و مدتی هم مدیر دروس دانشگاه جنگ بود و به مرور منزوی شده و از سمت های مهم کنارگذاشته شد و ترفیع های او نیز به عقب افتاد و هنگام اخذ درجه سرتیپی، ترفیع او بیش از سه سال تا زمان حکومت ملی دکتر مصدق به عقب افتاد .
افشارطوس نه با ارتشبد آریانا همراه شد و نه به دنبال تیمسار ارفع رفت . مرید رزم آرا هم نشد و مدتی هم در دانشکده افسری مدیر دروس شد و به تدریس پرداخت.
او در جوانی غرق در وجود رضاخان بود ولی از دوران نخست وزیری رزم آرا و شروع مبارزات ملی ، تغییرات فکری در او محسوس بود و به دموکراسی علاقه نشان میداد . او مصدق را به تمام معنا قبول داشت و نهایت تلاش خود را در کمک به او به کار بست و همچنین او داماد شیخ العراقین بیات خواهر زاده دکتر مصدق بود و دکتر مصدق و همسرش در مراسم ازدواج آن ها حضور داشتند و با توجه به این نسبت فامیلی، دکتر مصدق بیشتر میتوانست به او اطمینان داشته باشد و لذا وی مورد توجه دکتر مصدق قرار گرفت.
قتل افشارطوس
سرتیپ افشارطوس در شامگاه ۳۱ فروردین ۱۳۳۲ ناپدید شد و در ساعت یک بعد از نیمه شب، مفقود شدن رییس شهربانی به اطلاع مصدق رسید. از فردای آن روز گروهی از مطبوعات تبلیغات گستردهای را علیه دولت آغاز و مصدق را به تلاش برای مظلومنمایی و بهانهتراشی برای سرکوب مخالفان و حمله به دربار متهم کردند. از آن جمله روزنامه «داد» نوشت: «عدهای میگویند این توطئه از طرف خود دولت بوده که به وسیله آن اولاً مورد جدیدی برای اتهام به دربار پیدا کند و ثانیاً اقدام به بستن نقاطی از قبیل کلوپ افسران بازنشسته و حزب سومکا را که نزدیک محل حادثه هستند نماید. ثالثاً وسیله جدیدی برای بازداشت افراد پیدا کنند. از همین جهت به رییس شهربانی دستور داده شده که فعلاً خود را مخفی کند.»ماجرا اما زودتر از آنکه توطئهگران تصور میکردند برملا شد: «اول اردیبهشتماه بود که ماموران فرمانداری نظامی حسین خطیبی و دو روز بعد تعدادی از امرای بازنشسته (سرتیپ علیاصغر مزینی، سرتیپ دکتر سیدعلیاکبر منزه، سرتیپ نصرالله بایندر و سرتیپ نصرالله زاهدی) را به اتهام ربودن افشارطوس دستگیر کردند.»
سرانجام در ۶ اردیبهشت جسد افشارطوس در تپههای لشکرک تهران کشف و پرده از ابعاد تاریک این ماجرا برافتاد و عوامل این توطئه به کار خود اعتراف کردند.
یک هفته بعد بود که بر اساس اعترافات متهمان، مظفر بقایی و سرلشگر فضلالله زاهدی به شرکت در توطئه قتل افشارطوس متهم شدند و اعلام شد که اردشیر زاهدی، پسر فضلالله زاهدی دوست نزدیک حسین خطیبی بوده و او نیز در ماجرا دخالت داشته است. بر این اساس گفته شد که تصمیم به قتل افشارطوس در خانه بقایی گرفته شده و قاتلین قصد داشتند وزرای خارجه و دفاع را نیز بکشند و بقایی را نخستوزیر کنند.
پی نوشت:
1- باشگاه خبرنگارن جوان
2- سایت مشاهیر