گاه نیاز است جدا شد از این زندگانی
از این معشوقه از این دنیای فانی
تا بدانی که کجایه یاری
تا بدانی به دستی یاری یا رهای
زندگانی بی تو را زیستن بس است
زندگی بی تو، فقط زیستن است
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان شود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان شود
دل شکستِ را چه درمان کنم
آب رفته به جوب را چنان کنم
این زندگی که نمی گذرد
این ماییم که در گذریم
پس مهربانی را پیشه کن
ببخش ، بگذر، رها کن
چون مهربانی ز تو پیدا شود
عشق در دل تو شیدا شود
از این معشوقه از این دنیای فانی
تا بدانی که کجایه یاری
تا بدانی به دستی یاری یا رهای
زندگانی بی تو را زیستن بس است
زندگی بی تو، فقط زیستن است
دست و پا گر بشکند با نسخه درمان شود
چشم گریان هم دمی با بوسه خندان شود
دل شکستِ را چه درمان کنم
آب رفته به جوب را چنان کنم
این زندگی که نمی گذرد
این ماییم که در گذریم
پس مهربانی را پیشه کن
ببخش ، بگذر، رها کن
چون مهربانی ز تو پیدا شود
عشق در دل تو شیدا شود