ساقیا خونین دلم، دیگرتو دلخونم مکن
آتشی درسینه دارم، آتش افزونم مکن
زهرِهجران خورده ام،از ساغرت دورم مکن
من که مهجورم زیاران، باز مهجورم مکن
زخم ها برجسم و جان دارم،زدورِ روزگار
مرهمی باید نهادن ، غرقه در خونم مکن
نارفیقان دیده ام درزندگی، آزرده ام
دلخوشم آنی به دیدارتو،محرومم مکن
سنگ می سایم به مژگان،نقشِ شیرین می زنم
تیشه را بر ریشه می گیرم ، مجبورم مکن
آتشی درسینه دارم، آتش افزونم مکن
زهرِهجران خورده ام،از ساغرت دورم مکن
من که مهجورم زیاران، باز مهجورم مکن
زخم ها برجسم و جان دارم،زدورِ روزگار
مرهمی باید نهادن ، غرقه در خونم مکن
نارفیقان دیده ام درزندگی، آزرده ام
دلخوشم آنی به دیدارتو،محرومم مکن
سنگ می سایم به مژگان،نقشِ شیرین می زنم
تیشه را بر ریشه می گیرم ، مجبورم مکن