اشک در چشمانش
وبرلبانش
لبخند
حضورش
طعم شیرین شرم داشت!
و من به جای گل سرخ
با شورکودکانه
ماهی قرمز کوچکی را
به چشم روشنی آورده بودم
نه دستی بی تاب دستی بود
نه سری در آرزوی شانه ای
به افتخار عشق
مهمانی نگاه بود و سکوت
بی کلمه آمده بودیم!
اشک در چشمانش وبرلبانش لبخند حضورش طعم شیرین شرم داشت! و من به جای گل سرخ با شورکودکانه ماهی قرمز کوچکی را به چشم روشنی آورده بودم نه دستی بی تاب دستی بود نه سری در آرزوی شانه ای بهشاعر:ابوالحسن درویشی مزنگی