لیست ضرب المثل های حرف گ به همراه معنی
گذر پوست به دباغخانه میافتد، گربه را باید دم حجله کشت،گر صبر کنی ز غوره حلوا سازی، گل بود به سبزه نیز آراسته شد و... بخشی از پرکاربردترین ضرب المثل های فارسی و ایرانی هستند که با حرف ر شروع میشوند. با داستان، طرز استفاده و معنی این ضرب المثل ها همراه ستاره باشید.
فهرست انواع ضرب المثل با حرف گ
گاوبندیهمدستی و تبانی دو نفر برای کلاه گذاشتن طرف مقابل.
گاو پیشانی سفید
کسی که همه و در هر کجا او را میشناسند و معروف است.
گاوش زائیدگرفتاری و بدبختی یا ضرری برایش پیش آمد.
گاو نُه من شیردهخوبی و خدمت کردن اما در آخر با یک کار یا حرف آزار دهنده زحمت خود را پایمال کردن و از بین بردن.
گاهی به اداگاهی به اصول، گاهی به خدا گاهی به رسولکسی که بیعقیده است و بنابر مصلحت رنگ عوض میکند و خود را با تغییر موقعیت و با هر عقیدهای هماهنگ و همسو میکند.
گدا به گدا رحمت به خداکمک و دستگیری یا راهنمایی فقیری به مستحقتر از خود، پناه بردن بینوا به بینوای دیگر.
گذر پوست به دباغخانه میافتدبه کسی میگویند که به دیگری بدی کرده، اما بالاخره روزی با همان شخص سرو کار پیدا میکند و احتیاجش به او میافتد.
گربه دستش به گوشت نمیرسه میگه بو میدهکسی که از بدست آوردن یا انجام خواسته و موقعیت مورد نظرش محروم و ناامید شده روی آن چیز عیب میگذارد و اینطور خود یا دیگران را قانع میکند که مناعت طبع دارد.
گربه را باید دم حجله کُشتهمان اول کار باید از طرف زهره چشم گرفت تا حساب کار خودش را بکند.
گربه رقصاندنبازی در آوردن، کسی را سر دواندن و بازی دادن.
گربه شورتمیز و درست و حسابی نشُستن، شستشوی سرسری و ناقص (مثل گربهای که خود را فقط در آب میغلتاند).
گردنم از مو باریکتردر مقابل حرف حق و سخن به جا تسلیم هستم و آن را میپذیرم.
گرسنگی نکشیدی عاشقی یادت برهفقیر و درماندهای که از کمترین امکانات و رفع احتیاجات خود محروم است، دیگر نمیتواند به عشق و عاشقی فکر کند.
گر صبر کنی ز غوره حلوا سازیبا صبر و حوصله کمکم کارها درست میشود، به طوری که حتی میتوان ازغوره ترش حلوای شیرین به دست آورد.
گرگ باران دیدهاشاره به شخص بسیار با تجربه.
گرگ در لباس میشظاهری در فریبنده و مظلوم نمایانه برای آسیب رساندن و نابودی.
گرم گرفتنتحویل گرفتن کسی و با او خودش و بش کردن و صمیمی شدن.
گل از گُلش شکفتخوشحال و خندان شد (اشاره به غنچه که بر اثر نسیم صبحگاهی شکفته شده و تبدیل به گل میشود).
گُل گفتن و گل شنیدن
رد و بدل شدن حرفهای خوب، زیبا و صمیمانه بین دو نفر.
گل بود به سبزه نیز آراسته شددر ظاهر یعنی: خوب بود خوبتر هم شد، اما غالباً برعکس و به طعنه در مورد زیادتر شدن عیب کار گفته میشود یعنی: خیلی کم عیب و مشکل داشت یکی دیگر هم اضافه شد.
گل بیخار نمیشودبه دو معنا بکار میرود:
1- هیچ کس و هیچ چیز بیعیب و نقص نیست حتی گُل.
2- برای رسیدن به هدف و مطلوب خود باید بهایی پرداخت و متحمّل رنج و زحمت شد.
گل بیعیب خداستهمه انسانها عیب و نقطعه ضعف دارند، فقط خدا از هر گونه عیب و نقص مبرّاست.
گل پشت و رو نداردبه کسی میگویند که به ناچار پشت بر شخص یا جمعی کرده و معذرت میخواهد.
گل سر سبدبهترین و عزیزترین فرد یا چیز در میان بقیه.
گل گفتی اما شل گفتیتوی ذوق زدن کسی که اظهار نظر بیارزش و نه چندان درست و حسابی بکند.
گله دست گرگ افتادهعدهای که گیر حکم و سرپرست حریص و بیرحم افتاده باشند.
گلیم خود را از آب بیرون کشیدناز پس کارهای هر چند سخت خود بر آمدن و برای رفع مشکلات، درمانده و محتاج کسی نشدن.
گنجشک را رنگ میکنه جای قناری میفروشهآدم نادرست و متقلّب و فریبکار.
گندم برشته شدنبه جِلز و وِلز افتادن، ناشکیبایی.
گندم نمای جو فروشکاسب متقلّب که جنس مرغوبی را نشان داده اما موقع تحویل، نامرغوب آنها را تحویل دهد.
گنه کرد در بلخ آهنگری/ به شوشتر زدند گردن مسگریهنگامی که تاوان گناه و خطای کسی را دیگری پس بدهد.
گورم کجا بود که کفنم باشهبیچیز و فقیر و تهیدست.
گوز را به شقیقه زدندو چیز و دو موضوع بیربط را به هم مربوط ساختن.
گوش اگر گوش تو و ناله اگر نالة ماست/ آنچه البته به جایی نرسد فریاد استکسی که نسبت به درخواستها و نصایح دیگران بیتوجه و بیاعتناس و یا عمداً نمیخواهد آنها را بشنود و بپذیرد، بنابراین با زور و داد و فریاد هم نمیتوان به او فهماند.
گوش به زنگآماده و منتظر شنیدن خبری یا وقوع امری بودن.
گوشت از دهان گرگ کشیدنکار بسیار سخت و خطرناکی را با مهارت و شجاعت و از جان گذشتگی انجام دادن.
گوشتش زیر دندونشهکسی را میگویند که جگر گوشهاش تحت اراده و اختیار کسی دیگری است و باید در برخورد با او احتیاط و مدارا کند.
گوش خواباندنمنتظر فرصت شدن.
گوشش بدهکار نیستبه نصایح، ایرادها و خواستههای دیگران گوش نمیدهد و توجهی ندارد، نسبت به اوضاع و احوال پیرامونش بیتفاوت و بیخیال است.
گوش شیطان کر، چشم شیطان کورهنگامی که بخواهند از روبراه شدن وضعیتی خبر بدهند میگویند.
گوشی دست کسی آمدنحقیقت موضوعی را فهمیدن و حواس خود را جمع کردن.
گیرم پدر تو بود فاضل/ از فضل پدر تو را چه حاصل؟ارزش و اعتبار هر فرد به علم و هنر سرمایه وجودی خود اوست نه به فضائل پدر یا اصل و نسبش.
گیوه را ور کشیدنآماده شدن و راه افتادن برای اقدام و دست زدن به کاری.
سایر ضرب المثلهای فارسی و ایرانی به ترتیب حروف الفبا:
الف | ب | پ | ت | ث | ج | چ | ح | خ | د | ذ |
ر | ز | س | ش | ص | ض | ط | ظ | ع | غ | ف |
ق | ک | گ | ل | م | ن | و | ه | ی |