مثنوی فاطمی


مثنوی فاطمی

بسم الله الرحیم الرحیم به نام خداوند دیوار و در خداوند دسداس و شال پدر خداوند آن کوچه سوت و کور قباله، فدک، طفل و یک دست زور بباید که گفتن ز اوج نفاق ز کردار بد عهدی و عهد اتاق پیمبر ندا دادشاعر:حجت دشتبانی

بسم الله الرحیم الرحیم
به نام خداوند دیوار و در
خداوند دسداس و شال پدر
خداوند آن کوچه سوت و کور
قباله، فدک، طفل و یک دست زور
بباید که گفتن ز اوج نفاق
ز کردار بد عهدی و عهد اتاق
پیمبر ندا داد روز غدیر
پس از من ولیت علی را بگیر
5- همه شاد و خرسند همه در سرور
ز این عهد و ولایش همه در غرور
همه پاکبازان شده جان به کف
به بیعت در این ره همه صف به صف
به ناگه یکی اندر این جمعیت
حسادت نمودش ازین کیفیت
به بیعت ولیش بکرده چو پشت
سر اندر گریبان همچو یک گوژپشت
ندایی چو گفتش تویی بهترش
زکار و، ز سن هم تویی مهترش
10- در اندیشه ی حیله ای منتظر
زند نیش بر امر آن مقتدر
همه روز و شب شده بادبان
برای گروهی در آن سایه بان
ز بد عهدی چرخ این روزگار
زمین را وداع گفت نبی کردگار
علی در غم او پیرهن کرد چاک
بیامد سپارد که جسمش به خاک
همه ناگزیر و همه ناتوان
همه غرق گریه به درّ گران
15- زده بر بلندا صدای جهان
خوش آمد بگویند بر او عرشیان
ولکن گروهی درآن سایه بان
شمردند فرصت به لحظه گران
نبی را ولیش کرده اند عزل
خلافت در آن سایه بان کرده اند بزل
نگفتند با خود در آن حد نه ایم
ولیِّ نبی را عوض کرده ایم
فراموش کرده ذکر موت نبی
فرستاده بهر بیعت به نزد علی
20- علی را فراموش نشد بلکه حرف نبی
مبادا بجنگد یکه باشد علی
گرفتش به فرصت فرستاده را
کند چاره ی این غم زاده را
چو فرصت رسید و بیامد به بار
مدد خواست حیدر ز پروردگار
به کار کتابت مداوم بماند
حدیث نبی را چون که کامل بخواند
به هنگام فرغت ز زیبنده کار
به خواهد که شورد ز دلها غبار
25- شبانه، سه شب اندر این غافله
حسن با حسین و زنش فاطمه
چو اسمش بیامد چه دانی که کیست
همو همسر و کفو مولا علیست
به راه ولیش هماره قیام
چه در روز عید و چه اندر صیام
چو نامیدش خدای تبارک فُطِم
فُطِم کرد از اهل او نار حُطِم
زکیه، رضیه به حکم خدای
حدیثه، محدث به علم خدای
30- شده بر پدر همچو امِّ ابی
گرامیش بسیار دارد وصیِّ نبی
به سمت صحابه روانه شدند
همه انجمن را شبانه شدند
به گفتا به اصحاب حقِّ نبی
بُدی در غَدِر پاسخ آمد بلی
بدیدی به فریاد بی واهمه
علی را صدا زد به نزد همه
چنان دست حیدر به بالا ببرد
تو گویی دو دست است کوهی سترد
35- صدا زد در آن حین ای پیروان
به صحرای دین همچو شیر ژیان
چو ساقی بباشد به اهل جنان
امیر است حیدر اکنون برِ مومنان
مگر نه نبی قبل رحلت بگفت
که اهل بهشت است هرکه بجست
صفای دو گیتی ز ثقلان او
ز قرآن و عترت، محبان او
صدا زد صحابه که حرف تو راست
ولی این نصیحت در این شب چراست؟
40- بگفتش اگر اهل پیغمبری
به کردار خود رهرو رهبری
که بتراش سر را و با خود نیار
غلاف و بیا اندر این کارزار
همه این سه شب در اطاعت شدند
و راضی به امر ولایت شدند
قرار جمله مردانه ها این بشد
که باید نفاق و ریا جمله از دین بشد
همه صبح هنگام به میدان شهر
بیایند بهر پیکار با دیو بشر
45- چو دم صبح میشد پس از آن سه شب
پی امر نبی و رسول ز رب
علی همچو شیران برافروخته
بیامد نگاهش به ره دوخته
به هر سو چنان که نظاره بکرد
به جز چند مردش اشاره نکرد
ابوذر بود و سلمان بود و مقداد بود
و عمار یاسر همه داد بود
چو هر دم ولی خدا این بدید
دل از اهل اصحابش به ناگه برید
50- ز این غم چونکه قدش کماندار شد
به اصحاب بدطینتان گرفتار شد
چنان شد در این شهر رسولی خطاب
سلامش نمی داد و دیگر جواب
زمانه دل زنده اش را شکست
پر پرِّوازش ز دین را ببست
از این پس شده راه پرواز او
ز خانه به مسجد گه راز او
نخواهد که دین چون گرفتار شد
به رسم ادب مرد پیکار شد
55- همه روز و شب مرد کار و نبرد
به باغ ز نخلش زراعت بکرد
ندارد رفیقی اندر این راه مرد
سپارد دلش را بدین چاه مرد
سر خود درون تا به نافش کند
ز دیده به خون اعترافش کند
که ای چاه تنها مانده چون شیر حق
به دل اهل اینان شده سیر حق
ره رستگاری چو بیمار شد
صدایم بدین چه گرفتار شد
60- چو در هر زمان بهر او یار شد
علی را نبی دخت همیار شد
احادیث پدر را محدث بخواند
دل اهل اینان به ایمان براند
شده نوحه کارش همه روز و شب
ز کردار نا اهل و منفور رب
بگفتا خدایا تو هستی تو رب
نگفتند هستم سیه پوش اَب
زده بر زمین حرف والای او
شده در دلاشان تبرّایِ او
65- علی را که خود خوانده مولا نبی
نخواهد گزیند که وی را ولی
به آه و فغان روزها شب نمود
ودر نوحه اش بیتی از اَب نمود
سخن ها شده بهر حیدر گزین
نباشد کلام وحی ناطق جز این
که بر کل مردان روی زمین
علی هست و باشد امیر برین
به گریه نمودش چو از او دفاع
همو شیر زن یکه اما شجاع
70- در این عرصه ی پر ز هر بی حیا
ولی را کمک بنموده آن کل وفا
گرفتند نامردمان راه مولا علی
که زهراست دخت پیغم ولی
به او گو که در این عزای پدر
به صبح سوگ دارد یا به شب یا سحر
صدای رسا را به صوت حزین
نصیحت اندر این صوت کرده گزین
ولی کس توان حرف حق را نداشت
چو شیطان تخم حرص و حسد را بکاشت
75- به بیرون از خانه و بیرون تر از شهرشان
بنا کرده غم بار یک سایه بان
که بیت الازان مادر بر او نام شد
و خون جگر ها در او جام شد
همه اندرز ها شد در این بیت باز
دگر نوحه و روضه با سوز وگداز
زمانه ندادش به زهرا زمان
امان از زمان الامان الامان
به زخم خورده از میخ در بر کمر
به راه حمای از وصی پدر
80- و زخمی که در کوچه بر مه شد پدید
و این راز را جز حسن کس ندید
به شمشیر نامردمانی که ناحق شدند
و زخم جگر بر مع الحق شدند
به داغ طنابی که در خانه اش شد عیان
ز نامردمان بر ولی زمان
به گوشی که نشنید حق با که بود
به جای علی وان دگر را ستود
جگر ها خون نمود و به جای طعام
به سینه نهان کرد در صبح و به شام
85- گذر کرد ایام بیت الاحزین
که ناگه به روزی اخت الحسین
بدیدند مادر زجا خواسته
ز زینب همه گیسوان بافته
زده جاروِ بیت خود این زمان
شنیدند بوی نانش همه در جهان
صدا کرد مادر گلان دلش
عزیزان، قراران، ز خون و گلش
وصایای خود در این بین گفت
به هر یک نفس همچو یک دِین گفت
90- پدر گر شود فرقش از کین دوتا
شود بعد او راه دین هم جدا
حسن گر شود خون جگر جام او
ز اهلش شود زهر در کام او
حسین ار شود سر ز جسمش جدا
دهد ماه خود را به راه خدا
تو زینب به جایم پرستو شوی
اگرچه اسیری به پستو شوی
خرابه شود جای تو دخترم
بخوان خطبه گو دختر حیدرم
95- قیام خدا را تو زنده بدار
یتیم برادر برازنده دار
حسن تا که چشمان او بسته دید
شتابان به سوی ولیش دوید
کای پدر جانم ای کفو ام ابی
بیا کاو شده یک پرستو علی
دویدند تا نفس در سینه ها داشتند
و این راز پنهان مدینه داشتند
علی چون که جسم نحیفش بدید
بدین داغ در خفیه گریبان درید
100- ببارید همچو ابری که بارد بهار
که دیگر دل او ندارد قرار
قرار دو گیتی قرار علی است
قرار ولی هم به دخت نبی است
وصیت کرده بر کفو این قهرمان
که مخفی بماند مزارش، امان
که این داغ را چون کند ندبه او
پس از مرگ هم ترسد از حربه او
شبانه سپردند درّی به خاک
که قلبش زده طعنه بر اصل پاک
105- شده قبر او مخفی از دیدگان
نشانش دهد مرد صاحب زمان
خدایا به آن دم که مولا علی
بیافتاد چشمش به دخت نبی
که باری به سینه چنانش نشاند
که یارش به گیتیُ و دیگر نماند
تو عجّل خدایا به امر ظهور
شود قلب عالم به این در سرور
دهد غم ز مولا همه را به باد
چو گرداند هر کوی و برزن پر ز داد
110- امید علی را تو اینک رسان
امان از امان، الامان، الامان
(اتمام شعر در 5/4/97)

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


تست هوش تشخیص دو خواهر : کدام پسر 2 خواهر دارد؟