دلم در گوشه ی این شهر
به دام افتاده فردا را
که گوید آسمانی نیست و
دل بسته همان ماه را ،
صدای قاصدک های سفر کرده،
گمان دارم که گم کرده
حوایی بودن ما را ،
شبانگاهی چنین دلگیر
به غم می دارد این راه را ،
به غم می داردم امشب دل تنگی سفر ها را،
صدایی می نوازد دل
و سازی غصه ی بودن
گمانم شهریار من
برای عشق
به باد داده اهورا را...
به دام افتاده فردا را
که گوید آسمانی نیست و
دل بسته همان ماه را ،
صدای قاصدک های سفر کرده،
گمان دارم که گم کرده
حوایی بودن ما را ،
شبانگاهی چنین دلگیر
به غم می دارد این راه را ،
به غم می داردم امشب دل تنگی سفر ها را،
صدایی می نوازد دل
و سازی غصه ی بودن
گمانم شهریار من
برای عشق
به باد داده اهورا را...