ریشه ام خشکیده


ریشه ام خشکیده

ازدلت حرفی مزن دل مرده ام کردی دگر مثل مجنونها شدم با غصه وغمها، پکر پاک کن این خاطرات کهنه ام ازقلب خود گریه هم حتی برایت گشته پوچ وبی اثر با دعایت روز وشبهایم به آخر میبرم باورم کن این دلشاعر:کریم لقمانی

ازدلت حرفی مزن دل مرده ام کردی دگر
مثل مجنونها شدم با غصه وغمها، پکر
پاک کن این خاطرات کهنه ام ازقلب خود
گریه هم حتی برایت گشته پوچ وبی اثر
با دعایت روز وشبهایم به آخر میبرم
باورم کن این دل سودازده شدخون جگر
ناله وزاری چه حاصل پای عشق مرده ات
من که میدانم دراین باغم نمی زایدثمر
گرچه آغوشم تهی ازعشق وشیدایی نبود
لحظه ای حتی نکردی برپریشان دل نظر
چون درخت بی ثمر افتاده ام درگوشه ای
ریشه ام خشکیده با این تیغ بران تبر
**==**==**==**
شبها
داستان نیمه تمام نقال
درقهوه خانه ی شهر
میان دودسیگاروهیاهوی دیوانگان
غل غل قلیانها
استکانهای کمر باریک چای
با میزهای پوسیده ودودگرفته هستم
که نقل میکند
قریاد دروغین آزادگی ام
درتخیلات پوچ وبرباد رفته!
ومستانی که سوک دیوار
بامغزهای حیض وترک خورده
به تمسخر میگیرند باپوزخند
کهنه افسانه ی قرتوت راوی !
غافل آن گوشه
منی که سردرگریبان خمیده ام
همان قصه ی تلخ نقالم !
ونمی فهمدهیچ کس
پژواکِ خاموشی ام
s@rv

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


رابطه جنسی زیر دوش آب در حمام با همسر خوب است یا بد؟