منم و پشت پنجره اتاق تنهاییم
با تمام وجودم اطرافم را احاطه کرده
حس تنهایی را در وجودم زمزمه می کند.
نم نم باران
آرام آرام بر پشت پنجره می خورد
بوی دل انگیزش فضای اتاق را پر کرده.
از پشت شیشه بارون زده بیرون را نگاه می کنم
حس بارون زدگی را دارم...
دلم تنها است و غریب
پشت این پنجره اتاق تنهایی و سکوت
دست دراز کردم زیر باران تا خیس شوم...
روحم را
به دست نم نم باران سپردم تا بشوید دلتنگی ها را
چه بوی دارد بارش باران.
هوای بهاری جلا می دهد جسم و روحم را
من از تنهایی و دلتنگی اتاق دلتنگم.
بارش باران نبود دلتنگی تاب نمی آوردم.
ببار باران
تنها تو مرا وادار کردی تا نگاهم خیره به بیرون شود.
سرم را تکیه دادم به پنجره اتاقم...
نگاهم خیره به آسمان است
برخورد می کند قطرات باران بر گونه هایم.