خشنودی پروردگار؛ شرط شفاعت/ رضایت خداوند، از سنخ تأثیرپذیری نیست
گروه معارف - از بررسی آیات شریفه قرآن کریم و مجموع تفاسیر، این نتیجه حاصل میشود که شفاعت در حق کسانی رخ خواهد داد که خداوند متعال از آنان رضایت داشته باشد که البته این جلب رضایت پروردگار راههای متعددی دارد و همانگونه که میدانیم خشنودی ذات باری تعالی با خشنودی انسان فرق میکند. خشنودی در انسان یک نوع جاذبه روحى است، در حالىکه خداوند از هر...
به گزارش ایکنا از استان مرکزی، رضایت و خشنودی خدا امری نسبی است، به این معنا که خداوند مجموعه قوانینی را برای تکامل و پیشرفت بشریت و سعادت و خوشبختی آنان فرستاده است، آن قوانین تشریعی که به صورت وحی و کتاب آسمانی و تفسیر و تفصیل آن توسط اولیای الهی و معصوم در اختیار انسان قرار گرفته، مجموعهای از بایدها و نبایدها را تشکیل میدهد، انسان کامل کسی است که با اطاعت از کلیه قوانین الهی، رضایت و خشنودی خدا را کسب کرده باشد. از سویی میدانیم همه انسانها از لحاظ معرفت و شناخت، ایمان و معنویت، اطاعت و تسلیمپذیری عملی فرمان الهی یکسان نیستند، میزان و نسبت رضایتمندی خداوند به میزان عمل آنان از لحاظ کمیت و کیفیت و اخلاص و معرفت آنان بستگی دارد.[1]
انسان؛ دارنده بعضی از صفات الهی
برخی از صفاتی که برای خداوند به کار میروند، در مورد انسان هم استفاده میشوند؛ مانند رضایت و خشنودی«رضی الله عنهم» که به دفعات در مورد برخی از افراد به کار رفته است؛ به عنوان نمونه قرآن درباره راستگویان میفرماید: «قالَ اللَّهُ هذا یوْمُ ینْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِی اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْه»[2]،«خدا گفت: این روزى است که راستگویان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنها است بهشتهایى که در آن نهرها جارى است. همواره در آن جاویدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند. و این کامیابى بزرگى است.
یا درباره اولین گروندگان در ایمان به خدا و رسولش(ص) فرموده است: «وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیم»[3]،«از آن گروه نخستین از مهاجرین و انصار که پیشقدم شدند و آنان که به نیکى از پىشان رفتند، خدا خشنود است و ایشان نیز از خدا خشنودند. برایشان بهشتهایى که در آنها نهرها جارى است و همیشه در آنجا خواهند بود، آماده کرده است. این است کامیابى بزرگ.
رضایت خدا، از سنخ تأثیرپذیری و انفعال نیست
اما همانگونه که میدانیم خشنودی به معنایی که برای ذات باری تعالی به کار رفته با خشنودی انسان فرق میکند. خشنودی در انسان یک نوع، توجّه قلبى و جاذبه روحى است، در حالىکه خداوند از هر تغییری منزّه است؛ لذا تاثر و تأثیرپذیری و انفعال، در ذات خدا راه ندارد و محال است مخلوقات در ذات خدا تأثیر بگذارند. بنابراین نه رضایت خدا، از سنخ تأثیرپذیری و انفعال است و نه غضب او. خشنودی و غضب خدا، از صفات فعلی او هستند و صفات فعلی خدا، از نسبتی که بین خدا و فعل او(مخلوقات) وجود دارد انتزاع میشوند. همانگونه که صفات و اسمای فعلی انسان نیز از رابطه بین انسان و فعلش انتزاع میشوند. به عنوان مثال وقتی کسی کارش درست کردن وسائلی؛ مانند در و پنجره و ... از چوب است، به اعتبار فعلش به او نجّار گفته میشود، امّا نجّار بودن جزو ذات انسان نیست. نجّاری در اصل صفت انسان نیست، بلکه صفت فعل او است؛ لذا ما از فعل انسان – نه از ذات او- نامی مانند نجّار را انتزاع نموده و به انسان نسبت میدهیم. انتزاع صفات و اسمای فعلی خدا نیز به همین ترتیب از نسبت خدا به فعلش انتزاع میشوند؛ و افعال خدا، مخلوقات خدا هستند. بنابراین، با صرف نظر از وجود مخلوقات، نه رضا برای خدا معنا دارد و نه غضب. به عبارت دیگر، رضای خدا و غضب او در واقع به گونهای تحقق عینی خود مخلوق است، ولی از آن جهت که این مخلوق، رابطهای با خدا دارد، از آن مخلوق، صفت و اسمی فعلی برای خدا انتزاع میکنیم.
رضایت خدا، از صفات فعلیه اوست نه ذاتیه
بنابراین، رضایت خدا از اوصاف فعلیه او است، نه ذاتیه، او در ذاتش متصف به صفتى نمیشود که قابل تغییر و تبدیل است، و در نتیجه ذاتش هم با آن تغییر و تبدیل یابد، اگر بندگانش یک روز نافرمانیش کنند، دچار خشم گردد، و در روز دیگرى اطاعتش کنند راضى شود، اگر مىگوییم خدا راضى مىشود، معنایش این است که او با بنده خود معامله رضایت مىکند؛ بر او رحمت مىفرستد و نعمتش را ارزانیاش مىدارد. او را به پاس بندگی و اطاعتش بهشت و نعمتهای بهشتی ارزانی میدارد. و اگر مىگوییم غضب مىکند، معنایش این است که او با بندهاش معامله غضب مىکند؛ یعنى رحمت خود را از او دریغ نموده، او را دچار عذاب مىسازد؛ از اینرو، ممکن است که نخست راضى شود، و بعد به جهت نافرمانى بندهاش غضب کند، یا بر عکس، ابتدا غضب کرده و بعد به دلیل اطاعتى که از بندهاش سرزد از او راضى شود.[4]
به بیان دیگر، اگر رضای خدا از صفات ذاتیه او بود و خداوند در ذاتش متصف به رضا بود، البته این صفت تغییر نمی پذیرفت و در هیچ حالی زایل نمی شد، در حالیکه انسان اگر امروز کار خوبی کند خدا از او راضی است و اگر فردا کار بدی کرد خدا از او ناراضی است، اگر بعداً توبه کرد باز خدا از او راضی است، پس صفت ذات نیست، بلکه صفت فعل است.[5]
صفات افعال خدا از رابطه بین خدا و فعل خدا انتزاع میشوند
نتیجه اینکه: اولاً رضایت و خشنودی خدا از صفات افعال خدا است، نه از اوصاف ذاتی او. ثانیاً صفات افعال خدا از رابطه بین خدا و فعل خدا انتزاع میشوند و در حقیقت برگشت آنها در اصل به مخلوق است. ثالثاً و در حقیقت خوشنودی و رضایت خدا از بنده، ارزانیداشتن بهای جاودان نعمتهای بهشتی در برابر بندگی است. و در یک کلام راضى بودن خدا از بندگان خود، عطا کردن بهشت، نعمت و مقام کرامت میباشد.[6]
خداوند متعال در آیه 28 سوره مبارکه انبیاء میفرماید:«یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُون»؛«خدا همه گذشته آنان و آینده شان را مى داند، و جز براى کسى که خدا بپسندد شفاعت نمى کنند، و آنان از ترس [عظمت و جلال] او هراسان و بیمناکند.
شافعان جز برای کسی که خدا از او رضایت داشته باشد، شفاعت نخواهند کرد
این آیه شریفه و آیات قبل درباره بعضی از اعتقادات بتپرستان نسبت به ملائکه است، زیرا آنان گمان میکردند ملائکه قطعا در حق آنان شفاعت خواهند نمود . فلذا این آیه شریفه ضمن بیان یکی دیگر از ویژگیهای شافعان که همانا ترس و بیم از عظمت و جلال خداوندی میباشد؛ به یکی دیگر از موارد و بسترهای لازم در وجود شفاعتخواهان نیز اشاره میکند و بیان میکند که شافعان جز برای کسی که خدا از او رضایت داشته باشد، شفاعت نخواهند کرد(وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى). به عبارت دیگر آیه شریفه به روشنی بیان میکند که تنها و تنها شفاعت در حق کسانی رخ خواهد داد که پروردگار متعال از آنان رضایت داشته باشد. در میان مفسرین بحث است که منظور از رضایت الهی در این آیه چیست؟ که برخی از نظرات آنان را ذکر میکنیم.
شیخ طوسی در التبیان میفرماید: معناه لا یشفع هؤلاء الملائکة الا لمن ارتضى الله جمیع عمله[7] معنای آیه این است که ملائکه (و دیگر شافعان) شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خداوند از همه اعمالش رضایت داشته باشد.
شفیعان، کسى را شفاعت مى کنند که خدا به شفاعتش راضى باشد
امینالاسلام طبرسی در مجمعالبیان آورده است: و جز کسى را که خدا دینش را بپسندد، شفاعت نمیکنند. یا اینکه کسى را شفاعت میکنند که خدا از آنها راضى باشد. ابنعباس گوید: اهل توحید را شفاعت میکنند. برخى گویند: کسانى را شفاعت میکنند که مستحق ثواب باشند. اما حقیقت معنى این است که آنها کسى را شفاعت مى کنند که خدا به شفاعتش راضى باشد.[8]
ایمان به خدا بدون شرک، سبب ارتضای الهی
بیان علامه طباطبائی نیز چنین است: و جمله "وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى"، مساله شفاعت ملائکه براى غیرملائکه را متعرض است، و این مساله اى است که خیلى مورد توجه و اعتقاد بت پرستان است، که مى گفتند: "هؤُلاءِ شُفَعاؤُنا عِنْدَ اللَّهِ" [9] و یا مى گفتند:" ما نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونا إِلَى اللَّهِ زُلْفى" [10] خداى تعالى در جمله مورد بحث اعتقاد آنان را رد نموده، مى فرماید: ملائکه هر کسى را شفاعت نمى کنند، تنها کسانى را شفاعت مى کنند که داراى ارتضاء باشند، و ارتضاء به معناى داشتن دینى صحیح و مورد رضاى خدا است، چون خودش فرموده: " إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ" [11] پس ایمان به خدا بدون شرک، ارتضایى است، که وثنى ها[12] آن را ندارند، چون مشرکند، و از جمله عجائب امر ایشان این است که خود ملائکه را شریک خدا مى گیرند، ملائکه اى که شفاعت نمى کنند مگر غیر مشرکین را.»[13]
محمد جواد مغنیه نیز مینویسد: (وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى) هذا رد على من عبد نبیا أو ولیا أو ملکا طمعا فی ان یشفع له عند اللّه، و وجه الرد ان العباد المکرمین یشفعون للموحدین المرضیّین عند اللّه، لا للمشرکین المغضوب علیهم[14] یعنی: این آیه ردی است بر برده پیامبری یا دوستی یا پادشاهی که طمع کرده است به اینکه نزد خداوند برای او شفاعتی است، دلیل بطلان نظر آنان این است که عباد مکرمون خداوند شفاعت میکنند موحدان و کسانی که خداوند متعال از آنان رضایت دارد نه مشرکینی که خداوند از آنان خشمگین است.
همچنین وهبه زحیلی در المنیر مینویسد: وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى أی لا یجسرون أن یشفعوا إلا لمن ارتضاه اللّه، و أهّله للشفاعة»[15] یعنی شافعان جرات ندارند شفاعت کنند مگر کسی را که خداوند از او راضی باشد و اهلیّت شفاعت داشته باشد.
در البرهان نیز آمده است: قال الحسین بن خالد: فقلت للرضا (علیه السلام): یا بن رسول الله، فما معنى قول الله عز و جل: وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى؟ قال: «لا یشفعون إلا لمن ارتضى الله دینه».[16]
مشابه همین روایت در کنزالدقائق نیز ذکر شده است.[17]
خدا از بندگانش کفر را نمیپسندد و به آن راضی نیست
به تعبیر و تفسیر امام رضا(ع) شافعان کسی را شفاعت میکنند که دین و اعتقاداتش مورد رضایت و پسند خدا باشد. یعنی آن کسی که عمق جانش با خدا قهر نیست، با دین قهر نیست، با پیامبر و اولیای دین قهر نیست، اعتقاداتش پاک و سالم است. هر چند در عمل یک جاهایی کم آورده و گَرد گناه و آلودگی بر ظاهرش نشسته باشد، مشمول شفاعت میشود. بر خلاف کسی که عمق جان و ذاتش خراب و خبیث است. اعتقاداتش فاسد است، کفر و عناد لجاجت با حق در دلش موج میزند و با فرستادگان و اولیای الهی دشمنی دارد؛ خداوند از چنین شخصی رضایت ندارد. وَ لا یَرضِیَ لِعِبادِهِ الکُفرَ؛خدا از بندگانش کفر را نمیپسندد و به آن راضی نیست.[18]
همچنین خداوند متعال در آیه 26 سوره مبارکه نجم میفرماید:«وَ کَمْ مِنْ مَلَکٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى»؛«و بسیار ملک در آسمان ها هست که شفاعتشان سودمند نیست جز به امر خدا و بر آن کس که خدا بخواهد و از او خشنود باشد»[19]
همانطور که مشخص است این آیه شریفه نیز دلالت دارد بر اینکه شفاعت شافعان فقط به حال کسانی سودمند است که خدای متعال از او راضی باشد و بخواهد که او نجات یابد.
شیخ طبرسی در مجمعالبیان میفرماید:«لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضى» یعنى خداوند اجازه شفاعت کسانى را از اهل ایمان و توحید به آنان میدهد.ابنعباس میگوید: منظور این است که فرشتگان جز نسبت به کسانى که خداوند از آنان رضایت دارد شفاعت نخواهد نمود، همانگونه که خداوند فرموده است:(وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضی/ انبیا ، ۲۸)[20]
سید عبدالحسین طیب نیز در تفسیرش مینویسد: آنکه را که شافعان شفاعت مى کنند باید لیاقت شفاعت داشته باشد و این مخصوص باهل ایمان است. غیر مؤمن هر که هست و هر چه هست قابلیت شفاعت ندارد.[21]
زمخشری نیز در تفسیرش میگوید: شفاعت شافعان(ملائکه) هرگز رخ نمیدهد و نفعی نمیرساند مگر زمانی که شفاعت شود پس از اذن پروردگار و برای هر آن کس که خداوند بخواهد و از او رضایت داشته باشد و او را اهل شفاعت ببیند(قابلیت شفاعت داشته باشد)[22]
هم چنین در تفسیر المنیر آمده است: أی إن الملائکة لا تشفع إلا بعد الإذن لها بالشفاعة، و إلا لمن یشاء اللّه أن یشفعوا له، لکونه من أهل التوحید، و لیس للمشرکین فی ذلک حظ.»[23] یعنی: ملائکه شفاعت نمیکنند مگر بعد از اجازه خداوند و مگر برای کسی که خداوند بخواهد، که باید از اهل توحید باشد و برای مشرکین هیچ حظ و بهرهای نیست.
جلب رضایت پروردگار راههای متعددی دارد
از بررسی آیه شریفه و مجموع تفاسیری که ارائه شد این نتیجه حاصل میشود که شفاعت در حق کسانی رخ خواهد داد که خداوند متعال از آنان رضایت داشته باشد که البته این جلب رضایت پروردگار راههای متعددی دارد.
آنچه مسلم است خشنودى خداوند و اجازه شفاعت دادن او، بى دلیل نمى تواند باشد حتما به خاطر ایمان راستین و یا اعمالى است که پیوند انسان را با خدا محفوظ مى دارد، به تعبیر دیگر انسان ممکن است آلوده گناه شود ولى اگر رابطه خویش را با پروردگار و اولیاى الهى به کلى قطع نکند امید شفاعت درباره او هست. اما اگر پیوندش را به کلى برید و یا از نظر عملى آن قدر آلوده بود که لیاقت شفاعت را از دست داد، در این موقع، هیچ پیامبر مرسل یا فرشته مقربى شفاعت او را نخواهد کرد. جهت تبیین بهتر موضوع، مطلبی از آیتالله سید کمال حیدری نقل میکنیم:
امر شفاعت دائرمدار رضایت الهی است، این رضایت نیز دائرمدار اعتقاد به اسلام است چرا که اسلام همان دین نرضی عند الله است، در پرتو این حقیقت است که این سوال مطرح میشود: آیا راجع به مرضی عنه شرط شده است که هم از لحاظ اعتقاد و هم از لحاظ عمل (به اسلام پایبند باشد) یا اینکه همین اعتقاد به دین اسلام کافی است گرچه فرد از حیث سلوک و عمل هم مرتکب صالح باشد هم سیّئ؟؟
مراد از ارتضاء
نمیتوان گفت مراد از ارتضاء در عبارت «الا لمن ارتضی» پسندیده بودن از لحاظ اعتقادی و عملی است، چرا که در این صورت انسان آنطور که روایات بیان میکنند از «محسنین» میباشد و در این هنگام هیچ نیازی به شفاعت مصطلح نیست چرا که اساساً در این هنگام مسئله سالب به انتفاء موضوع میشود. آری، اگر او فقط از لحاظ اعتقادی و دینی مورد پسند حقتعالی بود و از لحاظ سلوک – چنانکه قرآن این گونه تعبیر میکند – خلطی از عمل صالح و سیّئ را توشه خود کند وی مورد شفاعت واقع خواهد شد. خداوند متعال میفرماید:« وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَیِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ[24]؛ یعنی اینکه جماعتی از اعراب هستند که گناهکارند البته منافق نیستند بلکه گناهانشان را اعتراف میکنن،، عمل صالح دارند و مرتکب عمل سیئ نیز شدهاند، لذا توشه مخلوط دارند، امید میرود که خداوند به ایشان به رحمت نظر کند چرا که خدا بسیار بخشنده مهربان است. این کلام که میفرماید «عسی الله ان یتوب علیهم» ایجاد امید در نفوس ایشان میکند تا بین خوف و رجاء واقع شوند و ناامیدی و قنوط محیط بر ایشان نگردد و این که میفرماید «ان الله غفور رحیم» ترجیح جانب رجاء پدیدار شده است. روشن است که عمل سیئ که ناچار تا قیامت باقی میماند گناه کبیره است، اما اگر فقط از صغائر بود بخشیده میشود، چرا که خداوند متعال میفرماید:«إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ وَ نُدْخِلْکُمْ مُدْخَلاً کَریماً[25]؛ این مطلب را روایات وارده از رسول اعظم(ص) و اهل بیت(ع) تاکید میکنند.
از حسین بن خالد روایت است که امام علی بن موسی الرضا از پدرش و ایشان از پدرانش از علی امیرالمومنین(ع) فرموده است: هر کس به حوض من ایمان نداشته باشد خدا او را وارد آن حوض نمیکند و هرکس به شفاعت من معتقد نباشد خدا او را به شفاعت من نائل نمیسازد، شفاعت من برای اهل کبائر امت من است و محسنان نیازی به این شفاعت ندارند. حسین بن خالد میگوید از امام رضا(ع) پرسیدم پس معنی این کلام قرآن که میفرماید جز برای کسانی که مرضی خدا نیستند شفاعت نمیکنند چه میشود؟حضرت فرمود: یعنی شفاعتکنندگان جز برای کسانی که خدا دینشان را پسندیده است شفاعت نمیکنند.[26]
ادامه دارد...
[1].رضایت و خشنودی خدا در چیست و چگونه خداوند از انسان راضی میشود؟ - پایگاه استاد حسین انصاریان – پرسش و پاسخ- با جابجایی www.erfan.ir
[2] .سوره مائده، آیه 119.
[3].سوره توبه، آیه 100.
[4] .طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج ۹ ص 510.
[5] قرشى، سید على اکبر، تفسیر أحسن الحدیث، بنیاد بعثت، تهران، 1377ش، ج 4، ص 302.
[6] .خشنودی و رضایت خداوند به چه معنا است؟ پایگاه اینترنتی پاسخ گویان www.pasokhgooyan.com .
[7].طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، ج 7، ص 241
[8].طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 16، ص 114.
[9].سوره یونس،آیه18.
[10].سوره زمر،آیه 3 .
[11].سوره نساء،آیه 48.
[12].یعنی بت پرستان.
[13].طباطبائی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 14، ص 390.
[14].مغنیه ، محمد جواد، تفسیر الکاشف، دارالکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اول، 1424 ق، ج5، 271.
[15].زحیلی، وهبه بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهاج، دارالفکر المعاصر، بیروت، چاپ دوم، 1418 ق، ج 17، ص37.
[16].بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، تهران، چاپ اول، 1416 ق، ج 3، ص 812.
[17].قمی مشهدی، محمد بن محمد رضا، کنزالدقائق و بحر الغرائب، سازمان چاپ وزارت ارشاد اسلامی، تهران، چاپ اول، 1368 ش، ج 8 ص 408.
[18].سوره زمر،آیه 7 .
[19] .«ترجمه الهی قمشه ای»
[20] . طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 23، ص 398.
[21].طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378 ش، ج12، ص 332.
[22].«یعنى: أنّ أمر الشفاعة ضیق و ذلک أنّ الملائکة مع قربتهم و زلفاهم و کثرتهم و اغتصاص السماوات بجموعهم لو شفعوا بأجمعهم لأحد لم تغن شفاعتهم عنه شیئا قط و لم تنفع، إلا إذا شفعوا من بعد أن بأذن اللّه لهم فی الشفاعة لمن یشاء الشفاعة له و یرضاه و یراه أهلا لأن یشفع له، فکیف تشفع الأصنام إلیه بعبدتهم» . زمخشری ، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، دارالکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407 ق، ج 4، ص 424.
[23].زحیلی، وهبه بن مصطفی، التفسیر المنیر فی العقیده و الشریعه و المنهاج، ج 27 ، ص 111.
[24] .سوره توبه، آیه 102.
[25] .سوره نساء، آیه 31.
[26] .حیدری، سید کمال، شفاعت، سید محمد حسین میر لوحی، دانشگاه امام صادق (ع)، تهران، چاپ اول، 1392 ش، ص 248 – 250.
یادداشت از احمد گلستانی عراقی