زمین لبریز از ناگواری هاست
فریادی نیست
و نه گلویی که فریاد کشد
راهی نیست
و نه پایی برای رفتن
عشقی نه
و نه عاشقی با تیشه ی فرهاد
خوابی نیست
و نه چشمی که پلک بر پلک نهد
به گمانم
جغد شومی بر شانه ی جهان نشست.
فریادی نیست
و نه گلویی که فریاد کشد
راهی نیست
و نه پایی برای رفتن
عشقی نه
و نه عاشقی با تیشه ی فرهاد
خوابی نیست
و نه چشمی که پلک بر پلک نهد
به گمانم
جغد شومی بر شانه ی جهان نشست.