عاشق


عاشق

یک بار دیگر صبر باید کرد یک عمر ما بر صبر محکومیم من آشنای قصه ها بودم دنیا مجابم کرد و من مردم هردم که با یاد تو درگیرم هعی مشت مشت از خاک می گیرم تو مرگ را یک چاره می دیدی من مرگ را هم زندگیشاعر:حسین قلیزاده

یک بار دیگر صبر باید کرد
یک عمر ما بر صبر محکومیم
من آشنای قصه ها بودم
دنیا مجابم کرد و من مردم
هردم که با یاد تو درگیرم
هعی مشت مشت از خاک می گیرم
تو مرگ را یک چاره می دیدی
من مرگ را هم زندگی کردم
آن لحظه هایی را که من هر روز
در انتظار یار خود بودم
او دیر می کرد و من نادان
مغروقه در افکار خود بودم
در ترس این بودم که آیا او
سالم به مقصد می رسد یا نه؟
از نیش چشمان همه گرگان
سالم به معبد می رسد یا نه؟
این ترس هارا عشق می گویند
آیا تو هم ترسی به من داری؟
دنیای من خاموش و بی رنگ است
محروم از این آیینه و آن شمع
آنقدر در تاریکی اش ماندم
چشمان من هم رنگ مویم شد
گوید که عاشق تا ابد تنهاست
چون هیچکس حرفش نمی فهمد
چون هیچکس رازش نمی داند
با هیچکس میل سخن هم نیست
اما من این را خوب می دانم
عاشق همیشه سخت تنها نیست
بلکه درستش این چنین باشد
تنها،همیشه جزو عاشق هاست

حتما بخوانید: سایر مطالب گروه شعرنو

برای مشاهده فوری اخبار و مطالب در کانال تلگرام ما عضو شوید!


منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته


فال روزانه 31 فروردین + فیلم