اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

سیدمحمد حسین بهجت تبریزی مختلص به شهریار یکی از بزرگترین شاعران معاصر ما می باشد که در سرودن انواع شعر از قبلی قصیده و غزل و دوبیتی مهارت بالایی داشته و بزرگترین اثر وی مهم‌ترین اثر شهریار منظومهٔ حیدربابایه سلام می باشد که به چندین زبان دنیا ترجمه شده است. به مناسبت فرارسیدن روز شعر و ادب پارسی، 27 شهریورماه تعدادی از اشعار کوتاه شهریار را برای شما عزیزان در ادامه این مطلب آماده کرده ایم با ما همراه باشید

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

اشعار ترکی شهریار حیدر بابا

چو بستی در بروی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به درد خویش خو کردم

چرا رو در تو آرم من که خود را گم کنم در تو
به خود باز آمدم نقش تو در خود جستجو کردم

خیالت ساده دل تر بود و با ما از تو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم

فشردم با همه مستی به دل سنگ صبوری را
زحال گریه پنهان حکایت با سبو کردم

فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده با اشک ندامت شست و شو کردم

صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم

ملول از ناله بلبل مباش ای باغبان رفتم
حلالم کن اگر وقتی گلی در غنچه بو کردم

تو با اغیار پیش چشم من می‌در سبو کردی
من از بیم شماتت گریه پنهان در گلو کردم

حراج عشق وتاراج جوانی وحشت پیری
در این هنگامه من کاری که کردم یاد او کردم

ازین پس شهریارا ما و از مردم رمیدن‌ها
که من پیوند خاطر با غزالی مشک مو کردم

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

اشعار ترکی شهریار با ترجمه

رندم و شهره به شوریدگی و شیدایی
شیوه ام چشم چرانی و قدح پیمایی

عاشقم خواهد و رسوای جهانی چه کنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوایی

خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
کار هر بوالهوسی نیست قلم فرسایی

نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست
ای برازنده به بالای تو بزم آرایی

شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه پر سوخته بی پروایی

لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبایی

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهایی

پیر میخانه که روی تو نماید در جام
از جبین تابدش انوار مبارک رایی

شهریار از هوس قند لبت چون طوطی
شهره شد در همه آفاق به شکرخایی

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

تبریک روز شعر و ادب فارسی

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

هنوزم از شبستان وفا بوی عبیر آید
که چون شمع عبیرآگین شبی با من سحر کردی

صفا کردی و درویشی بمیرم خاکپایت را
که شاهی محشتم بودی و با درویش سر کردی

چو دو مرغ دلاویزی به تنگ هم شدیم افسوس
همای من پریدی و مرا بی بال و پر کردی

مگر از گوشه چشمی وگر طرحی دگر ریزی
که از آن یک نظر بنیاد من زیر و زبر کردی

به یاد چشم تو انسم بود با لاله وحشی
غزال من مرا سرگشته کوه و کمر کردی

به گردشهای چشم آسمانی از همان اول
مرا در عشق از این آفاق گردی‌ها خبر کردی

به شعر شهریار اکنون سرافشانند در آفاق
چه خوش پیرانه سر ما را به شیدائی سمر کردی

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

اشعار ناب عاشقانه کوتاه

گر من از عشق غزالی غزلی ساخته‌ام
شیوه تازه ای از مبتذلی ساخته‌ام

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

اشعار ترکی شهریار با صدای خودش

شعر من شرح پریشانی زلفی است شگفت
که پریشان کندم گر نه پریشان گویم

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

شعر دلتنگی شهریار

یک تار موی او به دو عالم نمی‌دهند
با عشقش این معامله گفتیم و سرگرفت

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

شعر عاشقانه ترکی از شهریار

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

نامه ثریا به شهریار

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

شهریار شعر

کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست

با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر

این چه راهیست که بیرون شدن از چاهش نیست

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

آثار شهریار

جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را

نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را

کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم

به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

اشعار کوتاه شهریار

ســـن یاریمین قاصدی سـن

ایلش ســنه چــــای دئمیشم

خـــیالینی گــــوندریب دیــــر

بسکی من آخ ، وای دئمیشم

آخ گئجه لَـــر یاتمـــــامیشام

مــن سنه لای ، لای دئمیشم

ســـن یاتالــی ، مـن گوزومه

اولـــدوزلاری ســـای دئمیشم

اشعار کوتاه شهریار | اشعار ناب عاشقانه کوتاه | سرگذشت ثریا معشوقه شهریار

اشعار کوتاه شهریار

خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست

به زندگانی من فرصت جوانی نیست

من از دو روزه هستی به جان شدم بیزار

خدای شکر که این عمر جاودانی نیست

همچنین در سبزپندار بخوانید: