در منزل غم و انزوای شب، همچون مجرمی،به جرم نکرده ام اعتراف میکنم که بدون وجودت،در زندان تنهایی ام گرفتارم و تنهایی قلبم را می فشارد، به تو باز خواهم...
آمدم زیبا صنم اما می است و جام نیست باده دست دیگران افتاده عشرت تام نیست آمدم یک بوسه ای جانانه مهمانت کنم بوسه از لب های تو امشب خیالی خام نیست جان...
عشق همچون خون دل در شیشه است عشق گویی یاور دیرینه است عشق همچون لاله ای افتاده است عشق گویی کوچ یک دیوانه است عشق مجنونیست در ویرانه ای شاید او دارد...