برایم سیب ها را دست چین کن سرخ سرخ برای آمدنت هر روز سبدی کنار رودخانه بی سیلاب رها میکنم شاید باران ببارد در سبد خالی بی جانم و رها از هر ستیزی سیب...
آری ای یار درست است گرفتار شدم نه به میل و خوشی و عشق... به اجبار شدم خبر این است کم آوردم و دلمرده شدم از خودم، زندگی ام، از همه بیزار شدم در قماری...