دختر و پنجره و کوچه و باران دارد شهر ما خاطره ی خوب فراوان دارد خوش به حالم که به همسایگی ات مشغولم جای خون در شریان، شعرِ تو جریان دارد تو بهاری که...
به کجا رفته ایم که خبری نیست ز ما در این متروکه پر هیاهو اثری نیست ز ما همه خاک وطن را هنر بود و گوهری چه ارزیم؟ نه گوهر و نه هنری نیست ز ما درخت بی...
باز هم رسوایی تازه به بار آورده است این دل دیوانه بر عقلم فشار آورده است خواستم سیبی بچینم از فراز شاخه ها این درخت نا تناور، دار بار آورده است رفته...
چه باک از رزم و بزم روزگارم هست چه باک از یاد خاک آموزگارم هست چه باک از مرگ وقتی آگاهانه می دانم که بعد از مرگ هزاران سال من زنده می مانم چه باک از...
خدمت بی نام و نان خواهی اگر دل قوی کن جان بابا ای پسر درکلامت صادق و یک رنگ باش گر که خواهی صحبتت گیرد اثر مرد ره هرگز نمیماند ز راه توشهها بگرفته...