ای نام تو بنشسته درین بزم دلفروز برخیز و طلوع کن که شبی آمده نوروز قاصد به نسیمی خبر از کوی تو آورد تا کی ز فراق تو شوم ناله ی جانسوز چون کودک نو پا...
ز آتش عشق رخت باده صفت در جوشم چه کنم در دل آتش ز چه رو نخروشم خسرو حسنی و من کرده ام از صبح ازل حلقه بندگی عشق تورا در گوشم این تصور نتوان کرد زبخت...
M H P بیزارم از این لحظه های سرد و مبهم فریادهایی بی صدا. از جنس ماتم دلگیرم از آغوش درد آلوده کوچه بوی گس ِ بی اعتمادی ها. دمادم بغضی پراز تنهایی و...
چو رسیدم به طور سینا، ارنی بگفتم و برفتم من صدای دوست شنفتم نه جواب لن ترانی؛ من حدیث عشق گفتم نه نوایی از رهایی گوید آنکس که همیشه باشد، چه تری چه...