چه شد که از غمِ من دل تو با صفا کردی چه شد که بار دگر هم مرا صدا کردی ز یاد بردن و بیگانگی مرام تو بود چه شد که بر سر عقل آمدی وفا کردی منم که در تب...
گِـرِهـی کور پر از دغدغه ی فرداییـم دردهایـی به بلنـدای شـب یلداییـم بعد هر فصل خزان باز خزان بود ولی لحظه ایی زردنگـشتیم وهنوز برپاییم حرمت عشق نگه...