در چشم منِ خسته تو در آتشی و شعله ی دیدار آه می کشد هرنفس از سینه ی دلدار سَر می رود این حنجره ی بغض از کامِ عبوس لب تب دار حاشا ،ابدا یعنی که انکار...
غروبِ تنهایی در سکوتِ شب، در تاریکیِ اتاق، تنها غریبی هستم که غروب را تماشا میکنم. رنگهایِ نارنجی و بنفش، درهم میآمیزند، و آسمان، گویی تابلویی از...
سراغ تو را باید از باغستان های نسیم گرفت آنجا که شقایق و ترانه هم خانه اند و زیر نگاه سبز باران جوانی تو را می ستایند تویی که نگاهت گیسوان خورشید را...
مـن بـرای لالـه ها آلالـه ها آورده ام از برای وصل تو من باله ها آورده ام چون برای دیدن این سرو و این سیمای تو از خروش آن دیار من واله ها آورده ام دل...