1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
خورشید غروب
خورشید غروب، نگه کند روز و شبم را ای وای چه پیش آمده این سرخه لبم را تو گویی که سفر به آخرت نزدیک است زود باش و به گوش باش، بتاز اسب تنم را خورشید...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
یار نشد
دیدی آخر آن غریبه همدم و یارت نشد من گفته بودم دیدی مرحم به قلب بیمار نشد از زمانی که به تو دل دادم صد بار شکستم قلب من هرگز از کرده خود بیزار نشد...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
چون به پای تو نشینم....
چون به پای تو نشینم ز هوس میبوسم هرچه برمن توبگویی که ببوس میبوسم من به صد جان نتوانم زتو شعری گویم باده ی دست تو را همچو عسس میبوسم می گریزم زتو...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
گل یاس
(السَّلاَمُ عَلَیْکِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ) (گل یاس) که دیده؟ سنگ به آیینه، بیبهانه زدن شرار ، بر در و دیوار آشیانه زدن ؟ کمان جور...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
2
دل پاک
همه گویند اگر دل پاک باشد که از روز جزا بی باک باشد من انم که همیشه پاک بازم که دلهای غمین را پاکب سازم صبارا گفتم ای باد سحر خیز بگو یار مرا از کبر...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
3
دلنوشته(مرگِ آینه)
دلم از غصهها میگیرد هر شب به جرم زندگی میمیرد هر شب... نفسهایم شمارش دارد انگاااار نفس در سینهام میگیرد هر شب... نکرده این دلِ عاشق گنااااهی به...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
حال خیال انگیز
در این گرمای شهریور ، تویی حالِ خوش پاییز در این خشکیِ لمیزرع ، تو به سرسبزیِ جالیز در این طوفان آتش زا ، میان گردهی آتش تو هستی آن نسیمِ خوش تویی...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
حرص
جان مکن از بهر مال ای بلهوس کنده گردد جان تو در یک نفس بی نهایت ارزوهااست در بشر ارزوها نیز دارد خیر وشر ملک و مال و شهرت و عشق وصال می کند هر دل...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
شبگرد
دل من بی تو درآن شهر دگر تاب نداشت آسمان بودی و ماهم به شبت قاب نداشت نگران بودم و شبگرد خیابان تو چرا شب آرام نگاهت غم مهتاب نداشت نم باران زد و من...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
رفیق بی معرفت
ای کاش زودتر می شدم اگاه به تو ای رفیق زودتر می شناختم تو را از باطنت ای رفیق هرچه می گفتی همه بهر دلخوشی ما بود بس ان همه عرض اراداتها بهر اسایش...
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
4
اندرز
گاهی ما ستایش می کنم اصرار را لمس وخواهش می کنیم دیوار را یا نا توانی مطلوب ! چشم ها پاک میشود شادمانی مغلوب دل ها خاک می شود
1 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
نیستی
خیلی وقته دیگه نیستی کجایی دلیل شبای مستی دل تنگه خنده و رویت شدم که تو همه چیز من هستی
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
10
نفس
درمسلخ گاه ماه وقت طلوع فجر سپیدارهای بلندتبسم زدند صنوبرها درتمنای اشتیاق درشهردلها، باآفتاب قرارگذاشتند کفشهایم گلدان پیچک تن لرزانم درآغوش...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
نیمه جان
دردی اندر دل ما هست که درمانش نیست آتشی در سر ما هست که پایانش نیست دل من فصل بهاریست پر از وعده ی پوچ روز ها میگذرند از هم و بارانش نیست من چو...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
آنجا
بر بال ارزو پرواز بسوی آنجا آنجا که غم ندارد سهمی زغم ندارد آنجا که هر زمانش بهر محبت است و پایان دگر ندارد آنجا که مردمانش روی دگر ندارند از روی...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
بگیر دستم بِبَر بالا
خدایا خسته و زارم،بگیر دستم ببر بالا ببین بیچاره و خوارم،بگیر دستم ببر بالا دگر من حتی یک لحظه،ندارم طاقت دنیا ز دست غصه بیمارم،بگیر دستم ببر بالا...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
7
عشق
ماسِرّدرونیم...برون از هم نیز این حرمت عشق است وحریمش را نیز در فعل...رها کردن ِخورشید نباشد ممکن ازمنبع عشق است.اگر گرمیت این باشد نیز معنای رهایی...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
8
سیوایی
1. خسه وُ وأکتأیه أفتوُ 2. پاچ روزان پئیز کوُ 3. تی جووُن جانکِ سۊ 4. کَله پرچین بسوُته فلاسوُته نیگا یته سرشوُ 5. تی بوُشوُ را أمَن دئه پوُر دئرأ...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
9
مناجات 143
نـادم و شـرمنــده از عصیـانِ خـود چون نماندم یک دمی برعهدِ خویش آن زمان در خـود نمی گنجـم کـه تـو بگـذری یـارب ز لطف از عبـدِ خویش
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
قلبم...
آهی نشسته اینک در انتهای قلبم مرثیه می سراید با های های قلبم قد می کشد دمادم در نای و در گلویم پُر می کند تپش را هر دم برای قلبم آتش ندارد اما...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
ما
چشمانِ تو و عمق نگاهت نه شراب است و نه وَحی آنجا ملکوت است به راز منم آن بنشسته به راز در پرده ی اسرار تو من آمدم و ما شدیم ما
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
باغ بی حاصل
باغ بی حاصل تمام فصل ها بی تو زمستانند می فهمی و حتی کوچه ها لبریز بارانند می فهمی درختان خسته از بی حاصلی شرمنده خویشند سرافکنده به باغ و راغ...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
5
روایت می شود
علی جعفری: ترک من کردی چرا چون خوش بحالت میشود بدتر از من را تو خوانی در وصالت می شود قدر من را چون ندانستی بدان از صدق عشق سوخته ام تا خود بدانی...
2 روز پیش
شعرنو
شعرنو
6
با بود و نبود...
با من شبی همسفر شوی اگر، تا سحر " تو " به آخر من می رسی شعله ور _ من _ به چشم آشـوبگر تو... _________ پ.ن: تو نه بودی برای بودم بودی؛ نه...