مفسد


مفسد

از دیارم می گریزی تا دگر مارانبینی می بری کزیادماراتاکه آرامش ببینی ای امیدم دل سپردی بررقیبم کزغمت من ناله ها از دل برآرم برتماشایم نشینی بسته بودی دست وپایم را بهشاعر:علی اصغر تقی پور تمیجانی


از دیارم می گریزی تا دگر مارانبینی
می بری کزیادماراتاکه آرامش ببینی

ای امیدم دل سپردی بررقیبم کزغمت
من
ناله ها از دل برآرم برتماشایم نشینی

بسته بودی دست وپایم را به پیمانی
دروغین
تاکشانی براسیری کزوجودم گل بچینی

بسکه آزردی مرابیمارگشتم کزجفایت
من یقین دارم زهرکس دل ربایی این
چونینی

ازچه کس آموختی این درس کزمردم
فریبی
میکنی رامش چوافسارش زدی برروی
زینی

هر که بردامت بیفتد میکنی بیچاره چون من
ای فسونگربهرچون من ساده ای مرگ
آفرینی

اززمانی برتودادم دل چه هاکردی توبا
من
ازبرایِ این(خزان)چون مفسدی رویِ
زمینی




آخرین دیدار