عروسی


عروسی

عروس، هرگز آرایشی نداشت و مرد، مغرور از تصاحبِ زیباترین ملکه ی آفرینش! داماد، که آرایشگرش به بهترین گونه آراسته بود بر دیدگان زن نگریست و تصویرِ یک قهرمان دید! کلام، مترجمِ خائنِ دلهاشانشاعر:محمد ادب

عروس، هرگز آرایشی نداشت
و مرد، مغرور از تصاحبِ زیباترین ملکه ی آفرینش!
داماد، که آرایشگرش به بهترین گونه آراسته بود
بر دیدگان زن نگریست
و تصویرِ یک قهرمان دید!

کلام، مترجمِ خائنِ دلهاشان نبود
که جز "زبانِ نگاه" نمی دانستند
و اگر "اِشغ" را به دروغ توان نوشت
اما "چشم" را نمی توان!

برای نخستین بار و هم آخرین
زن و مرد، عریانیِ عشق، به شرم نپوشیدند

بر دلهای هر دو نگریستم:
سوگند میخورم
کوچکترین زنگارِ محبتِ بیگانه ای بر آینه ها نبود

دریا میخواند
گلها می رقصیدند
درختان کف میزدند
و شب هنگام، فرشتگان
حجله ی آسمان به هزاران چراغ طلایی آذین بستند

آن شب، شب عروسی آدم و حوا بود!





____________________________________________
اشارات:
«...که آرایشگرش به بهترین گونه...»: لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم (تین 4)
«زبان نگاه»: اشاره به شعر استاد هوشنگ ابتهاج




بی محابا